اختصاصی

  • برندگان ونیز ۲۰۲۲ مشخص شدند، سهم پررنگ سینمای ایران در بخش های مختلف

    هفتاد و نهمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز شنبه شب با اعلام برندگان و مراسم اختتامیه به کار خود پایان داد. این جشنواره در ونیز ایتالیا از ۳۱ اوت تا ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۲ برگزار شد. مستند همه زیبایی و خونریزی (All the beauty and the bloodshed) به کارگردانی لورا پویترس برنده شیر طلایی برای بهترین فیلم در هفتاد و نهمین دو...

مبانی معرفتی نور و رنگ در نگارگری ایرانی / قسمت سوم

 

 

هم‎چنان که اشاره شد یکی از اساسی‎ترین منابع استخراج مبانی نظری هنر ایرانی-اسلامی را می‎بایست در تبیین مسئله‎ی مراتب نوری عالم (که عالم مثال یکی از مرتبه های عالم است) دنبال کرد.

مانی، نور را جوهری الهی و قابل ادراک می‎دانست که از شعور و ماده کاملا متفاوت است و خاصیت تجلی و تظاهر دارد. شیخ شهاب‎الدین سهروردی به نورالانوار اشاره می‎کند و آن را نور اصلیه می‎داند که هر نوع روشنایی از آن زاده می‎گردد.

غزالی نیز مراتب نور را تایید کرده و معتقد است که این نورها قابل رویت نیستند مگر برای اولیاء، پیامبران و عارفی که در جهت حق صیرورت داشته و درون خود را از پلشتی­های دنیوی و رذایل نفسانی آسوده است. در نظر وی گاهی نیز به سبب شدت ظهور نور مطلق این نور قابل مشاهده نخواهند بود. غزالی متاثر (یا غیر متاثر) از آراء کسانی چون بوعلی سینا در همانندی قوای عقل با مراتب نور مبتنی بر آیه نور،بین نور و قوای نفس (که من جمله ان قوه خیال است)ارتباط ایجاد کرده و حتی از عناوینی چون «فانوس خیال» بهره می‎برد عناصری که مهم‎ترین و اصلی‎ترین عناصر هنر در جهان امروزند. سهروردی علاوه بر ذکر حدیثی از پیامبر اکرم (ان العرش من نوری) به نقل از ایشان ادعیه‎ای دارد که اشارتی است به حقیقت نوری حق :«یا نور النور قد استنار بنورک کل نور- ای نور نورها، همه موجودات آسمانی به نور تو منور در جهان.» (بلخاری،1386،374) 

 

مولانا جلال­الدین بلخی در باب مراتب نوری می فرماید :

 

و آنکه زین قندیل کم مشکات ماست                                       نور را در مرتبت ترتیب هاست

 

شیخ اشراق مراتب وجود را پنج تا(پنج مورد) می­داند : نورالانوار (واجب الوجود)، انوار قاهره (عقول طولی و عرضی)، انوار اسفهبدیه (نفوس یا انوار مدبره)، عالم مثال (اشباح،صور معلقه ،برزخيان)، عالم جسمانی (غواسق و هیئات ظلمانیه) . [سهروردی ،1380،232)

 

 

 

پژوهشی در نظریات حکمی پیرامون عنصر نور :

 

حقیقت عالم و نسبت آن با نور در دیدگاه حکمی :

 

در دیدگاه اکثریت حکما و عرفای ایرانی موجودات عالم به دلیل اینکه تجلی خداوند هستند همگی از جنس نورند.

 

تعریف و بیان حقیقت نور:

 

نور یکی از حقایق و عناصر رمزی و مقدس عالم در نزد انسان‎ها بوده و نقطه مقابلی بوده است بر ظلمت و تاریکی. از نظر سهروردی تنها چیزی که می‎توان نام حقیقت بر آن نهاد و از بسیاری وضوح نیاز به تعریف ندارد «نور» است. البته منظور حقیقت نور است و نه مفهوم نور. (­خوش­نظر و رجبی، 1388: 37). سهروردی  نیز در تبیین نظرگاه خود در ارتباط با مراتب عالم به نوعی هستی‎شناسی سنتی روی آورد. با این تفاوت که وی چارچوب هستی­شناسی ابن سینا را از «وجود» به «نور» تبدیل کرده و مروج نحله­ای در تفکرات عرفانی و تعالیم باطنی­گرا شد. در بن­مایه­های این تعالیم نور امری بدیهی قلمداد می­شود. نور خود همواره روشن است و غیر را روشنی می­دهد. نور پیوسته هم خود روشن است و غیر را هم روشن می­سازد. لذا می­توان گفت که: نور چیزی است به الذات و مظهرالغیر، ظاهر به الذات یعنی در ظهور خود محتاج به غیر نیست و چنین امری باید امری بسیط بوده باشد. به این ترتیب می­توان گفت: ظهور چیزی جز نور است و چنین امری معرف باید اظهر از معرف باشد.[ سهروردی ،1380:106 الی 113)

 

نماد نور در تاریخ، فرهنگ و ادیان ملل مختلف:

 

