مبانی معرفتی نور و رنگ در نگارگری ایرانی / قسمت سوم
- توضیحات
- دسته: تحلیل سایر هنرها
- منتشر شده در 1390-10-01 14:30
همچنان که اشاره شد یکی از اساسیترین منابع استخراج مبانی نظری هنر ایرانی-اسلامی را میبایست در تبیین مسئلهی مراتب نوری عالم (که عالم مثال یکی از مرتبه های عالم است) دنبال کرد.
مانی، نور را جوهری الهی و قابل ادراک میدانست که از شعور و ماده کاملا متفاوت است و خاصیت تجلی و تظاهر دارد. شیخ شهابالدین سهروردی به نورالانوار اشاره میکند و آن را نور اصلیه میداند که هر نوع روشنایی از آن زاده میگردد.
غزالی نیز مراتب نور را تایید کرده و معتقد است که این نورها قابل رویت نیستند مگر برای اولیاء، پیامبران و عارفی که در جهت حق صیرورت داشته و درون خود را از پلشتیهای دنیوی و رذایل نفسانی آسوده است. در نظر وی گاهی نیز به سبب شدت ظهور نور مطلق این نور قابل مشاهده نخواهند بود. غزالی متاثر (یا غیر متاثر) از آراء کسانی چون بوعلی سینا در همانندی قوای عقل با مراتب نور مبتنی بر آیه نور،بین نور و قوای نفس (که من جمله ان قوه خیال است)ارتباط ایجاد کرده و حتی از عناوینی چون «فانوس خیال» بهره میبرد عناصری که مهمترین و اصلیترین عناصر هنر در جهان امروزند. سهروردی علاوه بر ذکر حدیثی از پیامبر اکرم (ان العرش من نوری) به نقل از ایشان ادعیهای دارد که اشارتی است به حقیقت نوری حق :«یا نور النور قد استنار بنورک کل نور- ای نور نورها، همه موجودات آسمانی به نور تو منور در جهان.» (بلخاری،1386،374)
مولانا جلالالدین بلخی در باب مراتب نوری می فرماید :
و آنکه زین قندیل کم مشکات ماست نور را در مرتبت ترتیب هاست
شیخ اشراق مراتب وجود را پنج تا(پنج مورد) میداند : نورالانوار (واجب الوجود)، انوار قاهره (عقول طولی و عرضی)، انوار اسفهبدیه (نفوس یا انوار مدبره)، عالم مثال (اشباح،صور معلقه ،برزخيان)، عالم جسمانی (غواسق و هیئات ظلمانیه) . [سهروردی ،1380،232)
پژوهشی در نظریات حکمی پیرامون عنصر نور :
حقیقت عالم و نسبت آن با نور در دیدگاه حکمی :
در دیدگاه اکثریت حکما و عرفای ایرانی موجودات عالم به دلیل اینکه تجلی خداوند هستند همگی از جنس نورند.
تعریف و بیان حقیقت نور:
نور یکی از حقایق و عناصر رمزی و مقدس عالم در نزد انسانها بوده و نقطه مقابلی بوده است بر ظلمت و تاریکی. از نظر سهروردی تنها چیزی که میتوان نام حقیقت بر آن نهاد و از بسیاری وضوح نیاز به تعریف ندارد «نور» است. البته منظور حقیقت نور است و نه مفهوم نور. (خوشنظر و رجبی، 1388: 37). سهروردی نیز در تبیین نظرگاه خود در ارتباط با مراتب عالم به نوعی هستیشناسی سنتی روی آورد. با این تفاوت که وی چارچوب هستیشناسی ابن سینا را از «وجود» به «نور» تبدیل کرده و مروج نحلهای در تفکرات عرفانی و تعالیم باطنیگرا شد. در بنمایههای این تعالیم نور امری بدیهی قلمداد میشود. نور خود همواره روشن است و غیر را روشنی میدهد. نور پیوسته هم خود روشن است و غیر را هم روشن میسازد. لذا میتوان گفت که: نور چیزی است به الذات و مظهرالغیر، ظاهر به الذات یعنی در ظهور خود محتاج به غیر نیست و چنین امری باید امری بسیط بوده باشد. به این ترتیب میتوان گفت: ظهور چیزی جز نور است و چنین امری معرف باید اظهر از معرف باشد.[ سهروردی ،1380:106 الی 113)
نماد نور در تاریخ، فرهنگ و ادیان ملل مختلف:
انسان در طول تاریخ تکامل و حیات خود و در جریان میل باطنی به پرستش، در بسیاری موارد مظاهر طبیعی مولد نور را به عنوان خدا و یا و یا اربابی از جانب خدای بزرگ انتخاب و پرستیده است. این امر که در جوامع و مذاهب ابتدایی قویاٌ حاکم بوده است نشان میدهد که انسان با استفاده از تجلیات بارز طبیعی چون خورشید و ستارگان، نیاز به پرستش و ستایش خود را پاسخ گفته و ارضاء میکرده است. خورشید و ستارگان در نظر اینان نمود خدایی سرتاسر نور و روشنایی و تمثالی از او به شمار میرفته است. خورشيد براي انسان بدوي قويترين عنصر وجود و مهربان ترين قواي طبيعت بوده و قاعدتاً ميبايست جزو اولين خدايان و معبودان براي او بوده باشد. حيات و بقاي انسان بدوي به حضور خورشيد متكي بوده و لذا خورشيد