بررسی "وانهادگی" در آثار میشاییل هانکه
- توضیحات
- نوشته شده توسط راضیه مهدیزاده
- دسته: فیلموسوفی
- منتشر شده در 1393-07-12 14:36
وانهادگی مفهومی است که به شکل فردی از ابتدای خلقت انسان همراه او بوده است و در جوامع بدوی در مفهوم فردیت و تمایل به احساسات یاس و ناامیدی معنا شده است. توجه بیشتر به این مفهوم با صنعتی شدن جوامع و رفتن هرچه بیشتر گروههای انسانی به سمت مدرنیته رخ میدهد تا جاییکه در سالهای اخیر این مفهوم با وجود آدمی عجین شده است و بدین ترتیب به علوم انسانی و هنرهای گوناگون ورود پیدا کرده است.
نظریهپردازان علوم انسانی اعم از جامعهشناسان و روانشناسان و فیلسوفان و... وانهادگی را به مثابهی بیگانگی متعلق به جامعهی صنعتی دانسته و دموکراسی و تمدن و مناسبات سیاسی-اجتماعی را در جامعهی الینه1 شده موثر میدانند.
وانهادگی به معانی گوناگون بیگانگی، واگذاری خود به دیگری، آشفتگی و اختلال روحی، بیزاری و احساس دورافتادگی، جدایی فرد از افراد دیگر جامعه به کار برده میشود. این مفهوم در اکثر شخصیتهای فیلمهای هانکه(شخصیتهایی که چیزهای کمی از آن ها میدانیم و ریشهها و علتهای رفتاری آنها بر ما معلوم نیست) بسیار دیده میشود. «فواصل دائمی» در ساختار روایت و وجود حفرههای خالی در اطلاعات داستانی به بیگانگی شخصیتها و گم بودگیشان کمک میکند(بوردول،1385،116)
این فواصل به مجهول بودن انگیزهی شخصیتها و عدم حل شدن معمای فیلم کمک میرساند. از دیگر ویژگیهای سبک او که شخصیتهایش را به صورت موجوداتی وانهاده در جهان نشان میدهد، سبک برداشت بلند و نماهای دور است که واقعیت موجود در صحنه بدون تاکید و جهتگیری خاصی میتواند تمام اجزای صحنه را به طور یکسان به بیننده نشان دهد و او با عدم ارائه ی نمای بسته از شخصیتها و موقعیتهای فضایی که کاراکتر در آن قرار گرفته به نوعی وانهادگی آنها را دربطن زندگی نشان میدهد.
میتوان با دو رویکرد عمده به بررسی وانهادگی در آثار میشاییل هانکه پرداخت. رویکرد اول در بستر جامعه رخ میدهد و ریشههای جامعهشناسانه ی این مضمون و موقعیتهای فضایی و زمانی فیلم و عملکرد شخصیت ها مدنظر است و به نوعی نشان دهندهی بیگانگی فرد در کنار دیگری بزرگ تر یعنی جامعه است.
رویکرد دوم، نگاهی فیلسوفانه از خلال مفاهیم مکتب اصالت وجود میباشد که با مضامینی از جمله طرح در انداختن خویش، انتخاب، آزادی و مسئولیت داشتن بشر همراه میباشد. شایان ذکر است این تقسیم بندیها از روی تسامح بوده و در بسیاری مواقع این مفهوم در دو رویکرد فلسفی و جامعه شناختی مشترک است.
2-1: وانهادگی اجتماعی
وانهادگی اجتماعی در تعریفی دقیق بیگانگی است. بیگانگی از خود، از دیگران، از اشیا و لوازم مورد استفادهی انسانی. در دیدگاه جامعهشناسی این مفهوم در بسیاری موارد مترادف با آنومی شخصیت به معنای نابهسامانی و ناهماهنگی فرد با اجتماع است. در این نگاه جامعهای که افراد وانهاده را می سازد، «جامعهای است که به نیازهای بشری و اساسی انسان پاسخی نمیدهد.» (ابراهیمی،1369،8) و راهحلی برای آن ارائه نمیشود. بیگانگیای که از طرفی با صنعت و شیزدگی آدمی در ارتباط بوده و از طرفی با آگاهیهای سیاسی و اجتماعی.
