بررسی نمایشنامه افرا یا روز میگذرد با توجه به ویژگیهای ملودرام
- توضیحات
- نوشته شده توسط علی م.علیزاده
- دسته: تحلیل تئاتر
- منتشر شده در 1392-10-20 18:39
«نخستین ریشههای ملودرام را در نمایشنامههای اخلاقی و سنت شفاهی قرون وسطی میتوان یافت، اما در قرن نوزدهم ملودرام واکنشی است در برابر انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب صنعتی. در اوایل دهة 1800 بورژوازی پس از انقلاب عزم دفاع از حقوق تازه یافتهاش را در برابر اشرافیت خودکامه داشت. به باور پیتر بروک با ظهور بورژوازی بهمثابة طبقهای متمکن امر و نهی اخلاقی جایگزین بینش تراژیک شد. موضوع اصلی ملودرام خانواده و ارزشهای اخلاقی است. از اینرو ملودرام از بورژوازی در برابر فئودالیزم دفاع میکرد. چه بسیار حکایتها که سخن از هتک حرمت دوشیزهی طبقه متوسط از سوی اشرافزادهء ثروتمند بدسرشت میراندند. از این بابت کشمکش طبقاتی به قلمرو امور جنسی واپس رانده میشد و خود را از طریق سوءاستفاده جنسی یا تجاوز متجلی میساخت. ملودرام در مقام یک ژانر همدوش با سرمایهداری قرن 19 انکشاف یافت- و این سرمایهداری نیاز به خانواده را مطرح کرد، خانوادهای که از طریق نظام وراثت، به حفاظت از دستآوردهای تازهیافتة بورژوازی (از جمله داراییها) میپرداخت» (هیوارد، 1386: 296).
با عطف توجه به این جنبه از تعریف هیوارد که ملودرام واکنشی است جهت دفاع از ارزشهای تازه شکل گرفتة طبقة بورژوا در مقابل ارزشهای رو به زوال طبقهء آریستوکرات، میتوان اینطور استنباط کرد که متنِ افرا یا روز میگذرد داستان دوشیزهای از طبقة متوسط است یعنی شخصیت افرا که از سوی یکی از اعضای طبقه اشراف یعنی خانم شازده هتک حرمت میشود: افرا دختری از طبقة متوسط است، با توجه به محل زندگی و اینکه مادر افرا بهنوعی کارگری خانم شازده را میکند، خانوادهء افرا در جایگاه طبقة کارگر قرار میگیرد، اما شخصیت افرا با توجه به اینکه پدرش کارمند دولت بوده است و شغل خودش آموزگاری است و نیز با توجه به این امر که خانوادهاش به تهران مهاجرت کردهاند، دختری متعلق به طبقه متوسط است که البته به علت مشکلات به وجود آمده در زندگیاشان مجبور به کارگری نیز میشود و در اساس در ملودرام آنگونه که هیوارد مطرح میکند طبقه متوسط خود را از دو سو در معرض هجوم میدید: از سوی اشرافیت و از سوی طبقة کارگر. در این متن سویة هجوم اشرافیت که در قالب شخصیت خانم شازده قرار میگیرد بسیار پررنگتر از سویة هجوم طبقة کارگر است. چراکه طبقة کارگر در این متن خانوادة افرا هستند و بهدلیل پیوندهای عاطفی و خونی بین اعضای خانوادهای که پدرشان هم در قید حیات نیست سویة هجومی طبقة کارگر چندان ملوس نیست و با توجیهات عاطفی اشکانگیز از شدت آن کاسته شده است.