كه منشاء نور، قدرت روحاني و قواي فكري و نيروهاي طبيعي بوده نزديكترين پديده به ذات جاوداني الهي شمرده ميشد.» (ذكرگو، 1377: 61-60) در اغلب کیهان شناسیهای باستانی جهان نیز با ظهور نور اولیه در لحظه ی تاریکی نخستین خلقت یافته و با خاموشی خورشید نیز غروب خدایان و پایان دنیا رقم میخورد. به این صورت شاهدیم که نور یا روشنایی عامترین صفت خداوند در اکثر ادیان و مذاهب، چه در ابتداییترین و چه در پیشرفتهترین آنها بوده است. در آسیای شرقی خدای بزرگ خدای خورشید است. بنگال هند (اقوام کلاری) خورشید را در رأس خدایان قرار میدادند. اقوام کونه ایالت اورسیای هند نیز خورشید را خدای خدایان میدانند. از ميان عقايد متعدد شينتو، ريشهدارترين و مهمترين آنها، تقديس و بزرگداشت خورشيد به عنوان منبع روشنايي و زندگي است كه در شخصيت الهه بزرگ «اماتراسو» متجلي ميشود. به همين علت ژاپنيها معتقدند كه معبد بزرگ «ايسيه» كه مخصوص عبادت اين الهه است، مقدسترين معبد مذهب شينتو است. چنين اعتقادي به خورشيد براي مردمي كه اكثريت آنان را كشاورزان تشكيل ميدهند، امري بسيار طبيعي است، اما ما امروزه شاهديم كه اين عقيده با وجود گذشت قرنها و عليرغم پيشرفت صنعتي ژاپن، هنوز هم در ميان ژاپنيها استوار است. شاهد ما بر اين مطلب نقش خورشيد سرخي است كه بر پرچم ملي ژاپن قرار گرفته و نماينده سرزمين آفتاب تابان ژاپن است.
در مصر خورشيد، عنوان بزرگترين خدا را داشت و بنام رع (Re) مشهور بود. .» (پير بايار، ، 1376،104-103) در دوره كشاورزى مصریان خورشید را یكى از خدایان مىدانستند و پرستش ان را واجب تلقى مى كردند؛ زیرا خورشید منبع گرما، براى رشد گیاهان نقش حیاتى داشت. خورشید، خداى آفتاب نام داشت . در تلقى مصریان ، خورشید با قایقى از طلا هر روز از آسمان عبور میكند و شبها در بیابان بسر مى برد بزرگترین انگیزه برای گرایش به خورشید روشنایی بخش بودن شگفت انگیز آن و دلیل دیگر گردش پیاپی آن در آسمان بود. آنها مىپنداشتند نیرویی آسمانی است که خورشید را در آسمان میراند و اینکه خورشید هر بامدادان از شرق برآمده و در غرب فرونشسته و هیچگاه باز نمىایستد، برای آنها سخت شگفت آور بود. پس پنداشتند خورشید نیرویی زنده و اندیشمند است و کسانی در آسمان آنرا مىگردانند. پس آرام آرام چون بسیاری از مردمانی که در کنار رودخانهها یا کرانه دریاها مىزیستند، پنداشتند که خورشید در قایقی نشسته و کسانی همراه او هستند که آن قایق را در آسمان مىگردانند.این قایق خورشیدی هر بامداد از شرق برمیخواست و شامگاهان در غرب فرو مىرفت. پس درباره این گردش پیاپی چنین پنداشتند که شبانگاهان خورشید در قایق خود از غرب به شرق در جهان زیرین (Duat) به پیش میرود و بامدادان دوباره برمیآید. چون دیرینگی خورشید باور نمودند ناخودآگاه قایق خورشید را «قایق میلیونها سال» نام نهادند.
در بين النهرين «شمس ياشاماش» ايزد خورشيد را ميپرستيدند، اين ايزد در دستش شيئي را نگاه ميداشت كه به تيغت اره همانند بود و سوار برگردونهاش به سوي باختر ميراند. در سومر، نانا خدای ماه، نگهبان شهر «اور» و پسرش یعنی اوتو، حامی شهرهای «سیپار» و «لارسا» بود. هر دو خدا، باعث محو شدن تاریکی بودند، خاصیتی که در هر صورت بر هر فرد انسانی تاثیر میگذاشت. زیرا هنگامی که خدای ماه در تاریکیها آینده را میخواند و سرنوشت همگان را میدانست خدای خورشید با غرقهساختن زمین در نوری خیره کننده، نیکوکاری و سنگدلی را آشکار میکرد. بنا به باور سومریان همانطور که نانا (الهه ماه)ماههای سال را پدید می آورد ، خورشید روزها را خلق میکرد. اوتو هر روز صبح از درهای آسمان شرق ظاهر می شد و در زیر گنبد فلک شروع به سفر خود می کرد تا در شب دوباره در داخل درهای آسمان غرب ناپدید شود. او در حالی که نور و گرما میبخشید ، سر چشمه عدالت ودادگری در میان مردمان بود .که این باور با آیین مهر پرستی و میترایی در ایران تشابه فاحشی دارد. اوتو در شکل انسانی خویش، به صورت مردی نشان داده میشد که پرتوهای خورشید به صورت اشعههایی از پشت شانههای وی ساطع بود. همچنین در شکل غیرانسانی به صورت قرص به الدار به نمایش در میآمد.
