کارپنتر پس از ده سال بازگشته است: تحول در خصوصیات ژانر با The Ward
- توضیحات
- نوشته شده توسط تحریریه آکادمی هنر
- دسته: تحلیل سینمای آمریکا
- منتشر شده در 1390-04-16 00:37
مهدی میرقادری
جان کارپنتر پس از ده سال از ساخت ارواح مریخ Ghosts of Mars با یک فیلم ترسناک دیگر بازگشته است. کارپنتر که خالق سری هالووین میباشد در دهه هفتاد که اوج ظهور فیلمسازان ژانر وحشت بود توانست یکی از سرشناسترین آنها شود. اواخر دهه شصت با کنار رفتن ممیزی، راجر کورمن توانست سنت خود را به فیلمسازان جوانی هدیه دهد که میتوانستند فیلمهایشان را در سالنهای اصلی آمریکا به نمایش بگذارند و خشونت بالاخره بر پرده نقرهای امریکا دیده میشد.
کارپنتر یک فیلمساز ژانر است که همیشه در ژانر وحشت فیلم ساخته و خصوصیات فیلمسازیش پیرامون اشخاصی است که دست به قتلهای سریالی میزنند. اغلب فیلمهای دهه هفتاد و اوایل دهه هشتادش بارها بازسازی شده یا اینکه مورد الهام دیگر فیلمسازان سینمای وحشت در سینمای ردهی A و سینمای ردهی B شده است. او با ساخت فرار از نیویورک Escape from New York جایگاه خود را در تاریخ سینما بسیار محکم کرد و از کرت راسل به عنوان یک شمایل تمام عیار سینمای ردهی بی استفاده کرد تا تارانتینو او را با همان شمایل به فیلم ضد مرگ در ستایش سینمای آن دوران ببرد. این نکته زمانی جالب میشود و نقش کلیدی کارپنتر را مشخص میکند که رابرت رودریگز هم فرار از نیویورک را تأثیرگذارترین فیلم بر کودکیش میداند. یکی دیگر از خصوصیات فیلمهای او خلاف دیگر فیلمسازان وحشت خصوصا سینمای وحشت حال حاضر جای نداشتن صحنههای رابطهی جنسی میباشد که همیشه از نشان دادن صحنههای غیراخلاقی ابا داشته است. با چنین مقدمهای به سراغ تازهترین ساخته کارپنتر 63 ساله برویم که پس از ده سال یک بار دیگر فیلم وحشتی را روانهی پرده نقرهای کرده که به صورت محدود در آسیای شرقی اکران شده است و بنده موفق به تماشایش شده ام و اکران عمومی آن در آمریکا دو روز پس از تاریخ انتشار این مقاله است.
دختری به نام کریستین (امبر هرد) به جرم آتش زدن خانهای به تیمارستان منتقل میشود که نام فیلم هم از همینجا برمیآید: اتاق بستری بیمار در بیمارستان یا بخش مراقبت The Ward. کریستین به زودی متوجه تغییرات عجیب و غریب از سوی دختری میشود که کسی حرفش را باور نکرده و او را به قرص و تزریق میبندند. او متوجه میشود، روحی شروع به کشتن تک تک افراد بخش میکند که روح دختری به نام آلیس است. آلیس توسط دیگر دختران کشته شده و اکنون در حال انتقام گرفتن است.
تا اینجای کار تم بسیاری از داستانهای وحشت را داریم که به نوعی خصوصیات ژانر وحشت به صورت کلیشه استفاده شده است. سینمای وحشتی که یک روح برای تسکین خود به سراغ قاتلینش میرود. شاهکار چنین تمی سری کابوس در خیابان الم میباشد که در همان دههای که کارپنتر به شهرت رسید وس کریون هم با آن به شهرت رسید. شخصی که دیگران را مورد آزار قرار میداده و مجری قضایی -در این فیلم مسئولین تیمارستان- در مقابلش بیتفاوت هستند به دست افراد ستمدیده کشته شده و حال روحش برای گرفتن انتقام بازگشته است.
