انگارههای دکتر پارناسوس
- توضیحات
- نوشته شده توسط دکتر مجید رحیمی جعفری
- دسته: تحلیل سینمای آمریکا
- منتشر شده در 1389-02-25 18:47
همه چیز با یک اجرا شروع می شود. پرفرمانسی که از مخاطبین میخواهد سفری به ذهن دکتر پارناسوس داشته باشند. شهر غوطه در مستی و خوشگذرانی بی هدف تصویر میشود. هیچ کس بهایی به تماشای یک اجرا نمیدهد. شاید بهتر است اینطور بگوییم که هیچ کس برای انسانیت ارزش قائل نیست. اما هدف از این نمایش چیست؟ پارناسوس برای چه به دنبال نجات انسانهاست؟ برای یافتن این جوابها باید به ذهن و خاطرات او سفری داشته باشیم.
در آغاز تنها کلمه بود. ما همه به زبان وابستهایم. در تمام ادیان و در علم زبانشناسی به حضور کلمه اشاره شده است. جنبش ساختگرایی اولویت را به کلام می داد. تحقق معنا را در زبان می دانستند. آنها معتقد بودند زبان تنها در قالب ساختهای الگوهایی ذهنی بر یک گفتار فرهنگی و هنری سایه افکندهاند. ذهن پارناسوس محلی برای رسیدن به یک امر ناب است.
پارناسوس برای اینکه زندگی ادامه داشته باشد به همراه یارانش داستان زندگی مردم را نقل می کنند. شیطان در این تقابل آنها را به سخره میگیرد. هر کدام از اشخاص را از قرائت داستان باز میدارد. روایت را دیگری ادامه می دهند، تا اینکه شیطان زبان همه را بند می آورد. شیطان: «دیدید هیچ اتفاقی برای دنیا نیافتاد» پارناسوس لبخندی به شیطان میزند و معتقد است بالاخره ممکن است در جایی دیگر حتی داستانها به صورت حدیث نفس بیان شوند. این وجود و هستی از عقاید افلاطون و بعدها مارتین هایدگر (1889-1976) فیلسوف پدیدارشناس برمیآید. افلاطون و هایدگر هر دو حقیقت ناب را در زبان (پارول) محق می دانستند. در این رابطه هایدگر مفهوم «دازاین» را طرح کرد. در تحلیل دازاین چنین آمده است: «انسان برای رسیدن به ذات و به وجود آمدن نیاز به یک مکان و خانه (da) دارد. آن مکان برای انسانها در مقام (بودن-در-جهان و بودن-با-دگران) حاصل می شود.» این آنجا برای یافتن ذات هستی در فیلم را می توان به تخیلات و انگارههای دکتر پارناسوس تعبیر کرد.
دکتر پارناسوس نماد یک انسان-خدا (Man-God) می باشد. او نقشی اساطیری با دو وجه دارد. وجه خدایوارگیش سبب تصمیمات خردمندانه او می شود و وجه انسانیش او را همچون دیگران سست نشان می دهد. او تقابلهای مختلفی با شیطان دارد و اغلب در مواجه شدن با شیطان همچون انسانی سست ایمان دل به ظواهر دنیا می بندد. از کف دادن عنان امیال، او را به شکست واقعی سوق میدهد. پارناسوس با دیدن زنی دل از کف میدهد، با شیطان معامله میکند و در عوض عمری جاویدان به دست میآورد.
پارناسوس دیگر نمیتواند شکوه سابق خود را بدست آورد. یک هوس و میل دنیوی او را پایبند شیطان کرده است و مدام باید وارد داد و ستد شود. پرسفونه الهه بهار با خوردن نیمهای از انار که از دستان هیدیس گرفته است، دیگر مانند سابق نمیباشد. او مجبور است نیمی از عمر را در سرزمین مردگان (Underworld)و نیمی دیگر را بر روی زمین زندگی کند.پارناسوس هم با یک هوس به زندگی دنیوی میرسد و جنبه خدایی خود را از دست میدهد. حال همه چیز به یک شرط وابسته است. اگر دکتر بتواند 5 نفر را به حقیقت برساند برنده این شرط می شود. این حقیقت در کجا حاصل می شود؟ انسانها برای رسیدن به حقیقت باید از آیینه به تخیلات پارناسوس سفر کنند و با یک پیمایش به امر ناب دست یابند. اما نفر پنجم کسی است که برای رسیدن به قدرت او را فریب میدهد. او دیگر هیچگاه قدرت گذشته را نمی یابد. تنها دخترش را به شیطان واگذار نمی کند و داستان تخیلاتش را به صورت یک دورهگرد روایت می کند. تا باز هم برای وجود و هستی از کلام و زبان وام گیرد.