نقاشیهای بیتا وکیلی مولد حریم آشنا در بطن فرهنگ دیگری
- توضیحات
- نوشته شده توسط دکتر مجید رحیمی جعفری
- دسته: تحلیل نقاشی
- منتشر شده در 1391-02-15 01:27
در این تحلیل نقاشیهای بیتا وکیلی با نام «شهریور»[1] با تکیه بر تئوری لوتمان در خصوص سمیوسفر تحلیل و سپس به سبک او پرداخته شده است.
بر اساس تئوری لوتمان و در نظر گرفتن فضا به عنوان ویژگی فرازبانی، گونهشناسی فرهنگ، یعنی جداسازی «فرهنگ آشنا» از «فرهنگ دیگری» مطرح میشود. بر اساس این الگوی فرهنگی، «فرهنگ آشنا» دارای ویژگیهایی مانند نظاممندی، پیوستاری، مشروعیت و ... است و در مقابل «فرهنگ دیگری» بینظم، نابسامان، هیولاوار و وحشی تلقی میشود. هر چند «فرهنگ آشنا» برای تثبیت هویت خود، اتفاقاً و به شکل تناقض گونهای ناچار به پذیرش «فرهنگ دیگری» و ارتباط تعاملی با آن در مراحلی خواهد بود.
با این توضیح مقدماتی، با آثار وکیلی مواجه خواهم شد و در میانه تحلیل، تئوری لوتمان را در ارتباط با آثارش بیان خواهم کرد. در مجموعه «شهریور» فرهنگ آشنا به صورت تبلور است -و فراموش نکردهایم که لوتمان واژه سمیوسفر را از علم شیمی و ترازهای اوربیتالی گرفته است- تبلور و تولد در هسته مرکزی به صورت یک جنین نشان داده شده است. این جنین نماینده فرهنگ آشناست. در حاشیه در مقابل تولد و طبیعت، جهان صنعتی و آسمان خراشهایی با سوزنهای منگنه، هیولاوار بالا رفتهاند که نماینده فرهنگ بیگانه و دیگری هستند. اساسا لوتمان ساختار سمیوسفر را ساختاری نامتقارن میداند و این عدم تقارن به شکل روشنی در ارتباطِ بین "مرکز" تولد -فرهنگ آشنا- و "حاشیه" آن –یعنی فرهنگ دیگری- خود را نشان داده است.
فضاهای نابسامان شهری و صنعتی که حاشیه را شکل دادهاند اصل یکی از آثار وکیلی را تشکیل داده است. فضای حاشیهای که غالب بر هسته و پیدایش از دل طبیعت است. رنگهای مرده و تیره در حاشیه نیز در تقابل رنگهای بر گرفته از طبیعت و نوع قلم کشیدنهای ظریف او در مرکز دارد که مرکز را به سوی نقاشیهای مینیاتوروار و شرقی برده و در مقابل، تضاد و البته تعامل کنش گونه با یک جامعه افسارگسیخته به تصویر کشیده است. یک خط روایی میتوان از دل مجموعه شهریور بر اساس ساختار سمیوسفری بیرون کشید. حاشیهای که مرکز را در ابتدای روایت پس میزند و خود را غالب بر کل نشان میدهد، کمکم رنگ میبازد. این رنگ باختن هنگامی صورت میپذیرد که رنگهای مرکز باز شدهاند. فضای مرکز بسطیافته میشود. جنین بزرگتر شده است. فیگور مادر نمایان میگردد و این مرکز است که فضای حاشیهای را در نظام سمیوسفر پس خواهد زد. مرکز که قدرت یافته است. طیف رنگها نیز بازتر میشود تا اوج زیباییشناسی تابلوهایش در فیگوری نمایان گردد که از هسته و مرکز شکل گرفته و در حال پس زدن فضای حاشیهای است.
