آزمایشگاه: پیشنهادی برای نگاهی دیگر
- توضیحات
- نوشته شده توسط دکتر مجید رحیمی جعفری
- دسته: تحلیل سینمای ایران
- منتشر شده در 1391-04-19 13:05
فیلم آزمایشگاه اولین ساختهی حمید امجد را میتوان از لحاظ فرم، نوعی پیشنهاد از سوی او مورد نظر داشت که مخاطب را به نگاهی متفاوت به بیان پیشفرضش فرا خواند.
برای اینکه این پیشنهاد را بتوانم مشخص و تحلیل کنم نگاهی واسازانه باید به فرمِ اثر داشته باشم. شاید چنین خوانش و رویکردی نباید جای سؤال برانگیزد زیرا منتقد بنا بر تعارض درونمتن سعی میکند قرائت خود را جایگزین کند. زمانی میتوان این تعارض را در فیلم امجد مشاهده کرد که برونمتن شکل گیرد. برونمتن در این مواجهه ساختار، بیان و نوع نگاه امجد در آزمایشگاه در مقابل نوع بیان، نگاه و ساختار دیگر فیلمهاست. به نوعی شاید امجد دو رسانه و دو نوع بیان رسانهایِ تئاتر و سینما را در مقابل یکدیگر قرار میدهد.
یکی از موضوعاتی که باید در همین ابتدای امر مشخص گردد نوع مواجهه با آزمایشگاه و انتقاد به تئاتری بودن فیلم و خصوصا ایفای نقش بازیگران است. اینکه بازیها تئاتری است! بازیِ تئاتری هنوز تعریفش مشخص نیست و دوستانی که هر ایفای نقشی را که با پیشفرضهایشان یکی نیست بازی تئاتری میپندارند شاید بهتر باشد کمی به تماشای نمایش بنشینند و آن تلقی پیشین از نمایش دستخوش تغییر شود. در آزمایشگاه جنس کمدی به کمدی وایلدر نزدیکتر و افشین هاشمی سعی داشته است ایفی نقشی شبیه به جک لمون در فیلمهای وایلدر ارائه دهد. به نظرم از این نظر بازی او کمی اغراقآمیز شده و آن دیالوگهای کوبشی با حرکات بدن لمون را نتوانسته است شبیهسازی کند. دیگر ایفای نقشها نیز از این امر مستثنی نیستند. شاید تک لحظات حضور هدایت هاشمی را بتوان بهترین ایفای نقش فیلم دانست. یکی دیگر از مشکلات ایفای نقشها شخصیتپردازی است. نوع شخصیتهای خلق شده در این فیلم به گونهای است که شخصیتها از دل تیپهای مشخص و کلیشهای انتخاب شدهاند. شخصیتهایی که بارها نمونه آنها را مشاهده کردهایم. دختر پولدار آرمانگرا (نیلوفر/باران کوثری)، پسر فقیر با یک قلب بزرگ و رفتار درست (قهرمان/افشین هاشمی) و در مقابل نیروی شر (سپهر/رامبد جوان) که یک مثلث عشقی را نیز به وجود آورند. حتی دیگر نقشها هم از تیپهای مشخص انتخاب شده است. پدر نیلوفر (رضا کیانیان) جانب اشخاص پولدار را در مقابل دختر آرمانخواهش میگیرد، خانواده پولداری هم در آنسوی ماجرا هستند که پسرشان رقیبی دیگر اینبار در کار در مقابل قهرمان داستان قرار گیرد، شخصیتی دیگر به نام گولاخ که از نوع اسم گزینی هم مشخص است که از چه تیپی انتخاب شده است. این امر که فردیت در سه شخص اصلی فیلم به وجود نمیآید ضربه بزرگی به آن زده است. حال بازگردیم به رویکرد واسازانه در پیشنهاد امجد برای نگاه دیگر به نوع بیان سینمایی.
حمید امجد با یک پیشینه خوب در نمایش پای به مدیوم سینما گذاشته است. او در نوع میزانسنهای خود نگاهی به میزانسنهای نمایش داشته است. ورود و خروج بازیگران به داخل کادر یا صحنه تأثیرگرفته از چنین میزانسنی است. دوربینی که در یک محیط قرار میگیرد و با دیالوگهای کوبشی بازیگران به سمت آنها میرود و مانند یک مخاطب نمایش، مخاطب سینما را با چنین مواجههی نمایشی روبهرو میسازد. اغلب فیلم در یک آزمایشگاه کوچک میگذرد. فارغ از اینکه این آزمایشگاه کوچک در آن بیمارستان بزرگ با آن سالن اجتماعات مجهزش چه نقشی دارد و چرا محوریت داستان قرار گرفته است! باید گفت کمتر مخاطبی از این فضای تکراری در طول فیلم خسته میشود. آن چیزی که مخاطب را ممکن است از فیلم جدا کند درونمایه و داستان کلیشهای آن است. دوربین در فضای آزمایشگاه کل آن را در نماهای اصلی قاب میگیرد و مدام با فوکوس، فولو کشی، حرکت به سمت بازیگران و نماهای کوبشی در مقابل دیالوگهای کوبشی جریانی پویا را خلق میکند. ورود و خروج بازیگران گاه کاملا ناگهانی است. این ورود و خروجها بیشتر نیز در مورد قهرمان صدق میکند که میتوان به نمونه مذاکره او با سپهر بر سر نیلوفر در راهپلهها اشاره کرد.