انسان در طول تاریخ تکامل و حیات خود و در جریان میل باطنی به پرستش، در بسیاری موارد مظاهر طبیعی مولد نور را به عنوان خدا و یا و یا اربابی از جانب خدای بزرگ انتخاب و پرستیده است. این امر که در جوامع و مذاهب ابتدایی قویاٌ حاکم بوده است نشان می‎دهد که انسان با استفاده از تجلیات بارز طبیعی چون خورشید و ستارگان، نیاز به پرستش و ستایش خود را پاسخ گفته و ارضاء می‎کرده است. خورشید و ستارگان در نظر اینان نمود خدایی سرتاسر نور و روشنایی و تمثالی از او به شمار می‎رفته است. خورشيد براي انسان بدوي قوي‌ترين عنصر وجود و مهربان ترين قواي طبيعت بوده و قاعدتاً مي‌بايست جزو اولين خدايان و معبودان براي او بوده باشد. حيات و بقاي انسان بدوي به حضور خورشيد متكي بوده و لذا خورشيد كه منشاء نور، قدرت روحاني و قواي فكري و نيروهاي طبيعي بوده نزديك‌ترين پديده به ذات جاوداني الهي شمرده مي‌شد.» (ذكرگو، 1377: 61-60) در اغلب کیهان شناسی‎های باستانی جهان نیز با ظهور نور اولیه در لحظه ی تاریکی نخستین خلقت یافته و با خاموشی خورشید نیز غروب خدایان و پایان دنیا رقم می‎خورد. به این صورت شاهدیم که نور یا روشنایی عام‎ترین صفت خداوند در اکثر ادیان و مذاهب، چه در ابتدایی‎ترین و چه در پیشرفته‎ترین آن‎ها بوده است. در آسیای شرقی خدای بزرگ خدای خورشید است. بنگال هند (اقوام کلاری) خورشید را در رأس خدایان قرار می‎دادند. اقوام کونه ایالت اورسیای هند نیز خورشید را خدای خدایان می‎دانند. از ميان عقايد متعدد شينتو، ريشه‎دارترين و مهم‎ترين آن‎ها، تقديس و بزرگداشت خورشيد به عنوان منبع روشنايي و زندگي است كه در شخصيت الهه بزرگ «اماتراسو» متجلي مي‎شود. به همين علت ژاپني‎ها معتقدند كه معبد بزرگ «ايسيه» كه مخصوص عبادت اين الهه است، مقدس‎ترين معبد مذهب شينتو است. چنين اعتقادي به خورشيد براي مردمي كه اكثريت آنان را كشاورزان تشكيل مي‎دهند، امري بسيار طبيعي است، اما ما امروزه شاهديم كه اين عقيده با وجود گذشت قرن‎ها و علي‎رغم پيشرفت صنعتي ژاپن، هنوز هم در ميان ژاپني‎ها استوار است. شاهد ما بر اين مطلب نقش خورشيد سرخي است كه بر پرچم ملي ژاپن قرار گرفته و نماينده سرزمين آفتاب تابان ژاپن است.

 

در مصر خورشيد، عنوان بزرگ‌ترين خدا را داشت و بنام رع (Re) مشهور بود. .» (پير بايار، ، 1376،104-103) در دوره كشاورزى مصریان خورشید را یكى از خدایان مى‎دانستند و پرستش ان را واجب تلقى مى كردند؛ زیرا خورشید منبع گرما، براى رشد گیاهان نقش حیاتى داشت. خورشید، خداى آفتاب نام داشت . در تلقى مصریان ، خورشید با قایقى از طلا هر روز از آسمان عبور می‎كند و شب‎ها در بیابان بسر مى برد بزرگترین انگیزه برای گرایش به خورشید روشنایی بخش بودن شگفت انگیز آن و دلیل دیگر گردش پیاپی آن در آسمان بود. آن‎ها مى‎پنداشتند نیرویی آسمانی است که خورشید را در آسمان می‎راند و اینکه خورشید هر بامدادان از شرق برآمده و در غرب فرونشسته و هیچ‎گاه باز نمى‎ایستد، برای آن‎ها سخت شگفت آور بود. پس پنداشتند خورشید نیرویی زنده و اندیشمند است و کسانی در آسمان آنرا مى‎گردانند. پس آرام آرام چون بسیاری از مردمانی که در کنار رودخانه‎ها یا کرانه دریاها مى‎زیستند، پنداشتند که خورشید در قایقی نشسته و کسانی همراه او هستند که آن قایق را در آسمان مى‎گردانند.این قایق خورشیدی هر بامداد از شرق برمی‎خواست و شامگاهان در غرب فرو مى‎رفت. پس درباره این گردش پیاپی چنین پنداشتند که شبانگاهان خورشید در قایق خود از غرب به شرق در جهان زیرین (Duat) به پیش می‎رود و بامدادان دوباره برمی­آید. چون دیرینگی خورشید باور نمودند ناخودآگاه قایق خورشید را «قایق میلیونها سال» نام نهادند.

 

در بين النهرين «شمس ياشاماش» ايزد خورشيد را مي‌پرستيدند، اين ايزد در دستش شيئي را نگاه مي‌داشت كه به تيغت اره همانند بود و سوار برگردونه‌اش به سوي باختر مي‌راند. در سومر، نانا خدای ماه، نگهبان شهر «اور» و پسرش یعنی اوتو، حامی شهرهای «سیپار» و «لارسا» بود. هر دو خدا، باعث محو شدن تاریکی بودند، خاصیتی که در هر صورت بر هر فرد انسانی تاثیر می‎گذاشت. زیرا هنگامی که خدای ماه در تاریکی‎ها آینده را می­خواند و سرنوشت همگان را می­دانست خدای خورشید با غرقه­ساختن زمین در نوری خیره کننده، نیکوکاری و سنگدلی را آشکار می‎کرد. بنا به باور سومریان همانطور که نانا (الهه ماه)ماههای سال را پدید می آورد ، خورشید روزها را خلق می­کرد. اوتو هر روز صبح از درهای آسمان شرق ظاهر می شد و در زیر گنبد فلک شروع به سفر خود می کرد تا در شب دوباره در داخل درهای آسمان غرب ناپدید شود. او در حالی که نور و گرما می‎بخشید ، سر چشمه عدالت ودادگری در میان مردمان بود .که این باور با آیین مهر پرستی و میترایی در ایران تشابه فاحشی دارد. اوتو در شکل انسانی خویش، به صورت مردی نشان داده می­شد که پرتوهای خورشید به صورت اشعه‎هایی از پشت شانه­های وی ساطع بود. همچنین در شکل غیرانسانی به صورت قرص به الدار به نمایش در می­آمد.