در هند خداي خورشيد بانام سوريا شناخته ميشود و يكي از مهمترين خدايان و دايي محسوب ميشود. اين خدا از يكسو تجلي عظمت آتش الهي است و از ديگر سوي منبع و منشاء نور، گرما. حيات و معرفت است. اشراف سوريا به جهان با برجهاي دوازده گانت خورشيد در طول سال نسبت دارد. سوريا مركز عالم خلقت است كه درمرز سپهرهاي متفاوت قرار گرفته است. برفراز خورشيد، افلاك غير متجلي و غير ظاهر قرار دارند كه حوزت حكمراني حاكم اعظم كائنات است و تحت آن كرات و سپهرهاي ظاهر (چون ماه و زمين و ديگر سيارات) واقع شدهاند. پس جايگاه خورشيد حد اتصال دو مرتبت وجود (متجلي و نامتجلي) است و او نمايندت هر دو وادي به شمار ميرود. يكي از نمادهاي غير شمايلي نیز در هند چرخ دارما است كه به طور انتزاعي به معبود اشاره دارد. چرخ يا ديسك خورشيدي مظهري از خداوند است. «مادامي كه چرخ كائنات بر محوراصلياش كه همان قانونمندي ازلي هستي است استوار باشد خللي در نظام هستي رخ نميدهد» (ذكوگر 1387،63-64)
اقوام کونه ایالت اورسیای هند ،خدای خورشید را برترین خدا مىدانستند. در اندونزی و شبه جزیره مالاکا، خورشید خدای اقوام مختلف است. در تیمور خدای خورشید شوهر بانوی زمین است و جهان محصول آمیزش آن دو – معنایی که در اکثر اسطوره های اقوام وجود دارد – ازدواج اورانوس خدای آسمان و گایا خدای زمین در اسطورههای یونانی می باشد .در مذهب مصریان (به تعبیر میرچا الیاده) بیش از هر مذهب دیگر تحت سلطهی پرستش خورشید بوده است .به ویژه آخناتون تلاش کرد خدای خورشیدی واحدی را به عنوان خدای برتر در مصر جایگزین کند.
در تفکر بودایی خدا و خورشید یکی پنداشته شدهاند. ( ر.ک به کتاب رساله ادیان میرچا الیاده) در اندیشههای افلاطون ایده نیک با «هلیوس» یا خورشید که نور جهان مادی را تامین میکند یکی است .(بلخاری ،1386: 342) در کتاب اوپانیشنادها که که مهمترین کتاب پایان دوره ودایی است از اتحاد با هستی مطلق به عنوان تجارب نوری نام برده میشود.
«قوم سلت EOL يعني ستاره خورشيد را پرستش ميكردند و خداي خورشيد فنيقيان همانند نام ستاره خورشيد در لغت قوم سلت EL ميباشد. قوم اينكا داراي معبد خورشيد بوده كه ديوارهايش پوشيده از ورقههاي طلا بوده و الان در سرزمين پرو واقع است. همچنين هرم خورشيدي بسيار با شكوهي از تمدن قوم از تك در مكزيك باقيمانده است.» (بايار و ژان، 1376، ص 104-103)
در باور اسطورهای یونانیان باستان ،پرومتئوس یا همان پرومته که بسیار مورد احترام «زئوس» خدای خدایان المپ (کوهی اسطورهای در باور یونانیان باستان) و خدای آتش است، در عصر آفرینش انسان ها از سوی او برگزیده میشوند تا همه چیز را در اختیار انسانها قرار دهد، جز آتش را! پرومته که بسیار به انسان عشق میورزید و تحمل دیدن رنجش آنها را در خود نمییافت، به طوری مخفیانه و دور از چشم زئوس آتش را از ارابه خورشید بر کشیده و به دست انسان رسانید و او را از بند تاریکی و خاموشی نجات داد. در واقع پرومته سروشی است رهایی بخش که آتش رهایی و رستگاری را به انسان در بند تاریکی ارزانی میکند و منجی وی میگردد در یهودیت و مسیحیت نیز جضور نور عاملی چشمگیر در تبیین معارف الهی و چگونگی تجلی خداوند میباشد. به عنوان مثال در بخش عهد کتاب مقدس چنین آمده است:
« خداوند نور و نجات من است، از که بترسم؟» (مزامیر داوود، 1: 27)
« زیرا که نزد تو چشمه ی حیات است . در نور تو ما نور خواهیم یافت. » (همان، 9:36)
«اما برای شما که از من میترسید. آفتاب عدالت طلوع خواهد کرد. بر به الهای وی شفا خواهد بود.» (ملاکی،342)
آیات فراوانی در اناجیل موجود در مسیحیت، گواهی می دهد که نور و روشنایی اصلیترین تجلی حضور خداوند هستند .در این جهان بینی عیسی مسیح (ع)، معادل کلمه، تجلی خداوند و نور و روشنایی پهنه هستی و خورشیدِ گرمابخش زمین معرفی شده است، آیاتی در انجیل هست که مدعی هستند در جهان خلقت پیش از هرچیزی کلمه وجود داشته است (کلمه با خدا بوده است و گویی در کنار او نیز خود بوده است، همه چیز به وسیله ی او آفریده شده است و اوست روشنایی بخش جانها و نور جهان میباشد و موجب سعادت بشر. در انجیل یوحنا میآید که یحیی پیامبر شاهدی بر آن نور مطلق بوده و رسالتش معرفی این لحظه به مردم بوده است. در مسیحیت این گونه آمده است که که عیسی مسیح (ع) در هنگام ظهور هاله ای نورانی بر گرد سر خود دارد. در کتب مقدس مسیحیت آمده است که توبه درون انسان را نورانی میکند و او را از ظلمت گناه پاک میکند. چهار شاخه دو بعدی صلیب نیز در نظر بسیاری نماد نور و درخشش مسیح بوده است . «صلیب رمز درخشش نور در شب دیجور تاریخ بشریت» (گنون ،1374: 31)
نماد نور در تاریخ و فرهنگ ایران :
- پیش از اسلام :
ایران باستان مهد پیدایش و پرورش ادیان و آیینهای یکتاپرستی بوده و در بسیاری موارد در مناسبات دینی خود از کشورهای تاثیرگذار یا تاثیرپذیر بر سایر ملل بوده است.ادیان بزرگی چون مانویت، مزدکی و زردشت از بزرگترین ادیان این منطقه بودهاند.