واسازی تلاش برای رهایی متن از پیشفرضهای پیشین است. تبارشناسی این واژه به یونانی به مفهوم بیاثر ساختن و خنثی کردن بازمیگردد. در دایره لغوی ژاک دریدا منظور از آن ساختزدایی از متن؛ متن مکتوب نیست، بلکه تمامی نشانهها ودالهای شناور در جهان در قالب و ساختاری به نام متن خودش را میسازد و به نظر او باید از آنها بافت زدایی کرد. در این نگاه واسازانه ما به دنبال ساختشکنی نیستیم زیرا از اساس چنین تفکرهایی همواره در مواجهه با برخی آثار به چالش کشیده شده است. در این مواجهه به دنبال همان بافتزدایی و آشناییزدایی از نوع بیان سینمایی هستیم. آنجا که جنبههای معنایی، گفتاری، حرکتی و بدنی بیان نمایشی را جایگزین بیان سینمایی کردهاند یا بهتر است چنین بگوییم، آنجا که از یک بیان سینمایی در مقابل بیان نمایشی آشناییزدایی شده است.
امجد با آشنایی زدایی از ذهنیت سینمایی به نمایشی در نوع حرکت دوربینش به سمت چنین میزانسنی نیز رفته است. بازیگرانش از آن بیان و دلالتهای بازیگران سینمایی دیگر تبعیت نمیکنند و به سمت نوع حرکت و بیانی میروند که ابتدا منطبق با نوع حرکت بدنشان شود. در همین زمینه میتوان به حرکات دستهجمعی سپهر و دو همقطارش یا حرکات مداوم بدن پدر نیلوفر یا حرکات پانتومیموار قهرمان در حین سخنرانی پدر نیلوفر اشاره کرد. بیان و حرکت سینمایی در یک نگاه نمایشی، به بیان و حرکت نمایشی بدل میگردد. تدوین نیز کاملا در خدمت چنین بیانی است. نوع برش پلانها درست به صورتی انجام میگیرد که در خدمت همین بیان و حرکات بدن باشند. کمدی در همین بیان مایههای فانتزی نیز به خود میگیرد و لحظات بامزهای را خلق میکند. این آشناییزداییها در حوزه اجراست و به همین خاطر درام در امر دراماتیک در دو مدیوم تفاوتی ندارد و نوع روایت نیز کاملا چنین است. وجوه روایی فیلم با اینکه در راستای بیان و لحن امجد قرار گرفته؛ اما نگاه متفاوتی از آنچه تا به حال دیدهایم نبوده است. آزمایشگاه بیان سینمایی را از بین نمیبرد و نوع قرارگیری نماها در کنار یکدیگر بر این امر صحه میگذارد آن چیزی که رخ داده است نوعی آشنایی زدایی از بیان و همان بافت است. بافت هر آنچه خارج از متن است را شامل میشود و با آن گفتمان را حاصل میکند. پس متن و بافت شکل گرفته در نگاه جدید گفتمانی را در فیلم خلق کردهاند که از یک نگاه دیگر تبعیت میکند. نگاهی که همچون داستانش آشنا و تکراری نیست؛ نگاهی که کاملا نو مینمایاند. در اصل با یک واسازی از بیان سینمایی مواجه هستیم.
این نگاه واسازانه به ساختارگرایانی بازمیگردد که لقب پساساختارگرا گرفتند و همچنین بر حفظ اساس پایبند بودهاند. آنچه که بن و ریشه یک اثر از بین نمیرود تا ریشه جدیدی در آن به وجود آید. با چنین تلقی است که از deconstruction میتوان برداشتی واسازانه داشت تا شالودهشکنی. اینکه درونمتن در تعامل با برونمتن دچار تعارضی میشود و به سمت ساختگریزی میرود و ما با واسازی مواجه میشویم. نوعی آشنایی زدایی که در متنِ پیشروی ما وجود دارد و ما را به نگاهی متفاوت از آنچه پیشانگاشتههای ما را تشکیل میدهند فرا میخواند.
آزمایشگاه فیلمنامه ضعیفی ندارد آنچه که چنین تصوری را ممکن است به وجود آورد داستان بسیار ساده که همه چیز را در لایههای آغازین خوانش درونمایه قرار میدهد؛ است. درونمایه آنطور که باید ما را جذب خود نمیکند و جذابیت خاصی ندارد، اما اثر به عنوان اولین ساخته فیلمسازش باید سنجیده شود. امجد در ساخت این اثر در کارگردانی کاملا موفق عمل کرده است و شاید باید پذیرفت که روایت یک داستان ساده با محوریت یک لوکیشن در کمدی دشوار است و لحن شیرین فیلم و میزانسنهای امجد کشش خاصی به فیلم داده است تا مخاطب وارد روابط حسی-ادراکی گردد. با اینکه مخاطب میتواند صحنههای یکی پس از دیگری را کم وبیش حدس بزند و انتهای قصه -که دختر آرمانخواه پشت پا به ثروت پدر زند و با قهرمان قصه همراه شود- را پیشبینی کند اما این امر او را از فیلم جدا نمیسازد. این مسئله به دلیل نوع جذابیتهای بصری در اجراست.
منبع: ماهنامه صنعت سینما
دیدگاهها
طور دیگر نگاه کردن به هر پدیده ای خود زیبایی می آفریند ولی این نوع نگاهی که شما خیلی از آن خوب سخن گفتید اینکه چقدر مدنظر فیلمساز نیز بوده سؤال برانگیز است