تحلیل پرفورمنس آرت تیلدا سوئینتون: «شاید»
- توضیحات
- دسته: تحلیل سایر هنرها
- منتشر شده در 1392-04-14 18:27
تیلدا سوئینتون بازیگر اسکاتلندی سینما و تئاتر به تازگی اقدام به اجرای یک پرفورمنس آرت با نام «شاید» در موزه هنرهای معاصر نیویورک کرده است. او در این موزه حاضر میشود و در جعبهای شیشهای -که به مدت یک روز کاری موزه به طول میانجامد- دراز میکشد. اجراهای بعدی این پرفورمنس در مکانهای دیگر موزه اجرا خواهد شد. ویژگی این اجرا در این است که برنامهای برای حضور سوئینتن وجود ندارد
(حتی کارکنان موزه هم نمیدانند او چه زمانی در موزه حاضر میشود)، بازیگر هیچ بیانیهای درمورد این پرفورمنس صادر نمیکند و هیچ بیانیه دیگری نیز از سوی موزه صادر نمیشود. در این یادداشت ویژگیهای این پرفورمنس آرت (هنر اجرا) بررسی شده است.
برخی صاحب نظران معتقد بر آغاز پرفورمنس آرت (هنر اجرا) از دههی شصت و برخی دیگر مانند رزلی گلدبرگ معتقد به شروع آن از 20 فوریه 1909 و انتشار بیانیه فوتوریستها در روزنامه «فیگارو» هستند. این خط تاریخی تا دههی شصت ادامه مییابد تا اینکه در موسیقی جان کیج، در رقص مرس کونینگ و توسط آلن کاپرو در هپنینگ تئوریزه میشود. پرفورمنس آرت تفاوت زیادی با پرفورمنس دارد و انتزاعیتر و فاقد خط داستانی نزدیک به هنرهای تجسمی است. برخی معتقدند پرفورمنس آرت از تئاتر وام گرفته شده است؛ در صورتی که این هنر از نقاشی و مجسمهسازی با تفاوتهایی در بادی آرت (هنر بدن) سر برآورد. هنرمندانی چون ایو کلن قلمموهای نقاشی خود را کنار گذاشتند و از بدن در مقام مجسمه استفاده کردند و با قرار گرفتن در کنار دیوار، مترو و یا در یک حیاط از بدن خود مجسمههای زنده ساختند.
پرفورمنس آرت سوئینتون از جنس هپنینگهاست. او خود بدنش را در کانون توجه قرار میدهد و به مثابه اثری زنده در قالب مجسمهای زنده با سادگی و بیآلایشی خاصی آنچنان که خود هست در جعبهای شیشهای (در موزه) قرار میگیرد. او با لباسی ساده بدون هیچ وجه جلب نظرکنندهای در داخل این جعبه دراز میکشد و سر بر یک بالشت ساده و سفید میگذارد.
چهار عنصر پایهای در پرفورمنس آرت مهم شمارده میشوند: زمان، مکان، بدن اجراکننده و حضور رسانهای و رابطه میان اجرا کننده و مخاطب. مارینا آبراموویچ معتقد است: «پرفورمنس ساختاری روانی و فیزیکی است، که هنرمند خلق میکند تا در برابر مخاطب و در زمان و مکانی مشخص وارد آن شود. پرفورمنس همراه با شروع تبادل انرژی با تماشاچی آغاز میشود و پس از آن هر اتفاقی که در این بازه زمانی مشخص بیافتد جزئی از پرفورمنس خواهد بود.»
در پرفورمنس آرت سوئینتون مهمترین مسئله "آنِ" هر مخاطب است. نوع این پرفورمنس آرت از گونههایی است که مخاطب را با "شوک" مواجه میکند و پس از آن خوانشهای مختلف آغاز میشود. مخاطب بر اساس عادت که وارد یک موزه میشود منتظر مشاهده آثار با قدمت در جعبههای شیشهای و گرانبهاست که نمیتواند به آنها نزدیک شود و به یکباره با جسمی زنده روبهرو میشود که نفس میکشد و تکان میخورد. این جسم در شوک دوم جسم بازیگر سرشناس برندة اسکار تیلدا سوئینتون است. در مورد این نوع پرفورمنس آرت میتوان از پرفورمنس آرت مارینا آبراموویچ مثال آورد که خود به همراه چند شخص برهنه وارد ایستگاهی از مترو شد. مخاطب با خلاف آنچه در روزمرگی مواجه است به مثابه یک اجرا روبهرو شود. در اولین لحظهای که مخاطب به جعبة شیشهای سوئینتون به مثابه یک ابژه توجه میکند، پرفورمنس آرت آغاز میگردد. پرفورمنس بدون حضور مخاطب معنا ندارد. مخاطبی که متوجه شود "اینجا بودن یعنی چه؟" به همین خاطر تحلیل منتقدانی همچون نگارنده که از ویدئوها، پرفورمنس آرت را تحلیل میکنند و خود در لحظه آنجا و در برابر آن شوک قرار نگرفتهاند خالی از نقص نیست.
آماندا کوگن در همین زمینه میآرود: «پرفورمنس آرت، یاد آور ایدههای بسیار پیچیده و گویایی است که از ورای زبان، فرم، تصویر و ارزشهای مادی سخن میگوید. دستهبندیها را زیر سوال میبرد. زنده است، با واسطه است، آشکار میشود، پنهان میشود، یک تجربه است، یک تصویر، یک بو، یک صدا، یک ویدئو، یک عکس، یک قصه، یک شی، یک ایده، یک رابطه … پرفورمنس آرت ما را در برابر این سوال قرار میدهد که «اینجا » بودن یعنی چه؟ همین الان.
بدن سوئینتون یک نشانة دوسویه است؛ از یک رو یک بازیگر سرشناس و دستنیافتنی را حاضر و بیآلایش در مقابل چشمان مخاطب برای ساعتها مشاهده او میکند و از سوی دیگر خود را به استعلا میکشد تا سطح یک شیء گرانبها که برای دیدنش باید هزینه پرداخت شود و در کنار دیگر آثار هنری و تزئینی قرار گیرد.
پرفورمنس آرت همواره با مخاطب آغاز و پایانش نیز با مخاطب است. مخاطب میتواند در آن دخالت داشته باشد. پرفورمنس آرت "شاید" خود شاید دیگری را در مقابل مخاطب قرار میدهد. مخاطبی که هیچگاه نمیتواند دست به هیچ جعبة شیشهای بزند، اینبار میتواند جعبه شیشهای را بشکند و تیلدا سوئینتون را از آن خارج کند. همانگونه که مخاطبی در میان آتش پرید و مارینا آبراموویچ را از آن خارج کرد و پرفورمنس به پایان رسید؛ در اینجا نیز حس لحظه مخاطب اهمیت مییابد که میتواند خود نقش اساسی بازی کند. پرفورمنس آرت سوئینتون به مدت یک روز کاری موزه ادامه دارد درست در زمانی که مخاطب باید موزه را ترک کند به اجبار پرفورمنس سوئینتون نیز به پایان میرسد مگر اینکه روزی برای سوئینتون در این جعبه شیشهای اتفاقی بیفتد و مخاطبی شیشه را بشکند. روزهای حضور سوئینتون -که قصد دارد یک سال به اجرای آن ادامه دهد- نیز مشخص نیست و همین شوک را همیشه به وجود میآورد زیرا اگر او میخواست با توجه به این اطلاعرسانی هر روز در موزه حاضر باشد مخاطب دیگر با شوکی مواجه نمیشد.
دیدگاهها