ایرانیان پیش از ظهور زرتشت، به دین ودایی و ایزدان و قدسیان ودایی تعلق داشتند.آریاییهای باستان دارای آیینی بودند که بعدها تبدیل به مزداپرستی شد. «مزداپرستی شکل ایرانی آیین کهنی است که روزگاری دین مشترک اقوام هند و ایرانی بوده و از این رو در «ریگ ودا» نامه کهن ایرانیان دینی هندوان و «اوستا» عقاید همانندی پیدا میشود.» (دوستخواه ،1370: 45)
قدیمیترین نوشتهای که از هندیان به جای مانده «وداها» و کهنترین سند مکتوب موجود ایرانیان «گاهان» است که بخشی از کتاب مقدس زردشتیان موسوم به «اوستا» می باشد. مندرجات این دو اثر و نیز اشارات پراکنده دیگر ،برخی از آداب ،عقاید و اساطیر مشترک هند و ایرانی را بر ما آشکار میکند (مهری باقری، ،1376: 13)
هندیان و ایرانیان آتش را که در متون ایرانی «آذر» و در متون هندی «آگنی» نامیده شده نیایش میکردند. بسیاری از اقوام آریایی « ذات عالم» را خورشید مىدانستند. (الیاده ،1372:137)
. زرتشت پیامبر آریایی، احتمالاً در فاصله میان 2000 تا 6000 سال قبل از میلاد ظهور کرد. در دین زرتشتی اعتقاد بر این است که تقابلی ابدی بین اهورامزدا (مظهر نور و روشنایی و پاکی و سعادت) و اهریمن (مظهر تاریکی و تباهی و شر) وجود دارد. اهورامزد با نماد خورشید نمایانده میشود و در نتیجه نور و روشنایی اصلیترین عنصر و مسئله در نیل به ذات پاک اصیل اهورامزداست.زرتشت خود قاصد نور بود با مجمری بهشتی و آتشی که ظلمت را به گریز وامیداشت. درگاهان زرتشت کشمکش دائمی است میان روشنایی و تاریکی، و راستی و دروغ با آرزویی برای دیدن حقیقت. (هونهگانی،۱۳۷۷: 94) در واقع اینجا شاهدیم که اصالت هستی با نور است. سهروردی حکیم و فیلسوف بزرگ ایرانی – اسلامی -که اساس اندیشههای عرفانی او بر مبنای اندیشهها و حکمت ایرانیان باستان میباشد معتقد است: اصل عقیده حکمای باستان جز اصالت نور چیز دیگری نبوده است و در نظر آنها حقیقت هم واحد است هم نامتناهی. (دینا: 23)
اساس بینش نوری ایرانیان باستان در مفهوم واژهای به نام «خوارنه» که به اشکال دیگری نظیر خوره، فره، کیان فره و نور فرهی آمده است، بسط و گسترش می یابد. اعتقاد به «خوارنه» (فرخنده نور مزدایی و آسمانی) در اوستا و یشتهای ملکوتی از نخستین جلوههای ظهور بینش الهی ایرانیان نسبت به نور است )کوربن، 1384: 34(. در واقع «فره» (تغییر یافته واژه خوارنه در زبان پهلوی جنوبی، اصطلاحی که در نام بعضی از پادشاهان ایرانی دیده میشود.) به اظهار نظر حداقل بیست رساله و ترجمه از زبانشناسان متخصص در زبانهای ایرانی به معانی: درخشش، شکوه، روری، شوکت، مشعل پیروزی، هاله و غیره است و به خلاصه، مراد از نور پیروزی و سروری شعلهای است با ماهیت فراحسی که در دنیای محسوس از طریق پارهای نشانهها جلوهگر میسازد. «هاله نورانی که اساس خوارنه از نور را نشان میدهد...، جوهری است سراسر از نور، نورافشانی محض که مخلوقات اهورامزدا در مبداء وجود خود به وجود میآورد. (همان: 68) به گفته زرتشت «خوره» نوری است که از ذات الهی افشانده میشود و به واسطه آن است که مخلوقات از یک سلسله مراتب نظام یافتهاند .به تعبیر دیگر «خوارنه» یا نور فرهی نوعی معرفت است که در وجود هر کسی به ودیعه نهاده شده است. در تفکر خاص مزدایی خوارنه همان ظرفیت موجود در موجودات و اشیاء در پیوند با «فرشته» خاص آنها، کهن الگوی ملکوتی میباشد. به عبارت دیگر :دریافت و فهم آنچه ذاتاً هستند و درک این که هستند. به این ترتیب، خوارنه به خودی خود به صورت یکی از اشکال فردی دنیای ظریف نور در یکی از یزتاها(پرستیدنیها) مفهوم میگردد. از آنجاست که موجودات ظرافت ملکوتی دارند یا به عبارتی یک فرهورتی (در زبان فارسی فروهر) یعنی کهن نالگوی خویش و «فرشته» خود را به عنوان مثال حکمای ایران قدیم ،همگی معتقد بودند که آب در دنیای ملکوت یک فرشته کهنالگو (صاحبه الصنم) دارد.این فرشته خرداد(در زبان اوستایی آرتاواهیستا)دارد و...(همان، 12-30)
در اوستا با سه گونه ممتاز از خوارنه در دنیای خاکی روبرو میشویم.