 

در هند خداي خورشيد بانام سوريا شناخته مي‌شود و يكي از مهم‌ترين خدايان و دايي محسوب مي‌شود. اين خدا از يكسو تجلي عظمت آتش الهي است و از ديگر سوي منبع و منشاء نور، گرما. حيات و معرفت است. اشراف سوريا به جهان با برج‌هاي دوازده گانت خورشيد در طول سال نسبت دارد. سوريا مركز عالم خلقت است كه درمرز سپهرهاي متفاوت قرار گرفته است. برفراز خورشيد، افلاك غير متجلي و غير ظاهر قرار دارند كه حوزت حكمراني حاكم اعظم كائنات است و تحت آن كرات و سپهرهاي ظاهر (چون ماه و زمين و ديگر سيارات) واقع شده‌اند. پس جايگاه خورشيد حد اتصال دو مرتبت وجود (متجلي و نامتجلي) است و او نمايندت هر دو وادي به شمار مي‌رود. يكي از نمادهاي غير شمايلي نیز در هند چرخ دارما است كه به طور انتزاعي به معبود اشاره دارد. چرخ يا ديسك خورشيدي مظهري از خداوند است. «مادامي كه چرخ كائنات بر محوراصلي‌اش كه همان قانونمندي ازلي هستي است استوار باشد خللي در نظام هستي رخ نمي‌دهد» (ذكوگر 1387،63-64)

 

اقوام کونه ایالت اورسیای هند ،خدای خورشید را برترین خدا مى‎دانستند. در اندونزی و شبه جزیره مالاکا، خورشید خدای اقوام مختلف است. در تیمور خدای خورشید شوهر بانوی زمین است و جهان محصول آمیزش آن دو – معنایی که در اکثر اسطوره های اقوام وجود دارد – ازدواج اورانوس خدای آسمان و گایا خدای زمین در اسطوره‎های یونانی می باشد .در مذهب مصریان (به تعبیر میرچا الیاده) بیش از هر مذهب دیگر تحت سلطه‎ی پرستش خورشید بوده است .به ویژه آخناتون تلاش کرد خدای خورشیدی واحدی را به عنوان خدای برتر در مصر جایگزین کند.

 

در تفکر بودایی خدا و خورشید یکی پنداشته شده­اند. ( ر.ک به کتاب رساله ادیان میرچا الیاده) در اندیشه‎های افلاطون ایده نیک با «هلیوس» یا خورشید که نور جهان مادی را تامین می­کند یکی است .(بلخاری ،1386: 342) در کتاب اوپانیشنادها که که مهم‎ترین کتاب پایان دوره ودایی است از اتحاد با هستی مطلق به عنوان تجارب نوری نام برده می‎شود.

 

«قوم سلت EOL يعني ستاره خورشيد را پرستش مي‌كردند و خداي خورشيد فنيقيان همانند نام ستاره خورشيد در لغت قوم سلت EL مي‌باشد. قوم اينكا داراي معبد خورشيد بوده كه ديوارهايش پوشيده از ورقه‌هاي طلا بوده و الان در سرزمين پرو واقع است. هم‎چنين هرم خورشيدي بسيار با شكوهي از تمدن قوم از تك در مكزيك باقيمانده است.» (بايار و ژان، 1376، ص 104-103)

 

در باور اسطوره­ای یونانیان باستان ،پرومتئوس یا همان پرومته که بسیار مورد احترام «زئوس» خدای خدایان المپ (کوهی اسطوره‎ای در باور یونانیان باستان) و خدای آتش است، در عصر آفرینش انسان ها از سوی او برگزیده می‎شوند تا همه چیز را در اختیار انسان‎ها قرار دهد، جز آتش را!  پرومته که بسیار به انسان عشق می‎ورزید و تحمل دیدن رنجش آن‎ها را در خود نمی‎یافت، به طوری مخفیانه و دور از چشم زئوس آتش را از ارابه خورشید بر کشیده و به دست انسان رسانید و او را از بند تاریکی و خاموشی نجات داد. در واقع پرومته سروشی است رهایی بخش که آتش رهایی  و رستگاری را به انسان در بند تاریکی ارزانی می‎کند و منجی وی می‎گردد در یهودیت و مسیحیت نیز جضور نور عاملی چشمگیر در تبیین معارف الهی و چگونگی تجلی خداوند می‎باشد. به عنوان مثال در بخش عهد کتاب مقدس چنین آمده است:

 

« خداوند نور و نجات من است، از که بترسم؟» (مزامیر داوود، 1: 27)

 

« زیرا که نزد تو چشمه ی حیات است . در نور تو ما نور خواهیم یافت. » (همان، 9:36)

 

«اما برای شما که از من می‎ترسید. آفتاب عدالت طلوع خواهد کرد. بر به ال‎های وی شفا خواهد بود.»  (ملاکی،342)

 

