عشق و مرگ / نقد فیلم طلا و مس
- توضیحات
- نوشته شده توسط دکتر مهدی فیاضی کیا
- دسته: تحلیل سینمای ایران
- منتشر شده در 1389-03-12 23:57
ا
میرچا الیاده، دینشناسِ بزرگ رومانیاییتبار، در کتاب خود «مقدس و نامقدس»، زندگانی دینی و غیردینی را دو شیوهی بودن در جهان دانسته است. آنچه نوعی از تفکر را از قالب «فلسفه» به «دین» تبدیل میکند، علاوه بر مختصاتِ موضوعی، در قالب فرمی و شکلمحورِ آن، حضورِ «آیین» است.
الیاده در کتاب خود، به آیینهای گذر اشاره کرده و میدانیم که آداب دینی در بلوغ، بخشی از آیینهای گذر به شمار میرود. اما دو آیینِ دیگر، در اشارات الیاده وجود دارد که مدخل ما برای بحث پیرامون جهانِ فیلم طلا و مس است: آیین ازدواج و آیین مرگ. به گفتهی الیاده «شوهر جوان، گروه مجردان را ترک میکند و از آن پس، جزئی از گروه سالارهای خانوادهها میشود. هر ازدواجی بر فشار و خطری دلالت دارد و از این رو بحرانی را به سرعت تسریع میکند؛ به این علت است که با آیین گذر اجرا شده است. یونانیان ازدواج را هدف غایی، مقصود نهایی، وقف (تقدس) نامیدهاند و آیین ازدواج را همسان رموز دانستهاند.» (الیاده، 1387، 137)
آیین دیگر، مرگ است: «دربارهی مرگ، آیینها کلا پیچیدهتر هستند، زیرا نه فقط «پدیدهای طبیعی» (حیات – با روح – جسم را ترک میکند) بلکه تغییری در وجودشناسی و وضع اجتماعی نیز هست...» (همان.)
نقطه نظر ارتباط ما با مفاهیمی که توسط الیاده مطرح شده، نه «صورت» آیینها که معانیِ ایشان است. معنای ازدواج، به گردن گرفتن مسئولیتهایی است که فرد دینی پیش از ازدواج با آنان بیگانه بود. انسان دینی، پس از ازدواج، دارای مرتبتی از مراتب «ولایت» میشود و این مستلزم آمادگی روحی و معنایی برای فردِ گذرکننده است. شخصیت اصلی طلا و مس، سید رضا، بار مسئولیت ازدواج را پذیرفته و «صورتِ» آیین را به جای آورده امّا در معنای آن، هنوز راهی باقی مانده است. سید رضا متوجه به مراتب و معنای ازدواج در ساحت امر مقدس نیست. مسئولیتهای سیدرضای متأهل، کماکان در تعاریف طلبهای مجرد میگنجد که پای درس و بحث و کتاب و استاد باید بنشیند؛ نسبت او با همسر و فرزندانش، نسبتی نیست که یک انسانِ دینی با همسر و فرزندانِ خود برقرار میکند. او صورتِ آیین را دریافته اما از معنایش بازمانده.
در اینجا، فیلمنامهنویس برای آگاهی دادن سیدرضا به معنای ازدواج، در جایگاه خداوند قرار میگیرد: ابتلائی باید بر زندگی سیدرضا سایه بیندازد و تهدید آن ابتلاء، سیدرضا را بر معنای آیین ازدواج، واقف کند. این ابتلاء با معنا (و نه آیینِ) مرگ رخ مینماید. مرگ در نظر انسان دینی، ورای نیستی و عدم، عبور و گذر از نشئهای در وجود به نشئهای دیگر است؛ به عبارت دیگر، آنچه میرچا الیاده از آن به «تغییری وجودشناسانه» تعبیر میکند. اما صورتِ عرفیِ مرگ، در تضادّ با ازدواج قرار میگیرد؛ اینجا، طرح داستانی، نقص سیدرضا را بر خودِ او برملا میکند یعنی او بر عدمِ معرفتِ خود به معنای ازدواج واقف میگردد.