- نور فرهی آریاهی(اریان هن خوارنه)؛ نور فرهی رزم آوران حماسی ایران ائم از زن و مرد
- نور فرهی سلطنتی (الکوان خوارنه)،یا همان ویشتتاسپا (ویشتاسپ) حامی زرتشت و شهریایران کیانی.
- نور فرهی خود زرتشت. (کمالی، 1386: 23)
همچنین زرتشت در کتاب «زند» خویش میگوید: «دنیا به دو بخش تقسیم میشود: دنیای مینوی ،دنیای روشنایی ،دنیای روحانی و (گتیGeti ) دنیای تاریکی ها ودنیای جسمانی» این جهانبینی اوستاست.(همان: 23). در جهان بینی زرتشتی این عقیده وجود دارد که شعاعی از نور از عالم معنا و ماوراء به تارک وجود انسانهای آزاده می تابد و آنها را منور تر از قرص خورشید می گردانداین نور در زبان پهلوی خوره نامیده میشود.این همان نوری است که در اعتقاد سهروردی به صورتی فراحسی به شهریاران و پهلوانان عالیقدر و عارف مسلکی چون کیخسرو، افریدون و ... و از اقلیم هورقیا که ماورای همه اقلیم هاست اهدا میشود و آنان را از فاتحانی حماسی به نیکمردانی عارف و سلحشورانی اخلاقمدار مبدل میکند. نمونه این انوار الهی را در تصاویری که به صورت نقوش برجسته در طاق بستان(شکارگاه خسرو) و از چهره پادشاهان پیشدادیان یا کیانی به یادگار ماندهاند میتوان دید(1 پ).
استمرار بینش مزدایی و اصالت آن در بینش حاکم بر دین مانویت نیز اصلی محوری است.مانی نیز به عنوان کسی که خود را عارفی اصلاح طلب و احیاگر ادیان پیش از خود دانسته و به تبلیغ دینش برخاسته بود نیز بنا به تقابل بین نور و تاریکی دامن زد، با این تفاوت که وی آفرینش این دو اصل را از هم جدا میداند و ظاهراً به ثنویت در آفرینش اعتقاد داشته است که این اصل و این جنبه از تفکر وی با اصول و تعالیم حکمت مزدایی و اسلام مغایرت دارد. در مذهبی مانویت، «نور و روشنایی» محوریترین عناصر و خورشید نماد اصلی خداوندگار آن یعنی اهورامزدا بود. مانی پیامبر کیش روشنی، در بنیان آیین خود از دو بن نور و ظلمت، روشنایی و تاریکی، خیر و شر، سفید و سیاه تعاریفی اسطوره ای ارئه میدهد. در آیین مانویت، اعتقاد بر این است که جهان بر مبنای تاریکی و روشنایی شکل گرفته است و ازهمین روست که خوبی و بدی وجود دارد، همچنین پیروان مانی پیامبر معتقدند که در نهایت پیروزی نهایی با خدای روشنی و نیکی است و همه جا را فرا میگیرد. مانی تاریخ کیهانی را به سه دوره تقسیم میکند: دوره پیش آمیختگی دو بن ،دوره امیخته یا عصر کنونی که از آن به عنوان عصر التقاط نام میبرد. دوره سوم نیز دوره ی پایانی است که هنگام جدایی نیک و بد فرا می رسد و جهان در آرامش به سر خواهد برد. (ماهنامه هنر، 1387: 38) مانی در پرداختن به نقاشی وظیفه اخلاقی و تعلیمی خود را انجام میرساند و انگیزه ستایش از فرزندان نور و نفرت از فرزندان تاریکی را برپا میکند. کاملاً قابل تصور است که توسعه چشمگیر تذهیب و تصویرگری عبادی در بین مانویان در نتیجه تفسیرهای رمزی و نمادین نقاشان آنها از آیین رمزی و نمادین نقاشان آن از آیین «رهایی و نجات نور» بود. این مفهوم را در دیوارنگاریهای مانوی به گونهی هالهای در دور سر قدیسین فرا مینمودند که حاکی از نوعی قدسیت رو به آسمان بود و درست در مقابل هاله نور یا نیمبوس مسیحی قرار داشت که حاکی از تمرکز در قدیس روحالقدس بود. عقیده مشابهی مانویان را وا میداشت تا در نگاره های خویش نور را با احجار کریمه ارائه دهند.[سیر و صور نقاشی ایران، ص215)