خانم شازده با توجه به نوع دیالوگهایش، برخوردش با دیگران و اساساً شخصیتپردازیاش متعلق به همان طبقة اشرافیت فئودالی است که خود را ارباب و دارای حق اربابی و مردم را رعیت خود میداند که همیشه باید مطیع اوامر او باشند. اما اشرافیت فئودالی چگونه در قالب شخصیت خانم شازده با هتک حرمت افرا، طبقهء متوسط را مورد هجوم قرار میدهد:
افرا دختری است که بار مالی خانواده بر دوش اوست. چراکه پدرش کشته شده است و مادرش نیز تقریباً به علت مشکلات جسمانی از کار افتاده است. داستان این نمایشنامه بهشکلی پیش میرود که افرا علاوه بر شغل آموزگاری مجبور میشود به ظاهر برای درسدادن به شازده (چلمن میرزا) به خانة خانم شازده برود. خانم شازده افرا را برای اینکه به عقد شازده درآورد به خانهاش آوردهاست. اما از آنجا که افرا با آوردن یک عذر –پسر عمویی که نامزد اوست- این خواسته را نمیپذیرد، خانم شازده برای او پاپوش درست میکند و افرا متهم به دزدی میشود. هجوم اشرافیت فئودالی و هتک حرکت شدن افرا در همین نقطه رخ میدهد: در واقع در قالب از بین رفتن آبرو، متهم شدن افرا به دزدی و انتقالش به بازداشتگاه کلانتری است که افرا هتک حرمت میشود. خانم شازده بهعنوان عضوی از اشرافیت فئودالی، مسبب این عمل است. توصیف صحنهای نیز که شروع این هتک حرمت است به مانند توصیف یک صحنهء تجاوز است: سرکار خادمی، مدیر فروشگاه و اهالی محل برای دستگیری افرا به خانة آنها میروند. مادر افرا صحنه را اینگونه نقل میکند:
افسر خانم روز بد نبینین دیدم یکهو در از جاکنده شد و یه گله ریختن تو و دورهمون کردن! سیاهیشون میزد تا کوچه. چه قشقرقی! بچه میترسه! چرا میآن طرف لونه ما؟
توصیف و نقلی که از این صحنه میشود به مانند توصیف صحنهء یک تجاوز است. گویی تمام اهالی محل وسیلة دست خانم شازدهء آریستوکرات شدهاند، در خانه را از جا میکنند و مثل گلهای میریزند به داخل خانه برای تجاوز و ریختن آبروی افرا.
همانگونه که در ابتدا از قول هیوارد اشاره شد یکی از کارکردهای ایدئولوژیک ملودرام این است که تنش و کشمکش اجتماعی بین دو طبقه را به قلمرو امور جنسی واپس میراند و خود را از طریق سوءاستفاده جنسی یا تجاوز آشکار میکند. خانم شازده سعی میکند تا افرا را به هر ترفندی که شده به عقد شازده درآورد که این امر بهشکلی سوءاستفاده جنسی از افرا است. سوء استفاده جنسی به این علت است که افرا را در شرایطی قرار میدهد که برای تامین مخارج خانوادهاش به ازدواج با شازده تن دردهد. امّا در این متن به علت ناقصالعقل بودن شازده یا همانگونهکه شخصیتی تحت عنوان نویسنده بیان میکند به علت هماهنگ بودن با واقعیت رسمی یا حتی برای پرهیز از کلیشة غالب ملودرام، تجاوز آشکاری اتفاق نمیافتد؛ بلکه همانگونه که مطرح شد صحنة ورود به خانه برای دستگیری افرا و از بین بردن آبرویش، تمثیلی است از هتک حرمت و تجاوز به او.
در ادامه، تلاشهای سرکار خادمی که یک پلیس و پاسبان است و نوع بشری که یک ارزیاب است منجر به روشنشدن بیگناهی افرا میشود. دلالتهای شغلی این دو شخصیت روشن است: پاسبان که حافظ قانون است و ارزیاب که کارش ارزیابی و قیمتگذاری خانههاست، شغلهایی متعلق به طبقهء متوسطاند و همین دو نفر هستند که افرا را نجات میدهند. این مورد هم که شخصیت ارزیاب بهدلیل اقرار اتفاقی شازده متوجه بیگناهی افرا میشود دلالت مشخصی دارد: شازده عضوی از طبقة اشرافیت فئودالی است که البته ناقصالعقل است و بههمین علّت هم در اقرار اتفاقی که انجام میدهد موجب برگرداندن اتهام دزدی به خانم شازده میشود: ناقص و الکن بودن بخشی از طبقهء فئودالی که در قالب شازده نمایان است منجر به سقوط بخش هنوز سرپا امّا پیر و رو به زوال طبقهء فئودالی یعنی شخصیت خانم شازده میشود.