به این صورت فضای مرکز و شرقمآبانه که وجوه زیباییشناسیش نیز تبلور مییابد کاملا سامان یافته تصویر شده است. این هسته ی پس زننده فضای حاشیهای مشروعیت میگیرد طوری که در اصل فرهنگ اصیل و آشنا باید فرهنگ بیگانه و دیگری را پس نهد و خود مشروعیت یابد. فرهنگی که نهاد محسوب میگردد. در هسته و مرکز شاهد شکلگیری و حضور نابترین و خالصترین هنجارهای هویتی یک فرهنگ میباشیم. این فضای مرکزی طوری به نقاشیهای او جان داده است و آنها را برگرفته از دل طبیعت میکند که شما را در مقابل حقیقتی زنده قرار خواهند داد.
از دیگر مسائل حائز اهمیت، سبک وکیلی در مجموعه اخیر اوست. نقاشیهای جدیدش از نقاشی های قبلیش که در سبک آبستره شناخته شده بودند این بار نه تنها با وارد کردن فیگور نوعی آشنایی زدایی از سبک و ژانرهای آبستره میکند بلکه با نهادن یک خط روایی در دل نظام سمیوسفری، به چالش کشیدن تقابل دو فرهنگ و اصل نهادن دیگری، گذار کاملی از آبستره میکند. آن طور که میشل سوفِر مفسر و مبلغ آبستره آن را فاقد نقد منطقی میداند با یک رویکرد علمی در هنر در خوانش نقاشیهای وکیلی مواجه شدم تا اساسا این تفکر سبکی را به چالش بکشم. نقاشیهایش را حتی آبستره پستمدرن –نامی که نمایشگاهش با آن تبلیغ شده بود- هم نمیدانم چون هنرمند را در عصر پسامدرن بالاتر از تن دادن به هر نظام تک بعدی میپندارم؛ زیرا تنها وارد کردن فیگور او را از آبستره خارج نکرده و آبستره بودن کارهایش نیز یک فضیلت محسوب نمیشده است. او خصوصیات سبکی را ارتقا داده است. اگر به نظر لوتمان بازگردم باید اشاره کنم که سمیوسفر فضای نشانهای لازم برای هستی و کارکرد زبانهای گوناگون و تعامل آنها بر یکدیگر میباشد و سمیوسفر را نمیتوان صرفا به مجموعه زبانهای موجود در آن تقلیل داد. به عبارت دیگر سمیوسفر دارای هستی ماقبل از این زبانها بوده و همچنین دائماً در تعامل با آنهاست. فضای کارهای او به سبک خاصی تقلیل داده نمیشود و کاملا فراتر از یک سبک است و چون در یک سبک نمیگنجد؛ اشتباه است که بخواهیم در سبکشناسی یک واژه پستمدرنیسم با آن همراه کنیم. بیتا وکیلی فضای گفتمانی ایجاد کرده است. گفته در گفته وارد تعامل شدهاند و فضای تعاملی در ترازهای متفاوت ایجاد کرده است تا خصوصیات سبکشناسی را نیز ارتقا دهد. در نقد سنتی شاید به دنبال سبک یک هنرمند رفتن و شناسایی و چارچوب دادن به آن اساس کار یک منتقد محسوب میگشت اما وقتی اثر هنری به نقد مدرن چراغ سبز نشان میدهد باید فضاهای تعاملی مورد واکاوی قرار گیرند.[2]
[1] نقاشیهای بیتا وکیلی با نام «شهریور» از 1 تا 18 اردیبهشت ماه در گالری «ماه مهر» دایر است.
[2] از آثار بیتا وکیلی کاملا لذت بردم و میخواستم تنها یادداشتی بر آن بنگارم و تجربه مواجهه شدن با آثارش را توصیف کنم؛ اما مواردی که به اشتباه در خوانش آثارش را خواندم و خصوصا اصل تقلیل دادن کارهایش به سبک آبستره یا هر پسوند و پیشوندی که به آن بخواهیم افزود بنده را واداشت تا با یک رویکرد علمی که اساسا آبستره در نقد علمی مهار نمیگردد با آن مواجه شوم. آثار او را فراتر از تقلیل به سبک خاصی میدانم و با گفتمان تعاملی است که میتوان فضاهای گفتمانی در نقاشیهایش را تحلیل کرد.
دیدگاهها
با تشکر
mojerang.blogfa.com