آنچه از تفکر و اعتقادات کهن ایرانی در شاهنامه جاودانه شده است، همان بینش مثبت و خوشبینانه معطوف به پیروزی نور بر تاریکی است. دو مفهوم اساسی نور و تاریکی که اساساً به مذاهب و آیین کهن ایرانی تعلق دارد پیشتر از این نگارهها در فرهنگ کهن ایرانی و آموزه های مانی نقاش ظاهر شد. سرنمون جاودانگی غلبه نور بر تاریکی با گذشت زمان به الگوی درونی و پایدار جان ایرانی تبدیل شده و هنوز هم در زندگی و اندیشه و رسوم مردم امروز دیده میشود. (حرفه هنرمند ۱۱، بهار۸۴ :۱۴۰)
در حقیقت تعالیم مانی در زبانی رمزی ،تمثیلی و اسطوره ای و در ذیل کلیتی به نام جدال تاریکی و روشنی مطرح و سعادت تکوینی انسان را در پیوستن به نور ازلی تبیین میکند. لازم به ذکر است که تضاد میان نور و تاریکی همان تضاد میان روح و ماده است. پيروان اين مذاهب غالباً دنياي جسم را به منزلت زندان روح تلقي ميكردند و نيل به ماوراي عالم حس را به عنوان راز واقعي «عرفان» ( گنوسيسGnosis ) جستوجو مينمودند. عرفان گنوسي چنان تضادي بين روح و ماده، بين نور و ظلمت مي يافت كه نجات انسان را جز در رهايي از زندان ماده ممp style=كن نميديد و در وراي دنياي شر دنياي ديگر را مينگريست كه با پايان يافتن دنياي كنوني آغاز ميشد و نجات ابدي را ممكن مي ساخت. مهذا نيل به نجات فردي هم از طريق رياضت و معرفت ممكن شمرده ميشد و اين معرفت حاصل تعليم گنوس بود كه آن را غالباً در شكل اسطورهيي تعليم ميكردند، مشتمل بر داستان سقوط انسان، اسارتش در ماده و رهايي وي از آن عالم كبيرMacrocosm)) هم البته مثل همين عالم صغير(Microcosm) سقوط، و اسارت در ماده دارد و رهايي نهايي كه نيز مضمون اسطورههاي ديگر است. مذاهب گنوسي از قرن دوم ميلادي در قلمرو روم نيز توسعه يافت اما البته از مدتها قبل از آن عقايد، عقايدي مشابه با اين مذاهب دربينالنهرين و ايران پديد آمده بود و مغان يوناني مآب (Les Mages Hellenises) نظاير اين گونه عقايد را كه از جمع و تلفيق اساطير ايراني و يوناني و بابلي به وجود آمده بود به تعليم زرتشت منسوب ميكردند و كتابهاي مجهول و منحول را هم كه به « زرتشت مغ» منسوب هستند اينگونه عقايدي باطني و اسرار آميز خويش ميشمردند.)
در نزد اكثر ين فرقهها اعتقاد به دو عالم –دنياي ظلمت و دنياي نور- اصل معرفت بود و نجات انسان از اسارت دنياي ظلمت و از قيود ماده با تعليم منجي يا اجراي عبادات و اذكار خاص ميسر شمرده ميشد.
البته بر خلاف ثنويتي كه در تعليم واقعي زرتشت هست ثنويت گنوسيها بين روح و ماده جدائي ميگذارد: روح در نزد آنها به عالم نور تعلق دارد و ظلمت به دنياي ماده. حاصل اين طرز تلقي، بدبيني به عالم خلقت بوده و گرايش به زهد و رياضت. معهذا در عالم كبير بين رو كه حد آن ماده است با عالم جسم كه تعلق به دنياي ظلمت دارد البته اتصال فيضِ دايم است و نور از مدارج عالي تاداني پيوسته افاضه مي شود تا به حد امده ميرسد. بدينگونه، عالم از فيض تجلي و اشراف مستمري (Eon)كه از مبدا نور صادر مي شود به وجود ميآيد و مراتب اين اشراقات نزولي است كه ماده يا عالم ظلمت اخس مراتب آن است. اما عالم ماده هم البته شوقي براي بازگشت به عالم نور دارد و در وجود انسان بارقهيي الهي است كه وي را با مبداء نور كه خداست متصل ميدارد و راه نجات را در حركت صعودي به عالم نور به او نشان ميدهد پيروان مذاهب گنوسي غالباً طبقات مردم را سه گونه ميدانند:
اهل ماده يا جسميان (Hylics)
اهل روح يا روحانيان (Psychics) ،
اهل نفس يا نفسيان (Pneumatics)
مانویان نجات اهل روح را بوسيله ايمان ميسر ميشمردند، و نجات اهل نفس را به وسيله عرفان و معرفت باطني(gnosis) ، اهل ماده هم مادام كه در همان مرحله باشند به نجات دسترس ندارند اما در هر حال بدون معرفت باطني، رياضتهاي رمز آميز، و تقديم قربانيها، طريق نجات براي كساني هم كه اهليت نجات دارند مجهول خواهد بود.