آیات فراوانی در اناجیل موجود در مسیحیت، گواهی می دهد که نور و روشنایی اصلی‎ترین تجلی حضور خداوند هستند .در این جهان بینی عیسی مسیح (ع)، معادل کلمه، تجلی خداوند و نور و روشنایی پهنه هستی و خورشیدِ گرمابخش زمین معرفی شده است، آیاتی در انجیل هست که مدعی هستند در جهان خلقت پیش از هرچیزی کلمه وجود داشته است (کلمه با خدا بوده است و گویی در کنار او نیز خود بوده است، همه چیز به وسیله ی او آفریده شده است و اوست روشنایی بخش جان‎ها و نور جهان می‎باشد و موجب سعادت بشر. در انجیل یوحنا می‎آید که یحیی پیامبر شاهدی بر آن نور مطلق بوده و رسالتش معرفی این لحظه به مردم بوده است. در مسیحیت این گونه آمده است که  که عیسی مسیح (ع) در هنگام ظهور هاله ای نورانی بر گرد سر خود دارد. در کتب مقدس مسیحیت آمده است که توبه درون انسان را نورانی می‎کند و او را از ظلمت گناه پاک می‎کند. چهار شاخه دو بعدی صلیب نیز در نظر بسیاری نماد نور و درخشش مسیح بوده است . «صلیب رمز درخشش نور در شب دیجور تاریخ بشریت» (گنون ،1374: 31)

 

 

 

 

 

نماد نور در تاریخ و فرهنگ ایران :

 

- پیش از اسلام :

 

ایران باستان مهد پیدایش و پرورش ادیان و آیین­های یکتاپرستی بوده و در بسیاری موارد در مناسبات دینی خود از کشورهای تاثیرگذار یا تاثیرپذیر بر سایر ملل بوده است.ادیان بزرگی چون مانویت، مزدکی و زردشت از بزرگ­ترین ادیان این منطقه بوده­اند.

 

ایرانیان پیش از ظهور زرتشت، به دین ودایی و ایزدان و قدسیان ودایی تعلق داشتند.آریایی‎های باستان دارای آیینی بودند که بعدها تبدیل به مزداپرستی شد. «مزداپرستی شکل ایرانی آیین کهنی است که روزگاری دین مشترک اقوام هند و ایرانی بوده و از این رو در «ریگ ودا» نامه کهن ایرانیان دینی هندوان و  «اوستا» عقاید همانندی پیدا می‎شود.» (دوستخواه ،1370: 45)

 

قدیمی­ترین نوشته­ای که از هندیان به جای مانده «وداها» و کهن­ترین سند مکتوب موجود ایرانیان «گاهان» است که بخشی از کتاب مقدس زردشتیان موسوم به «اوستا» می باشد. مندرجات این دو اثر و نیز اشارات پراکنده  دیگر ،برخی از آداب ،عقاید و اساطیر مشترک هند و ایرانی را بر ما آشکار می‎کند (مهری باقری، ،1376: 13)

 

هندیان و ایرانیان آتش را که در متون ایرانی «آذر» و در متون هندی «آگنی» نامیده شده نیایش می­کردند. بسیاری از اقوام آریایی « ذات عالم» را خورشید مى‎دانستند. (الیاده ،1372:137)

 

.  زرتشت پیامبر آریایی، احتمالاً در فاصله میان 2000 تا 6000 سال قبل از میلاد ظهور کرد. در دین زرتشتی اعتقاد بر این است که تقابلی ابدی بین اهورامزدا (مظهر نور و روشنایی و پاکی و سعادت) و اهریمن (مظهر تاریکی و تباهی و شر) وجود دارد. اهورامزد با نماد خورشید نمایانده می‎شود و در نتیجه نور و روشنایی اصلی‎ترین عنصر و مسئله در نیل به ذات پاک اصیل اهورامزداست.زرتشت خود قاصد نور بود با مجمری بهشتی و آتشی که ظلمت را به گریز وامیداشت. درگاهان زرتشت کش‎مکش دائمی است میان روشنایی و تاریکی، و راستی و دروغ با آرزویی برای دیدن حقیقت. (هونه­گانی،۱۳۷۷: 94) در واقع این‎جا شاهدیم که اصالت هستی با نور است. سهروردی حکیم و فیلسوف بزرگ ایرانی – اسلامی -که اساس اندیشه­های عرفانی او بر مبنای اندیشه‎ها و حکمت ایرانیان باستان می­باشد معتقد است: اصل عقیده حکمای باستان جز اصالت نور چیز دیگری نبوده است و در نظر آنها حقیقت هم واحد است هم نامتناهی. (دینا: 23)

 

اساس بینش نوری ایرانیان باستان در مفهوم واژه­ای به نام «خوارنه» که به اشکال دیگری نظیر خوره، فره، کیان فره و نور فرهی آمده است، بسط و گسترش می یابد. اعتقاد به «خوارنه» (فرخنده نور مزدایی و آسمانی) در اوستا و یشت­های ملکوتی از نخستین جلوه­های ظهور بینش الهی ایرانیان نسبت به نور است )کوربن، 1384: 34(. در واقع «فره» (تغییر یافته واژه خوارنه در زبان پهلوی جنوبی، اصطلاحی که در نام بعضی از پادشاهان ایرانی دیده می­شود.) به اظهار نظر حداقل بیست رساله و ترجمه از زبان­شناسان متخصص در زبان­های ایرانی به معانی: درخشش، شکوه، روری، شوکت، مشعل پیروزی، هاله و غیره است و به خلاصه، مراد از نور پیروزی و سروری شعله­ای است با ماهیت فراحسی که در دنیای محسوس از طریق پاره­ای نشانه­ها جلوه­گر می‎سازد. «هاله نورانی که اساس خوارنه از نور را نشان می­دهد...، جوهری است سراسر از نور، نورافشانی محض که مخلوقات اهورامزدا در مبداء وجود خود به وجود می­آورد. (همان: 68) به گفته زرتشت «خوره» نوری است که از ذات الهی افشانده می‎شود و به واسطه آن است که مخلوقات از یک سلسله مراتب نظام یافته­اند .به تعبیر دیگر «خوارنه» یا نور فرهی نوعی معرفت است که در وجود هر کسی به ودیعه نهاده شده است. در تفکر خاص مزدایی خوارنه همان ظرفیت موجود در موجودات و اشیاء در پیوند با «فرشته» خاص آن‎ها، کهن الگوی ملکوتی می­باشد. به عبارت دیگر :دریافت و فهم آن‎چه ذاتاً هستند و درک این که هستند. به این ترتیب، خوارنه به خودی خود به صورت یکی از اشکال فردی دنیای ظریف نور در یکی از یزتاها(پرستیدنی­ها) مفهوم می­گردد. از آنجاست که موجودات ظرافت ملکوتی دارند یا به عبارتی یک فرهورتی (در زبان فارسی فروهر) یعنی کهن نالگوی خویش و «فرشته» خود را به عنوان مثال حکمای ایران قدیم ،همگی معتقد بودند که آب در دنیای ملکوت یک فرشته کهن­الگو (صاحبه الصنم) دارد.این فرشته خرداد(در زبان اوستایی آرتاواهیستا)دارد و...(همان، 12-30)