از جایی که بیگناهی افرا مشخص میشود، دیگر کارکرد ملودرام شکل میگیرد: کارکرد ایدئولوژیک حفظ نظام خانواده بورژوا. در واقع تاکیدهایِ متن مبنی بر اینکه کسی حاضر نیست با شازده ازواج کند چونکه شازده ناقصالعقل است بدین معنا است که طبقهء فئودالی و «نظام شازدهای» که خانم شازده سعی در حفظ و ابقای آن دارد، الکن هستند و دیگر کسی حاضر نیست با طبقهء فئودالی رو به زوال وصلت کند تا این نوع نظام بتواند به حیات خود ادامه دهد. در مقابل برای حفظ نظام خانواده در طبقه بورژوا، افرا که آموزگاری فداکار است باید در پایان با پسر عموی خود ازدواج کند. پسر عمویی که اتفاقاً یک مهندس است؛ حرفه و شغلی معمول در طبقهء بورژوا. پسر عموی خیالی، وجود داشتنش پیش از حضورش در بخش آخر نمایشنامه، در قالب بخش تاریکی از یک عکس و بعضی از جملههای مادر افرا وعده داده شده بود. در واقع حضور پسر عمو، -حتی اگر این پسر عمو خیالی باشد!- جهت حفظ نظام خانواده در طبقه بورژوا الزامی است. البته متن از طریق شخصیت نویسنده سعی در توجیه و عادسازیای دارد که منتج به پنهان شدن این کارکرد ایدئولوژیک ملودرام میشود:
نویسنده نه، زیادی تلخه. شاید درست نباشه اینطوری تمومش کنیم. ... حتماً میگن باید نورِ امیدی نشون میدادم. ... مدیران؛ منتقدان فرهنگی؛ رسانه ها؛ چپ ها؛ راست ها؛ و بد روزگاریه وقتی چپ و راست یک حرف میزنند؛ ... چی باید اضافه کنیم؟ چیزی مثل یه روزنهء امیدی؛ ... پایان قصهء پریان؟ ...
متن برای اینکه بتواند توجیهی برای پایان خوش خود داشته باشد، توسط شخصیت نویسنده این پایان خوش را پیشاپیش وعده میدهد. شخصیت نویسنده این امر را در قالب اینکه همه از جمله مدیران چپ و راست انتظار دارند که پایان نباید تلخ باشد و حتما نور امیدی باید تابانده شود بیان میکند –به احتمال زیاد منظور متن از چپها همان اصلاحطلبها هستند. چراکه چپها اساساً همیشه منتقد وضع موجود یعنی منتقد سرمایهداری و بورژوازی هستند، سرمایهداری که یکی از اساسیترین اولویتهایش حفظ نظام خانواده بورژوا جهت حفظ داراییهایش است. در واقع متن به این بهانه که چون همه انتظار پایان خوش دارند پس باید چنین باشد پایان خود را توجیه میکند. از آنجا که این متن یک ملودرام است و کارکرد ملودرام بنا بر تعریف که در ابتدا داده شد دفاع از بورژوازی است، این نقطه از متن یعنی جایی که پایان باید خوش باشد چون همه اینطور میخواهند دقیقاً نقطهای است که متن سعی در پنهان کردن یکی از اساسیترین کارکردهای ایدئولوژیک خود را دارد: این کارکرد ایدئولوژیک که ازدواج و حفظ نظام خانواده برای حفاظت از دستآوردهای (دارییهای) بورژوازی لازم و ضروری است.