آري، روح عارف كه از طريق معرفت باطني ميتواند براي نجات آمادگي يابد، در نزد پيروان مذاهب گنوسي همچون لمعهيي از نور تلقي مي شود كه درزندان جسم به اسارت در افتاده باشد و تعليم منجي و فرستاده غيبي براي رهايي وي در ميرسد. به وساطت اين تعليم و ارشاد فرستادت الهي است كه روح از خواب بيخودي و از رخوت حاصل از استغراق در ماده به خود بازميآيد كه چگونه ميتوان از قيد علايق و تعلقات مادي كه ناشي از تاثير سرنوشت و نفوذ « سيارات فلكي» و جسماني است در گذشت و به منزلگاه آسماني خويش بازگشت. اين قول اخير آنها با بعضي اقوال و تعاليم افلاطون شباهت دارد و تلقي آنها از عالم ماده به عنوان قلمرو ظلمت و از عالم روح به منزله دنياي نور نيز هر چند از لحاظ اصل ثنويت رنگ زرتشتي دارد، از لحاظ روح نوميدي و جنبت رياضت آميز با مكاشفات انباء تورات بيشتر مربوط به نظر ميرسد. سقوط روح به عالم ماده هم در تعليم آنها بايد ظاهراً ماخوذ از مسئله هبوط و گناه آدم كه در تورات هست باشد.
- نماد نور در ایران پس از اسلام:
پس از ورود دین اسلام به ایران نیز توجهات و تتبعات به عنصر نور به عنوان اصلی محوری در پویش به سوی درک ذات الهی ادامه گرفت. ایرانیان مسلمان بیشتر بر مبنای قرآن به تفسیر و تدبیر در این مورد پرداختند، به طوری که با توجه به اهمیت این مسئله در قرآن بسیاری از اندیشمندان به این مسئله توجه بسیاری مبذول داشتند و کوشیدهاند مبنا و ریشه فکری خود را با تعالیم قرآن و سنت پیوند بزنند. این مسئله موید آن است که اگر چه اقوال عرفا و حکما و آن چیزی که منجر به به پیدایش «علم الجمال عرفانی- اسلامی» شده است. مبانی حکمی ایرانی– اسلامی را تشکیل میدهد، اما همه این تفکرات عرفانی خود به زیباشناسی و جمالشناسی قرآنی تکیه کرده و به آن نیز رجعت و استناد میکنند. به عنوان نمونه، حکیمی مانند بوعلیسینا، انواع عقل (هیولانی ،عقل به الفعل و عقل فعال که در بحث قبل از ارکان تحقیق ما در اثبات عالم مثال بود.) را تفسیر و تصویر آیه مشهور سوره نور قرار میدهد و یا میبینیم در آثار صدرای شیرازی معانی بلندی چون: «اول ما خلق الله نوری» که قول پیامبر است با «الله ما خلق الله العقل » پیوند میخورد (بلخاری،1386: 34). هر چند بیشتر مبانی نظری هنر اسلامی از مبانی عقیدتی فلسفی و عرفانی استخراج شدهاند اما مسلم است که تاثیرات زیادی نیز از قرآن و نیز احادیث و روایات معصومین گرفته اند، تا آنجا که حتی بسیاری از حکمای نامور نیز در تفاسیر خود بر کلام قرآن استناد کرده و از آن یاری جستهاند. به عنوان مثال همانگونه که گفته شد، حکمای زیادی چون ابن سینا حتی در اثبات وجود عالم مثال و انواع عقل به قرآن استناد کرده است. (ابن سینا عقل را چند نوع میداند: عقل هیولانی ، عقل به الملکه ،عقل به الفعل و عقل فعال) – او این این تفاسیر را مبتنی بر تفاسیری از سوره نور میداند. مثالی دیگری نیز تایید این ادعا ملاصدرای شیرازی است که در بسیاری موارد نظراتش را به اقوال پیامبر پیوند می زند .طبق روایتی از پیامبر اکرم، اولین چیزی که خداوند باریتعالی آفریده است نور بوده است.