 

در اوستا با سه گونه ممتاز از خوارنه در دنیای خاکی روبرو می‎شویم.

 

- نور فرهی آریاهی(اریان هن خوارنه)؛ نور فرهی رزم آوران حماسی ایران ائم از زن و مرد

 

- نور فرهی سلطنتی (الکوان خوارنه)،یا همان ویشتتاسپا (ویشتاسپ) حامی زرتشت و شهریایران کیانی.

 

- نور فرهی خود زرتشت. (کمالی، 1386: 23)

 

هم‎چنین زرتشت در کتاب «زند» خویش می­گوید: «دنیا به دو بخش تقسیم می‎شود: دنیای مینوی ،دنیای روشنایی ،دنیای روحانی و (گتیGeti ) دنیای تاریکی ها ودنیای جسمانی» این جهان­بینی اوستاست.(همان: 23). در جهان بینی زرتشتی این عقیده وجود دارد که شعاعی از نور از عالم معنا و ماوراء به تارک وجود انسانهای آزاده می تابد و آنها را منور تر از قرص خورشید می گردانداین نور در زبان پهلوی خوره نامیده می­شود.این همان نوری است که در اعتقاد سهروردی به صورتی فراحسی به شهریاران و پهلوانان عالی‎قدر و عارف مسلکی چون کیخسرو، افریدون و ... و از اقلیم هورقیا که ماورای همه اقلیم هاست اهدا می­شود و آنان را از فاتحانی حماسی به نیکمردانی عارف و سلحشورانی اخلاق­مدار مبدل می­کند. نمونه این انوار الهی را در تصاویری که به صورت نقوش برجسته در طاق بستان(شکارگاه خسرو) و از چهره پادشاهان پیشدادیان یا کیانی به یادگار مانده­اند می‎توان دید(1 پ).

 

استمرار بینش مزدایی و اصالت آن در بینش حاکم بر دین مانویت نیز اصلی محوری است.مانی نیز به عنوان کسی که خود را عارفی اصلاح طلب و احیاگر ادیان پیش از خود دانسته و به تبلیغ دینش برخاسته بود نیز بنا به تقابل بین نور و تاریکی دامن زد، با این تفاوت که وی آفرینش این دو اصل را از هم جدا می­داند و ظاهراً به ثنویت در آفرینش اعتقاد داشته است که این اصل و این جنبه از تفکر وی با اصول و تعالیم حکمت مزدایی و اسلام مغایرت دارد. در مذهبی مانویت، «نور و روشنایی» محوری­ترین عناصر و خورشید نماد اصلی خداوندگار آن یعنی اهورامزدا بود. مانی پیامبر کیش روشنی، در بنیان آیین خود از دو بن نور و ظلمت، روشنایی و تاریکی، خیر و شر، سفید و سیاه تعاریفی اسطوره ای ارئه می‎دهد. در آیین مانویت، اعتقاد بر این است که جهان بر مبنای تاریکی و روشنایی شکل گرفته است و ازهمین روست که خوبی و بدی وجود دارد، هم‎چنین پیروان مانی پیامبر معتقدند که در نهایت پیروزی نهایی با خدای روشنی و نیکی است و همه جا را فرا می‎گیرد. مانی تاریخ کیهانی را به سه دوره تقسیم می‎کند: دوره پیش آمیختگی دو بن ،دوره امیخته یا عصر کنونی که از آن به عنوان عصر التقاط نام می‎برد. دوره سوم نیز دوره ی پایانی است که هنگام جدایی نیک و بد فرا می رسد و جهان در آرامش به سر خواهد برد. (ماهنامه هنر، 1387: 38) مانی در پرداختن به نقاشی وظیفه اخلاقی و تعلیمی خود را انجام می‎رساند و انگیزه ستایش از فرزندان نور و نفرت از فرزندان تاریکی را برپا می‎کند. کاملاً قابل تصور است که توسعه چشمگیر تذهیب و تصویرگری عبادی در بین مانویان در نتیجه تفسیرهای رمزی و نمادین نقاشان آن‎ها از آیین رمزی و نمادین نقاشان آن از آیین «رهایی و نجات نور» بود. این مفهوم را در دیوارنگاری‎های مانوی به گونه­ی هاله‎ای در دور سر قدیسین فرا می‎نمودند که حاکی از نوعی قدسیت رو به آسمان بود و درست در مقابل هاله نور یا نیمبوس مسیحی قرار داشت که حاکی از تمرکز در قدیس روح­القدس بود. عقیده مشابهی مانویان را وا می­داشت تا در نگاره های خویش نور را با احجار کریمه ارائه دهند.[سیر و صور نقاشی ایران، ص215)