کارپنتر سالخورده بسیار باتجربهتر از آن است که چنین داستانی را به همین صورت رها کند که از اول تا انتهای آن برای مشتاقین چنین سینمایی قابل حدس است. او با ترفندی خاص خصوصیات ژانر را در خود ویران و دوباره احیا میکند. او ژانر وحشتی که نزدیک به اسلشر و قتل سریالی توسط ارواح است را به یک وحشت روانشناختی تبدیل میکند. موضوع خلاف آنچیزی است که مشاهده کردهایم و حقیقت در انتها مشخص میشود.
آلیس دارای اختلال شخصیت است الگوی ناسازگارانه و بادوام تجربهی درونی و رفتار که به زمانِ نوجوانی یا جوانی بازمیگردد. آلیس در یازده سالگی دزدیده، مورد تجاوز قرار گرفته و رها شده است. او را به مرکز درمانی منتقل کردهاند. دیدگاههای روانشناسی آسیبهای دوران کودکی و نوجوانی را زمینهساز اختلالات شخصیت میدانند. الیس از اختلال شخصیت حادی رنج میبرد که شروع به تولید شخصیتهای دیگری میکند که هر کدام دارای اختلال شخصیت هستند. مثلا سارا اختلال شخصیت نمایشی و امیلی اختلال شخصیت ضد اجتماعی دارد. راه حل نجات او از بین بردن تمامی شخصیتهای خود ساخته است و دکتر اندرسون مُصر است تا او را درمان کند. آلیس با اینکه به مرور هر شخصیت را از بین میبرد در همین راستا دست به ایجاد شخصیتی سایکوپات بسیار قوی میزند که چنین میپندارد که از دیگران سالمتر و به آن ها ظنین است. این شخصیت همان کریستین می باشد که از ابتدای فیلم تا انتها قهرمان فیلم محسوب میشده است. دکتر اندرسون تمام تلاشش را میکند تا آلیس را بازگرداند و در نهایت، آلیس با شروع هیپنوتیزم کریستین را هم از دور خارج می کند.
خالقین سینمای وحشت دهه هفتاد سعی بر خلقِ کاراکترهایی در این سینما داشتند تا آنها به عنوان شمایل ژانر شناخته شوند. اگر به ژانر وسترن نگاهی بیاندازیم متوجه میشویم بازیگران خاصی جزء شمایل ژانر محسوب میشدند و سینماگران دهه هفتاد هم چنین کاری را با سینمای وحشت قصد داشتند انجام دهند. مثلا جکی اورل هاروی در سری کابوس در خیابان الم و کرت راسل که شرح آن در فوق رفت. این امر به مرور بسیار کمرنگ شد و ایفای نقشهای سینمای وحشت را معمولا بازیگران ناشناس انجام میدادند؛ اما میتوان امبر هرد را شمایل سینمای وحشت دانست که در این چند سال ده فیلم وحشت در کارنامه دارد و کمکم به یک ستاره تبدیل شده است. برخی از کارگردانان سینمای وحشت معتقدند هدف بازیگران تازهکار نیستند؛ بلکه هدف این است که قهرمان چهره جدیدی باشد که مخاطب هم حدس نزند او باقی میماند اما کارپنتر این فرض را هم برهم زد و امبر هرد را بر خلاف تمام فیلمهای دو سه سال اخیرش که تنهای شخص باقی مانده بود در فیلمش کشت تا باز هم دست به ابتکار بزند.
وقتی پس از ده سال متوجه میشوید فیلمساز کهنهکاری دوباره هوس ساختن فیلم کرده با اشتیاق تمام به سراغ فیلمش میروید چه در ژانر وحشت و کارپنتر چه سینمای معناگرا و مالیک. مهم این است که میخواهید با دغدغه تازه او مواجه شوید. کارپنتر با این محاسنی که شرح آن رفت هنوز انتظارها را برآورده نکرده و تنها یک فیلم مانند فیلمهای ردهی بی با بودجه کلان -10 میلیون دلاری- ساخته که از او انتظار بیشتری در اندازه نامش میرفت.
امتیاز از 10 (6.8)
لازم به اشاره میدانم اطلاعات سینمای وحشت و سینمای ردهی بی آمریکا را از مجموعه مقالات مجید رحیمی جعفری استفاده کردهام.