تعبیر صحیحتر این بیان را میتوان چنین افاده کرد که در ساحت دینی، مودّت میان زن و مرد، به مثابهی سرمایهای خدادادی برای کسب مرتبتی فراتر در جهت مسیر محتومِ زیستِ انسانی، یعنی مرگ و حتی عبور از آن به سوی ساحت الهی تعبیر میشود. اما اینک با قرار گرفتن سیدرضا در برابر تهدید مرگ همسر خویش، او متوجه میشود که از این سرمایه در جهت وصول به آنچه انسان دینی باید بدان دست یابد بهره نبرده است. آشفتگی و پریشانی او از خطر مواجهه با مرگ همسرش، به مثابهی زنگ خطری برای خودِ اوست. اینجا او به عنوان یک طلبه و فردِ آگاه به دانش دینی، در معرض تناقضی قرار میگیرد: آنچه تا کنون در صورت شریعت به مثابهی زیستنِ دینی بر او تعلیم داده شده بود، موجب اطمینان و «شرح صدر» او نشده است. سیدرضا در نیمهی نخست فیلمنامه و پس از اطلاع از بیماری لاعلاج همسرش، در برابر شبح مبهم مرگ، مستأصل و آشفته است. در حالیکه انسان دینی، بر مرگ خویشان و نزدیکان و نیز بر مرگ خویشتن، نگاهی آنجهانی میافکند. بنابراین، سیدرضای عرفی، باید به سیدرضای دینی تبدیل شود. حرکت محتوایی فیلمنامه که به تمامیت با صورت اجرای آن همساز گشته، در همین راستاست. در همین راستاست که سیدرضا باید دریابد همسرش در شناخت مسئولیت انسانِ دینی از او پیشتر افتاده و نسبتش با فرزندانش، جامعه و جایگاه معرفتیاش نسبتی عرفی و روزمره شده است. همین نسبت موجبات عدم اطمینان و نگرانی او را از مرگ همسرش فراهم کرده و موجب شده است که اینک به تعبیر دینی، نفسِ مطمئنه از او رخت بربندد.
حرکت فیلمنامه، سیدرضای عرفی را به سیدرضای دینی میرساند. جای بحث مفصلتری نیست وگرنه باید به این نکته اشاره میکردم که برخورد سیدرضا با شریعت و صورت ظاهر دین، برخوردی عرفی است و نه دینی. این نقد بزرگ سازندگان فیلم به متشرعینی است که هر چند داعیهدارِ ساحتِ دینی انسان هستند، اما خود از نگاهی عرفیگرا به دین رنج میبرند. سیدرضا در گذر ابتلاء الهی (یا بخوانید آزمونی که فیلمنامهنویس بر سر راه او قرار میدهد) در مواجهه با تشویش مرگِ همسرش، به گسستِ نسبت خود با نهادِ خانواده آگاه میشود و پس از آن است که در صدد بازسازی این نسبت بر میآید. تلاش او در این راه، در انتهای فیلمنامه، به «انشراح صدر» و اطمینان نفس میانجامد. او در مواجهه با ابتلاء مرگ، معنای «آیینِ ازدواج» را در مییابد. او هرگز مودّت خود را به همسر خود ابراز نکرده بود. این نقطهی آغاز پذیرش مسئولیت انسان دینی در ساحت ازدواج است. این ابراز مودّت، نوعی نماد است. نمادی که به بینندگان میفهماند، سیدرضا معنای آیینِ ازدواج، مرگ و در نهایت زیستن را فهمیده است. او اینک در ساحت انسان دینی، برخوردی غیرعرفی با تعالیم اخلاق دینی دارد. او این اخلاق را میزید. اما چرا فیلمنامهنویس چنین نمادی را پیش روی بینندگان میگذارد؟ او چه میخواهد بگوید؟ باز هم به الیاده رجوع میکنم که در اهمیت این نمادها گفته است: «نماد، نه تنها جهان را گشوده میسازد، بلکه به انسان مذهبی در دستیابی به معقول یاری میدهد. چون با نمادهاست که انسان راه خود را به بیرون از موقعیتِ ویژهی خویش مییابد و خود را به معقول و «کل» میگشاید. نمادها، تجربهی فردی را بیدار میکنند و آن را به عمل روحی، به درک ماورای طبیعی جهان تبدیل میکنند.» (الیاده. 1387؛ 155)
الیاده، میرچا(1387)؛ مقدس و نامقدس، ترجمه: نصر الله زنگویی، انتشارات سروش، تهران، چاپ اول
دیدگاهها
من شما رو لبنک کردم
خوشحال میشم شما هم منو لینک کنید
ولی به نظرم یه فیلم عاشقانه اومد نه مذهبی