 

آن‎چه از تفکر و اعتقادات کهن ایرانی در شاهنامه جاودانه شده است، همان بینش مثبت و خوشبینانه معطوف به پیروزی نور بر تاریکی است. دو مفهوم اساسی نور و تاریکی که اساساً به مذاهب و آیین کهن ایرانی تعلق دارد پیشتر از این نگاره‎ها در فرهنگ کهن ایرانی و آموزه های مانی نقاش ظاهر شد. سرنمون جاودانگی غلبه نور بر تاریکی با گذشت زمان به الگوی درونی و پایدار جان ایرانی تبدیل شده و هنوز هم در زندگی و اندیشه و رسوم مردم امروز دیده می‎شود. (حرفه هنرمند ۱۱، بهار۸۴ :۱۴۰)

 

در حقیقت تعالیم مانی در زبانی رمزی ،تمثیلی و اسطوره ای و در ذیل کلیتی به نام جدال تاریکی و روشنی مطرح  و سعادت تکوینی انسان را در پیوستن به نور ازلی تبیین می‎کند. لازم به ذکر است که تضاد میان نور و تاریکی همان تضاد میان روح و ماده است. پيروان اين مذاهب غالباً دنياي جسم را به منزلت زندان روح تلقي مي‎كردند و نيل به ماوراي عالم حس را به عنوان راز واقعي «عرفان» ( گنوسيسGnosis ) جست‎وجو مي‎نمودند. عرفان گنوسي چنان تضادي بين روح و ماده، بين نور و ظلمت مي يافت كه نجات انسان را جز در رهايي از زندان ماده ممp style=كن نمي‎ديد و در وراي دنياي شر دنياي ديگر را مي‎نگريست كه با پايان يافتن دنياي كنوني آغاز مي‎شد و نجات ابدي را ممكن مي ساخت. مهذا نيل به نجات فردي هم از طريق رياضت و معرفت ممكن شمرده مي‎شد و اين معرفت حاصل تعليم گنوس بود كه آن را غالباً در شكل اسطوره‌يي تعليم مي‎كردند، مشتمل بر داستان سقوط انسان، اسارتش در ماده و رهايي وي از آن عالم كبيرMacrocosm)) هم البته مثل همين عالم صغير(Microcosm)  سقوط، و اسارت در ماده دارد و رهايي نهايي كه نيز مضمون اسطوره‌هاي ديگر است. مذاهب گنوسي از قرن دوم ميلادي در قلمرو روم نيز توسعه يافت اما البته از مدتها قبل از آن عقايد، عقايدي مشابه با اين مذاهب دربين‎النهرين و ايران پديد آمده بود و مغان يوناني مآب (Les Mages Hellenises)  نظاير اين گونه عقايد را كه از جمع و تلفيق اساطير ايراني و يوناني و بابلي به وجود آمده بود به تعليم زرتشت منسوب مي‎كردند و كتابهاي مجهول و منحول را هم كه به « زرتشت مغ» منسوب هستند اين‎گونه عقايدي باطني و اسرار آميز خويش مي‎شمردند.)

 

در نزد اكثر ين فرقه‌ها اعتقاد به دو عالم –دنياي ظلمت و دنياي نور- اصل معرفت بود و نجات انسان از اسارت دنياي ظلمت و از قيود ماده با تعليم منجي يا اجراي عبادات و اذكار خاص ميسر شمرده مي‎شد.

 

البته بر خلاف ثنويتي كه در تعليم واقعي زرتشت هست ثنويت گنوسي‌ها بين روح و ماده جدائي مي‎گذارد: روح در نزد آن‎ها به عالم نور تعلق دارد و ظلمت به دنياي ماده. حاصل اين طرز تلقي، بدبيني به عالم خلقت بوده و گرايش به زهد و رياضت. معهذا در  عالم كبير بين رو كه حد آن ماده است با عالم جسم كه تعلق به دنياي ظلمت دارد البته اتصال فيضِ دايم است و نور از مدارج عالي تاداني پيوسته افاضه مي شود تا به حد امده مي‎رسد. بدينگونه، عالم از فيض تجلي و اشراف مستمري  (Eon)كه از مبدا نور صادر مي شود به وجود مي‎آيد و مراتب اين اشراقات نزولي است كه ماده يا عالم ظلمت اخس مراتب آن است. اما عالم ماده هم البته شوقي براي بازگشت به عالم نور دارد و در وجود انسان بارقه‌يي الهي است كه وي را با مبداء نور كه خداست متصل مي‎دارد و راه نجات را در حركت صعودي به عالم نور به او نشان مي‎دهد پيروان مذاهب گنوسي غالباً طبقات مردم را  سه گونه مي‎دانند:

 

اهل ماده يا جسميان (Hylics)

 

اهل روح يا روحانيان (Psychics) ،

 

اهل نفس يا نفسيان (Pneumatics)

 

مانویان نجات اهل روح را بوسيله ايمان ميسر مي‎شمردند، و نجات اهل نفس را به وسيله عرفان و معرفت باطني(gnosis) ، اهل ماده هم مادام كه در همان مرحله باشند به نجات دسترس ندارند اما در هر حال بدون معرفت باطني، رياضت‌هاي رمز آميز، و تقديم قرباني‌ها، طريق نجات براي كساني هم كه اهليت نجات دارند مجهول خواهد بود.