نور در دیدگاه قرآن کریم :
شاید بتوان گفت اصلیترین منبع تغذیه عقیدتی هنر ایرانی و اسلامی منبع فیاض قرآن مجید است. این کتاب روح توحید بخش خود را تا آنجا به هنر ایرانی و اسلامی سریان داده که میتوان گفت هنر اسلامی در اصل توحید، یعنی از تسلیم در برابر یگانگی خدا و شهود آن حاصل میشود. جوهره توحید در ورای کلمات و نقوش قرار دارد و خود در قرآن به واسطه بارقههای ناگهانی و منطقع متجلی میسازد. این بارقهها در ساحت تخیل بصری در صور بلورین تبلور مییابد.» (تیتوس بورکهارت،1380 : 26) در بحث نور نیز هنگامی که سخن از نور در قرآن میآید، اذهان آشنا با کلام وحیانی، بیدرنگ و بی واسطه سوره نور و آیه 34 آن را به یاد میآورند. در این سوره مبارکه نیز آیه ای بسیار مشهور به چشم میخورد که همانا آیهای است که به صورت مستقیم به تجلی خداوند در هیبت نور اشاره میکند و خود را به عنوان مبدأ اصیل ِشرح و بسط مسئله نور در اندیشه جهان اسلام نمایانده است. در واقع این آیه بهترین و باشکوهترین بیان را در جلوه حضرت باریتعالی در هیبتی از نور دارد: «الله نور السماوات و الارض، مثل نور کمشکوت فیها مصباح فی زجاجه الزجاجه، کان کوکب دری یوفذ من شجره مبارکه زیتونه لاشرقیه و لاغربیه یکاد زیتها یضیء و لولم تمسسه نار نور علی نور یهدی الله النور من یشاء و یضرب الله الامثال الناس و الله بکل شیء علیم.» خدا نور آسمانها و زمین است. مثل نور او چون چراغدانی است که درآن چراغدانی باشد. آن چراغ درون آبگینهای و آن آبگینه همچون ستارهای درخشنده از روغن پربرکت زیتون که نه خاوری است و نه باختری، افروخته باشد. روغنی بخشد، هرچند به آتش نرسیده باشد. نوری افزون بر نور دیگر، خدا هرکس را که بخواهد بدان نور راه مینماید و برای مردم مثال های فراوانی میآورد. زیرا بر همه چیز اگاه است. نکات حیرتانگیز این آیه که توجهات و تتبعات زیادی را برانگیخته، مبدأ ما در شرح « نور» در جهان اسلام است. (مبانی عرفانی هنر و معماری اسلامی، 342) در حقیقت در این آیه طبق تفاسیری که صورت گرفته است، نور وابسته به تجلی است یعنی طبق سمبولیسم قرآن، نور با اشعه چراغی که از خلال شبکهها و منافذ مشکوه جهان شکسته میشود، بر آیینههای رنگارنگ موجودات میتابد و از سوی دیگر چون این موجودات هستیشان فقط بسته به نور است، در ذات خویش چیزی جز «نمود به بود» را به صورت مظاهر خیالی تجلیات ازلی بیان میکند. اهمیت این آیه از سوره نور به قدری است که حکما و عرفای بزرگی چون ابنسینا، غزالی، مولانا جلال الدین بلخی، ابن عربی، سهروردی و ابن رشد و چندی دیگر شروح و تفاسیر قابل تأملی در باب این آیه نوشتهاند. در نگاه این متفکران خداوند مراتب نوری (وجودی) خود را در زبان استعاره و تمثیل بیان کرده است. ابنسینا، غزالی، شیخ اشراق، مولانا، ابن عربی، ملاصدرا و چندی دیگر مراتب عالم را بر مبنای این آیه تبیین کردهاند. در نگاه این متفکران مسئله «وجود» مترادف و عین «نور» است و در قوس نزول مراتب وجود، این نور است که جنس عوالم فراتر از عالم حس و ماده است. (آوینی،1370 :28)
همچنین در آیه بعدی همین سوره یعنی آیه سوره نور35، نور عاملی است که خداوند به وسیلهی آن هرکس را که بخواهد هدایت میکند. آیات ذکر شده در مورد نور همه به نحوی جایگاه عظیم نور را در قرآن نشان میدهند. نور صفت حق و صفت نازلشدگان اویند. (هم انبیاء و هم کتب آنها ) اسلام نور است و مؤمنین هر کدام جلوه نور. (بلخاری قهی1384: 444-445)
دین اسلام و کتاب آسمانی قرآن نیز آیات و روایات زیاد دیگری نیز در باب تقدیس نور برا ی اهل ایمان و نظر در خود دارند که لازم است به دلیل اهمیت آنها و ناثیری که در دستگاههای فکری و عقبه عقیدتی هنرمند اسلامی در باب نور گذاشته اند، به برخی از آنها اشاره کرد .از جمله این آیات شریفه میتوان موارد زیر را در این جا آورد:
در قرآن کریم «نور» صفت تورات و انجیل و صفت قرآن است. (انا انزلنا فیها هدی و نور – مائده :44) ،(واتیناه الانجیل فیه هدی و نور – مائده 46)، (قد جاء کم من الله نور و کتاب مبین – مائده :15). از طرفی در قرآن کریم ظلمت و نور به صورت دو مفهوم مقابل هم بیان شده است. (رعد :16) و بازگشتگاه و مقصد نهایی مومنان را نور ذکر کرده است.(بقره 257). در آیات متعددی از قرآن به نور اشاره شده از جمله در سوره زمر، آیه 22 شرح صدر انسان بوسیله اسلام، خود نوری از سوی خداوند است. در سوره زمر آیه 69، زمین به نور رب نورانی است. در سوره حدید، مومنین و مومنات صاحب نورند که به سعی خود راه میروند. در سوره نوح شمس منبع ضیاء و (سراج) و قمر مظهر نور است در سوره رعد، آیه 16 «هل تستوی الظلمات و النور» نور و ظلمت در تقابل با یکدیگرند. در سوره حدید، آیه 12 «یوم تری المؤمنین و مؤمنات یسعی نورهم بین ایدیهم» گفته میشود که مومنین و مؤمنات صاحب نورند که به سعی خود راه را میروند. در سوره بقره و در آیه 257 بازگشتگاه و مقصد نهایی مومنان را نور ذکر کرده است. در سوره زمر، آیه 22 شرح صدر انسان به وسیله اسلام، خود نوری از سوی خداوند است. همچنین در همین سوره و در آیه 69، زمین به نور رب (پروردگار عالمیان) نورانی است. در سوره نوح شمس منبع ضیاء و (سراج ) و قمر مظهر نور است.
دیدگاهها