پرواز قاصدک / نقد فیلم «گذشته» ساخته اصغر فرهادی
- توضیحات
- نوشته شده توسط مرتضی اسماعیل دوست
- دسته: تحلیل سینمای ایران
- منتشر شده در 1392-05-09 05:09
انسان آمیخته با گذشتهای است که تراوش اصالت بدان گره خورده است. پنداشت این مسئله پرسشی است که همیشه ذهن بشر جستوجوگر را به دورترها سوق میدهد. فیلم گذشته Le Passe بر این مبنا گردشی است که با گذاردن کلیدهایی معلق بیننده را در مقام کشفی ادیسهوار به سمت حقیقت رهگذار ساخته تا در پازل معماگونه فرهادی با شخصیتهای قصهاش همراه شده و در ساحت سیال تصاویر به پردازش قصههای تلخ و شیرین کهن روزگار دل ببندد.
درونمایه حقیقتیابی که در فیلمهای فرهادی مبدل به جریان آشنایی گردیده تا سرنخ اتفاقات را در لحظهای، نگاهی و یا ناگفتهای بتوان به جستوجو گرفت. با وجود تبحر فرهادی در تکثیر جزئیات فیلمنامه در طی روند پیش روی و ظرافت در چینش درست پازل داستانی و دیالوگگویی روان از زبان بازیگران، عدم فضاسازی متناسب با هویت مکانی رخداد را میتوان ناشی از دوری فضای فیلمساز با قلمروی فرهنگ و نوع رفتارگزینی مردمان آن دیار به نقد کشید.
فرهادی که به خوبی قصه های ملتش را میداند در دیار هجرت نمیتواند به اثرگذاری درامی که بر شناخت و ماهیت شخصیتها پایبند است دست یافته و در واقع لباس شرقی بر تن بیهویت غربی، سطح باورپذیری معقول را دچار خدشه مینماید. سرگشتگی کاراکتر احمد در فیلم که مطابق نظر کارگردان نمیبایست از گذشته و امروزش با خبر گردیم، گویی حدیث وجود خالقش می باشد که زندگی را در تبلور گذشتهها میبیند و جایی دور از آن جا که با هر دستاویزی به آینده میگریزند.
فرهادی در این فیلم نیز به دنباله روی از ساختهی پیشین خود به دنبال ترسیم زوج شکستهای است که مرد در آن نظرگاهش به گذشتهای است که ریشهی خاطرات کودکی نطفه بسته است و زن برای گریز از دیروز محتوم خود رو به آیندهای موهوم فراری ناگزیر دارد، در واقع انتخاب سمیر برای ماریا ساختن همزادی است از احمد که جلوه گاهی متمایز از او دارد، البته این مهم با توجه به عدم دریافت اطلاعات وجودی دیروز و امروز شخصیتها بیننده را در حالت انفعال قرار داده و تعلیق مورد نظر کارگردان را دچار خدشه میسازد.
به لحاظ دستاورد فیلمنامه ای می توان تجسم شخصیت درونگرای احمد را متقارن با سیماچه فواد دانسته که همانا کودکیهای خود را در چهرهی مهاجر و معلقاش میان یک انتخاب از رفتن به خانه پدری (نشانهای از وطن) یا ماندن در در فضای غریبه خانهی ماریا تصور نمود.