 

آري، روح عارف كه از طريق معرفت باطني مي­تواند براي نجات آمادگي يابد، در نزد پيروان مذاهب گنوسي همچون لمعه‌يي از نور تلقي مي شود كه درزندان جسم به اسارت در افتاده باشد و تعليم منجي و فرستاده غيبي براي رهايي وي در مي­رسد. به وساطت اين تعليم و ارشاد فرستادت الهي است كه روح از خواب بي‎خودي و از رخوت حاصل از استغراق در ماده به خود بازمي­آيد كه چگونه مي‎توان از قيد علايق و تعلقات مادي كه ناشي از تاثير سرنوشت و نفوذ « سيارات فلكي» و جسماني است در گذشت و به منزلگاه آسماني خويش بازگشت. اين قول اخير آنها با بعضي اقوال و تعاليم افلاطون شباهت دارد و تلقي آنها از عالم ماده به عنوان قلمرو ظلمت و از عالم روح به منزله دنياي نور نيز هر چند از لحاظ اصل ثنويت رنگ زرتشتي دارد، از لحاظ روح نوميدي و جنبت رياضت آميز با مكاشفات انباء تورات بيشتر مربوط به نظر ميرسد. سقوط روح به عالم ماده هم در تعليم آن‎ها بايد ظاهراً ماخوذ از مسئله هبوط و گناه آدم كه در تورات هست باشد.

 

- نماد نور در ایران پس از اسلام:

 

پس از ورود دین اسلام به ایران نیز توجهات و تتبعات به عنصر نور به عنوان اصلی محوری در پویش به سوی درک ذات الهی ادامه گرفت. ایرانیان مسلمان بیشتر بر مبنای قرآن به تفسیر و تدبیر در این مورد پرداختند، به طوری که با توجه به اهمیت این مسئله در قرآن بسیاری از اندیشمندان به این مسئله توجه بسیاری مبذول داشتند و کوشیده­اند مبنا و ریشه فکری خود را با تعالیم قرآن و سنت پیوند بزنند. این مسئله موید آن است که اگر چه اقوال عرفا و حکما و آن چیزی که منجر به به پیدایش «علم الجمال عرفانی- اسلامی» شده است. مبانی حکمی ایرانی– اسلامی را تشکیل می­دهد، اما همه این تفکرات عرفانی خود به زیباشناسی و جمال­شناسی قرآنی تکیه کرده و به آن نیز رجعت و استناد می­کنند. به عنوان نمونه، حکیمی مانند بوعلی­سینا، انواع عقل (هیولانی ،عقل به الفعل و عقل فعال که در بحث قبل از ارکان تحقیق ما در اثبات عالم مثال بود.) را تفسیر و تصویر آیه مشهور سوره نور قرار می­دهد و یا می­بینیم در آثار صدرای شیرازی معانی بلندی چون: «اول ما خلق الله نوری» که قول پیامبر است با «الله ما خلق الله العقل » پیوند می­خورد (بلخاری،1386: 34). هر چند بیشتر مبانی نظری هنر اسلامی از مبانی عقیدتی فلسفی و عرفانی استخراج شده‎اند اما مسلم است که تاثیرات زیادی نیز از قرآن و نیز احادیث و روایات معصومین گرفته اند، تا آن‎جا که حتی بسیاری از حکمای نامور نیز در تفاسیر خود بر کلام قرآن استناد کرده و از آن یاری جسته‎اند. به عنوان مثال همان­گونه که گفته شد، حکمای زیادی چون ابن سینا حتی در اثبات وجود عالم مثال و انواع عقل به قرآن استناد کرده است. (ابن سینا عقل را چند نوع می‎داند: عقل هیولانی ، عقل به الملکه ،عقل به الفعل و عقل فعال) – او این این تفاسیر را مبتنی بر تفاسیری از سوره نور می‎داند.  مثالی دیگری نیز تایید این ادعا ملاصدرای شیرازی است که در بسیاری موارد نظراتش را به اقوال پیامبر پیوند می زند .طبق روایتی از پیامبر اکرم، اولین چیزی که خداوند باری‎تعالی آفریده است نور بوده است.

 

نور در دیدگاه قرآن کریم :

 

