تحقق معنا در دریایی از غیاب
- توضیحات
- نوشته شده توسط دکتر مجید رحیمی جعفری
- دسته: تحلیل سینمای ایران
- منتشر شده در 1389-03-21 21:50
شب.داخلی.خانه سیدرضا «نمایی از پشت درب اتاق عاطفه و امیر(درب بسته است). فضا تنها روشنایی خود را با نور اتاق سیدرضا می گیرد. سکوت خاصی بر خانه حاکم است. دوربین به فضای خالی خانه تراولینگ میکند تا اینکه به اتاق سیدرضا میرسیم. او مشغول مطالعه درسهای حوزوی است ... »
تا این لحظه در خانه سیدرضا و زهراسادات طراوت خاصی برقرار بوده است. فضا آکنده از نشاط بچهها و سروصداهای مختلف بود. اما این سکوت به یکباره چرا باید حاکم شود. این صحنه نشانه از غیاب یا عدم دارد. زمان فیلم که پیش می رود متوجه می شویم آن لطافتی که زهراسادات به فضای خانه بخشیده است رنگ میبازد. دیگر بچهها سرزندگی سابق را ندارند. زن صاحبخانه از کارهایی که بر سرش ریخته شده است، گلایه میکند. حتی نوه صاحبخانه که از بیماری سندرم دان رنج میبرد هم از نبود زهراسادات پریشان است. سیدرضا کمکم فقدان همسرش را حس میکند. این که تا به حال چقدر از بارهای زندگی را زهراسادات به تنهایی به دوش کشیده است.
در فیلم شاهد بازی حضور و غیاب هستیم. روزی ژاک دریدا پیشوای واسازی بر خلاف تفکر غربی تأثیرگرفته از افلاطون که بنا را بر حضور میگذاشتند، همه چیز را در غیاب دانست. او معتقد بود آن چیزی که ما حضور میپنداریم همواره در اقیانوسی از غیاب شناور است. صحنهای که شرح آن رفت در تکثر غیاب همه معادله ها را به هم میزند. [1] غیاب زهراسادات سبب میشود سیدرضا در مسیر تازه ای گام بردارد.
در فرآیند دلالت، ممکن است دو معنای آشکار و ضمنی حاصل شود. رولان بارت معتقد بود هر نشانه ابتدا یک معنای صریح (تحت اللفظی) و یک معنای ضمنی در سطح رمزگان دارد. او دیدگاه خود را سال بعد تصحیح کرد و به این نتیجه رسید که: «معنای صریح نخستین معنا نیست، بلکه وانمود می کند که چنین است.» [2] دنیل چندلر از نشانهشناسان قرن حاضر این دیدگاه را چنین بیان می کند: «این معنای ضمنی است که وهم معنای صریح را به وجود می آورد، وهم زبان شفاف و وهم دال و مدلولی که همسانند.» [3]
با توجه به نظریات فوق، حال راحتتر میتوانم بحثم را دنبال کنم. سیدرضا برای رسیدن به علم راهی تهران شده است. این سفر در دلالت آشکارش یک کوچ اجباری بازنمود می شود، ولی در لایههای عمیق نشانهشناسی ارجاع به تکامل شخصیت سیدرضا دارد. سفری که سیدرضا باید برای گذر از بیثباتی (بی ثباتی برای یک شخص در طلب علم) و نادیده گرفتن جهان پیرامون به استحاله و سپس به کمال طی بکند. دلالت ضمنی سیر تکامل شخصیت او سبب این وهم سادهانگارانه در بازنمود یک سفر معمولی میشود.
غیاب زهراسادات و فقدان زن در یک زندگی و خانواده ایرانی در کارکرد اجتماعی دلالت به یک از همگسیختگی در بازنمود صریح آن دارد. اما مرد خانواده کمکم بر زندگی سوار میشود و عنان کار را در دست میگیرد. دلالت ضمنی این سیر به غیابی دیگر (غیاب سیدرضا با تمام وجود در منزل) اشاره دارد. سیدرضا آنقدر سرگرم مشغلههای خود شده است که عملا در عین حضور، غایب است. در سطح سوم این بازنمودها دلالتی به نام دلالت ایدئولوژیک از حیث بارت وجود دارد. این غیاب ها در انتها به یک از هم گسستگی ختم نمیشود بلکه در کارکرد ایدئولوژیک و اسطورهای (که با کلیشهها سر و کار دارد.) زیر بنای عشقی را می ریزد که سبب دیالوگ «دوستت دارم» از زبان سیدرضا و تأثیرپذیری دوگانه کلام او بر زهراسادات و تماشاگر فیلم میشود.
در این میان یک غیاب دیگر سبب رسیدن به این فصل میشود. سپیده (سحر دولتشاهی) که زندگی خودش را ترک کرده است و در آنجا غایب است در زندگی سیدرضا حضور پیدا میکند. حضور او در خانه سیدرضا، با غیاب زهراسادات همراه است. حضور سپیده در یک میان پرده در زندگی سیدرضا سبب می شود غیاب زهراسادات به یک حضور تمام و کمال بدل شود. سیدرضا با آمدن سپیده پرده را کنار میزند. در یک دلالت سطحی او به مناسبات عرف زندگی و جامعه چنین عملی را انجام می دهد. سپیده در هنگام رفتن پرده را دوباره پایین می کشد. حال این دلالت سطحی ارجاع به یک دلالت ضمنی میدهد که سپیده در میان پردهای به زندگی آنها وارد میشود و تأثیر خود را در سطح سوم دلالت میگذارد.