فیلم در طی مدت زمانی طولانی به طور مداوم ما را با نمادهایی نهان و آشکار مواجه میسازد، نشانههایی که این سوال را به دوش میکشد که تا چه حد آماج تصاویر درخدمت پیشروی داستان بوده و یا آن که تصنعی و خارج از کادر فیلم قرار گرفته است؟ آنچه را میتوان در انواع نشانههای به کار رفته در فیلم از قبیل رنگآمیزی خانهای متلاشی شده، دنده عقب رفتن ماشین توسط ماری، چمدان و هدایای احمد و دیگر المانهای ثبت شده در قاب دیدهبانی نگریست، درآویختگی انگارههای ذهنی مخاطب با ترنم روشنای فیلم و در دنباله روی از مضامینی همچون پنهان کاری و گسست خانواده و تلاقی نگاه شرقی با غربی و یا به تعبیری بهتر ستیزه ی اصالت سنت در برابر شمولیت مدرنیته به شمار آورد. چه بسا سوالاتی دیگر هم نگاه کاوشگر را به آیینه رخ نمایاند که وجود احمد را میبایست تنها به مثابهی نمایندهی جهان سنت گرای شرقی دانست که حال در صدد یاری رساندن و التیام بخشی زندگی بغرنج غربی و عاملیتی جهت دگردیسی تفکرات تهی از رخشندگی هویت زیستی است؟ و آیا این نمایش اسطورهای از مرد ایرانی مغایر با اصول کلاسیک درام که ساخت شخصیتها را براساس فراز و فرودهای مرتبط با چرخه زندگی شکل مینهد، همگرایی دارد؟
در این خصوص میتوان اذعان داشت که احمد با توجه به نشانههای فیلم نه یک کاراکتر، بلکه تجلیگر نگرهای سنتگرا بوده که با تقدسبخشی فیلمساز، رجحان بخش اندیشهای است که گذر از گذشته را بسان گسستگی ریشهها میداند که نمیتوان همچون شهریار داستان به راحتی" کات"اش نمود یا به تصور ماریا انتقاماش را ز آینده گرفت. از زاویهای دیگرسو، دامنهی فیلم گذشته را می توان به دو بخش تقسیم نمود، نیمه نخست که روندی از تلاقی نگاههایی عیان شده از گذشته و گریخته به فرداست و اما نیمه دوم، تصویری است که حتی با تغییر ژانر به گونهی سینمای معمایی پهلو میزند. سازهای که در نیمهی نخستیناش پنهان کاری مطرح گردیده و در تابلوی نهایی، فیلمساز شخصیتهایش را به ورطهی اعترافها میکشاند. اعتراف به ایجاد بحرانی عمیق در سطح نگاه مخاطره آمیزی که هستی زیست را به نیستی زوال کشانیده است. انواع اعترافهای لوسی، ماریا، سمیر، نعیمه و فواد که گاهی چنان به تصویر درمیآیند که قواعد اعترافگیری دادگاههای دیکتاتوری! را به عصاره میدارند. هرچند دیافراگم پنهان نمایی میتواند به دهلیز اعتراف بینجامد؛ اما به راستی در نزد ناقد واقع بین، قرینهگی این چکامهها تا چه حد همجواراست؟ آیا وجود خرده روایتهایی از شخصیت های ناکوک همچون نعیمه در راستای مستوری ترنم فیلم بوده و یا در این میان حسی غریب و گزافهای بیش نیست؟
مضراب نقد فیلم گذشته در ایران به طور محسوس دامنهای از انباشت توجهات و یا پنداشت پریشان گوییهاست و سرشار از نگاهی تعصبگرا به فیلمساز یا حبس واژههایی ترنمنواز ز جولانگاه شکستن امواج فیلمسازی جهانی که نمیتوانند راهی به مقصود نقدنویسی باشند. ترجمان گریز پای نگاهی حقیقتجوی در ورای بازیهای پرپیچ وخم رسانهای، ترسیم قلم زدنی است خارج از برچسبهای جعلی که همچون مضمون همیشگی آثار فرهادی، به دور از پنهان کاری و در حصول به نتیجهای واقع گرا منتج میگردد. به هر روی فیلم گذشته بیش از آثار قبلی فرهادی اقدام به کدگذاری و درگیرنمودن ذهن مخاطب به کشف رازهای مگوی شخصیتها پرداخته که این امر مدت زمان فیلم را طولانی نموده و ضرباهنگ اثر را به کندی میکشاند. با این همه با اثری مواجهایم که باز هم این فکر را تداعی میسازد که چگونه می توان بدون گذشته خود به فردا چشم دوخت؟
دیدگاهها