شاید بتوان گفت اصلی­ترین منبع تغذیه عقیدتی هنر ایرانی و اسلامی منبع فیاض قرآن مجید است. این کتاب روح توحید بخش خود را تا آنجا به  هنر ایرانی و اسلامی سریان داده که می­توان گفت هنر اسلامی در اصل توحید، یعنی از تسلیم در برابر یگانگی خدا و شهود آن حاصل می‎شود. جوهره توحید در ورای کلمات و نقوش قرار دارد و خود در قرآن به واسطه بارقه­های ناگهانی و منطقع متجلی می­سازد. این بارقه­ها در ساحت تخیل بصری در صور بلورین تبلور می‎یابد.» (تیتوس بورکهارت،1380 : 26) در بحث نور نیز هنگامی که سخن از نور در قرآن می‎آید، اذهان آشنا با کلام وحیانی، بی‎درنگ و بی واسطه سوره نور و آیه 34 آن را به یاد می‎آورند. در این سوره مبارکه نیز آیه ای بسیار مشهور به چشم می­خورد که همانا آیه‎ای است که به صورت مستقیم به تجلی خداوند در هیبت نور اشاره می‎کند و خود را به عنوان مبدأ اصیل ِشرح و بسط مسئله نور در اندیشه جهان اسلام نمایانده است. در واقع این آیه بهترین و باشکوه‎ترین بیان را در جلوه حضرت باری‎تعالی در هیبتی از نور دارد: «الله نور السماوات و الارض، مثل نور کمشکوت فیها مصباح فی زجاجه الزجاجه، کان کوکب دری یوفذ من شجره مبارکه زیتونه لاشرقیه و لاغربیه یکاد زیتها یضیء و لولم تمسسه نار نور علی نور یهدی الله النور من یشاء و یضرب الله الامثال الناس و الله بکل شیء علیم.» خدا نور آسمان‎ها و زمین است. مثل نور او چون چراغدانی است که درآن چراغدانی باشد. آن چراغ درون آبگینه­ای و آن آبگینه هم‎چون ستاره­ای درخشنده از روغن پربرکت زیتون که نه خاوری است و نه باختری، افروخته باشد. روغنی بخشد، هرچند به آتش نرسیده باشد. نوری افزون بر نور دیگر، خدا هرکس را که بخواهد بدان نور راه می­نماید و برای مردم مثال های فراوانی می‎آورد. زیرا بر همه چیز اگاه است. نکات حیرت‎انگیز این آیه که توجهات و تتبعات زیادی را برانگیخته، مبدأ ما در شرح « نور» در جهان اسلام است. (مبانی عرفانی هنر و معماری اسلامی، 342) در حقیقت در این آیه طبق تفاسیری که صورت گرفته است، نور وابسته به تجلی است یعنی طبق سمبولیسم قرآن، نور با اشعه چراغی که از خلال شبکه­ها و منافذ مشکوه جهان شکسته می­شود، بر آیینه­های رنگارنگ موجودات می­تابد و از سوی دیگر چون این موجودات هستی‎شان فقط بسته به نور است، در ذات خویش چیزی جز «نمود به بود» را به صورت مظاهر خیالی تجلیات ازلی بیان می­کند. اهمیت این آیه از سوره نور به قدری است که حکما و عرفای بزرگی چون ابن­سینا، غزالی، مولانا جلال الدین بلخی، ابن عربی، سهروردی و ابن رشد و چندی دیگر شروح و تفاسیر قابل تأملی در باب این آیه نوشته‎اند. در نگاه این متفکران خداوند مراتب نوری (وجودی) خود را در زبان استعاره و تمثیل بیان کرده است. ابن­سینا، غزالی، شیخ اشراق، مولانا، ابن عربی، ملاصدرا و چندی دیگر مراتب عالم را بر مبنای این آیه تبیین کرده­اند. در نگاه این متفکران مسئله «وجود» مترادف و عین «نور» است و در قوس نزول مراتب وجود، این نور است که جنس عوالم فراتر از عالم حس و ماده است. (آوینی،1370 :28)

 

هم‎چنین در آیه بعدی همین سوره یعنی آیه سوره نور35، نور عاملی است که خداوند به وسیله­ی آن هر­کس را که بخواهد هدایت می­کند. آیات ذکر شده در مورد نور همه به نحوی جایگاه عظیم نور را در قرآن نشان می‎دهند. نور صفت حق و صفت نازل‎شدگان اویند. (هم انبیاء و هم کتب آنها ) اسلام نور است و مؤمنین هر کدام جلوه نور. (بلخاری قهی1384: 444-445)

 

دین اسلام و کتاب آسمانی قرآن نیز آیات و روایات زیاد دیگری نیز در باب تقدیس نور برا ی اهل ایمان و نظر در خود دارند که لازم است به دلیل اهمیت آنها و ناثیری که در دستگاه‎های فکری و عقبه عقیدتی هنرمند اسلامی در باب نور گذاشته اند، به برخی از آنها اشاره کرد .از جمله این آیات شریفه می­توان موارد زیر را در این جا آورد:

 

در قرآن کریم «نور» صفت تورات و انجیل و صفت قرآن است. (انا انزلنا فیها هدی و نور – مائده :44) ،(واتیناه الانجیل فیه هدی و نور – مائده 46)، (قد جاء کم من الله نور و کتاب مبین – مائده :15). از طرفی در قرآن کریم ظلمت و نور به صورت دو مفهوم مقابل هم بیان شده است. (رعد :16) و بازگشتگاه و مقصد نهایی مومنان را نور ذکر کرده است.(بقره 257). در آیات متعددی از قرآن به نور اشاره شده از جمله در سوره زمر، آیه 22  شرح صدر انسان بوسیله اسلام، خود نوری از سوی خداوند است. در سوره زمر آیه 69، زمین به نور رب نورانی است. در سوره حدید، مومنین و مومنات صاحب نورند که به سعی خود راه می‎روند. در سوره نوح شمس منبع ضیاء و (سراج) و قمر مظهر نور است  در سوره رعد، آیه 16 «هل تستوی الظلمات و النور» نور و ظلمت در تقابل با یکدیگرند. در سوره حدید، آیه 12 «یوم تری المؤمنین و مؤمنات یسعی نورهم بین ایدیهم» گفته می‎شود که مومنین و مؤمنات صاحب نورند که به سعی خود راه را می‎روند. در سوره بقره و در آیه 257 بازگشتگاه و مقصد نهایی مومنان را نور ذکر کرده است. در سوره زمر، آیه 22 شرح صدر انسان به وسیله اسلام، خود نوری از سوی خداوند است. هم‎چنین در همین سوره و در آیه 69، زمین به نور رب (پروردگار عالمیان) نورانی است. در سوره نوح شمس منبع ضیاء و (سراج ) و قمر مظهر نور است.

 

 

 

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: وحید رحیم بخش

دیدگاه‌ها  

+1 #2 hamid Niknejad 1391-09-15 20:32
از درج مقاله شما سپاسگذارم. پیروزباشی
نقل قول کردن
+1 #1 Guest 1390-10-03 17:40
مررررررررررررررررررررسی
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مطالب مرتبط

تحلیل سینما

تحلیل تجسمی

پیشنهاد کتاب

باستان شناسی سینما