سیدرضا برای طلب علم اخلاق به تهران آمده است. خود این راه برای یافتن اخلاق حال چه بحث از نسبی بودن و مطلق بودنش باشد نشانهای برای معناها و مفاهیم دیگر است. حصول اخلاق برای هر شخص متفاوت است. در کتابخانه هنگامی که به دنبال کتابهای درس اخلاق میگردد از طلبهای محل نگهداری آنها را سؤال میکند، اما با چنین جوابی روبرو می شود: «کتابای اخلاق معمولا اون بالا بالاهاست». در همین جواب متوجه میشویم که در رسیدن به چنین علمی با یک غیاب روبرو است. او برای رسیدن به اخلاق و مسائل مطلوبش باید مشکلاتی را با پوست و گوشت خود حس کند. هر بار به دلیلی در سر کلاس درس اخلاق شرکت نمیکند. در هیچ لحظه ای او را در کلاس مشاهده نمیکنیم. یک بار دیر میرسد، بار دیگر به دلیل همراه داشتن کودکش مجبور میشود در بیرون از کلاس به بحث گوش دهد، یا اینکه استاد اخلاق کسالت پیدا می کند. پس سیدرضا چگونه این مسیر را طی می کند؟!
او خود این مسیر را در خانه طی میکند. کمکم متوجه میشود نگاهش به دور و برش خطا بوده است. سیدرضا مشکلات خانه را به دلیل حضور همسرش نمیدید. سختی مدارا کردن زن صاحبخانه با نوهاش را در ابتدا متوجه نمیشد. اما نقش بر فرش زدنش و ریاضت کشیدن او در تحمل مصائب منزل با استعاره از دست دادن بیناییاش همه ما را به این مفهوم هدایت می کند که سیدرضا به مرز تکامل رسیده است. از دست دادن بینایی هم خود یک غیاب دید به هستی است. سیدرضا در پایان فیلم با اینکه دیدگانش را هم از دست میدهد تسلیم نمیشود. چون او به حقیقت و امر ناب الهی دست یافته است. صحنه پاک کردن کفشها و جفت کردن آنها در کنار هم خود مجازمرسلی برای یک مفهوم کلی می شود.
استفاده از استعاره و مجاز هم خود از مشتقات نشانهشناسی است. داستان فیلم انباشته از جزئیاتی است که به باورپذیر بودن آن کمک میکند. شاید در کمتر فیلمی در سینمای کشورمان جزئیات به زیبایی در کنار هم چیده شدهاند. فیلم هیچ ساخته عبدالرضا کاهانی هم بیشتر بر پایه جزئیات نوشته شده بود. اما نواقصی داشت که کلیت را به یک نظام منسجم نمیرساند. نداشتن قصه در طلا و مس سبب رجوع به جزئیات شده است. جزئیاتی که هر کدام به نشانهای بر یک مفهوم دلالت میکند. این نشانهها در نظام نشانهای و خارج از آن دارای معنی هستند. با دنبال کردن آن میتوانیم به معنا برسیم.
فیلم با این همه نشانه به یک مفهوم کلی میرسد. مفهومش در عین ساختار زیبا و انباشته از نشانه بسیار ساده است. در هنگام تماشای فیلم به یاد حکایت دینی افتادم؛ که «مردی در راه خانه خدا، خانوادهای مستمند میبیند و مبلغ کنار گذاشته خود برای سفر را به آنها میدهد. کاروان به سفر ادامه میدهند. با اینکه مرد به این سفر نرفته است ولی زائران او را در طواف به دور کعبه دیدهاند.» آری، حج رفتن به عزیمت به مکه نیست. رسیدن به اخلاق شرکت فیزیکی در کلاسنبود، بلکه درست طبق مثال معروفی که از زبان استاد اخلاق سیدرضا بیان می شود - پیرمردی که در افتادن طفلی زبان می گشاید و می گوید «خدایا نگهش دار»- پیمایش در آن است. طلا و مس از آن جنس فیلمهایی است که کلمه «فیلم ارزشی» کاملا مناسبش است. پیام فیلم، بسیار جهانشمول است و میتوان آن را به راحتی به وضعیت مدیریتی سینمای کشورمان تعمیماش داد. اینکه؛ نیاز نیست پولهای گزاف برای فیلمها و سریالهای بیهدف خرج شود بلکه با ساخت طلا و مس ارزش را به همین سادگی به تصویر بکشیم.
[1]
Derrida, Jacques (1982): "Margins of Philosophy", Trans: Alan Bass, Chicago. University of Chicago Press
[2]
Barthes, Roland (1974): "S/Z", London, Jonathan Cap
[3]
Chandler, Daniel (2007): "Semiotics, The Basics", London, Routledge
منبع: ماهنامه صنعت سینما