این عدم پاسخگویی به نیاز بشری در فیلم معلم پیانو به وضوح دیده میشود. اریکا اگرچه در بستر اجتماع به عنوان شخصیتی موفق شناخته میشود اما جامعه هنوز نتوانسته نیازهای انسانی او را برآورده کند و فقط از نظر فیزیکی و در سطح ظاهری نیازهای او برطرف شده است. همین طور در فیلم قاره هفتم نوعی بیگانگی اجتماعی در اعضای خانواده دیده میشود. جامعه برای آنها رفاه، آسایش و زندگی مرفه را فراهم کرده است اما باعث بیگانگی خانواده از درون و از بیرون در بستر اجتماع شده است.
در چنین شرایطی بشر قدرت واقعی خویش را از دست داده و در نهایت فرد آدمی قدرت خویش را در اتلاف عمر و انجام کارهای بیهوده صرف میکند و این همان نقصان درونی است که باعث بیگانگی و وانهادگی فرد نسبت به جامعه میشود.(فروند،1383،7)
در فیلم قارهی هفتم به این نکته اشاره میشود که مرد اگرچه در اداره موفق بوده، ارتقای شغلی پیدا میکند و منزلت اجتماعی نیز دارد اما در نهایت با تصمیم بر خودکشی نشان میدهد که کار وی چیزی جر اتلاف وقت و تلاشی بیهوده برای معنابخشی به زندگی نبوده است.
این نوع بیگانگی به دلایل گوناگونی بر انسان تحمیل میشود:
1. تقسیم نیروی کار جدید که آدمی به صورت مخلوق و بردهی ماشین نمایش داده میشود. به نسبتی که تقسیم کار بیشتر شده، کارگر ضعیفتر و کوتاه فکرتر و وابستهتر میشود. درواقع صنعت پیشرفت میکند اما صنعتگر خار میشود و به شبه شی تبدیل میشود. در چنین شرایطی همهی مردم جلب روح تجاری جامعه میشوند.(زولتان،1388،80-79)
به بیان دیگر، نحوهای از زندگی فیزیکی بشری است که میتواند بدون داشتن مقاصد متعالی نیز پیش رود. در فیلم قارهی هفتم نماهایی وجود دارد که خانواده را وابسته به ماشین شخصیاشان نشان میدهد و تکرار این نما بر نوع زندگی مذکور صحه میگذارد.
همچنین زن حسابداری که بیهویت است و فقط دستهایش در کنار ماشین شمارش پول در حال حساب کردن دیده میشود نیز اشاره به شبه شی شدن انسان دارد. ساختار فیلم قارهی هفتم که بر اساس تکرار وقایعی شبیه بهم و اصطلاحا تکرار فرمی شکل گرفته است، نشان از تقسیم کار و اسیر عادت شدن خانواده و تفسیری هنری برای خودکشی آن ها است.
2. توسط جدایی از علقههای گروهی و تک افتادگی:
در فیلم ویدئوی بنی پسر نوجوان هیچ ارتباطی با پدر و مادر خود ندارد. همچنین در مدرسه نیز دوستی صمیمی نداشته و متعلق به جمعی از دوستان و هم سن و سالان است. او در اتاق محصور خود تک افتاده است و بدین ترتیب هم از شرایط انسانی و کودکوارگی اش بیگانه شده و هم از رابطهای که میبایست در این سن با پدر و مادر و دوستان خود داشته باشد.
3. توسط عقیدهی عمومی و تسلط اکثریت نامرئی:
این رویکرد موثر در وانهادگی در فیلم معلم پیانو دیده میشود. در انتظاری که مادر از دخترش در پوشیدن لباسهای تیره و متناسب با سن و سالش دارد. همچنین درخواستی که جامعه به صورتی ناخوداگاه و نامحسوس از معلم پیانو جهت بروز شخصیتی مدبر و منضبط و فروخوردهی احساسی دارد، نشاندهندهی اکثریت نامرئی در جامعه و عرفهای ناخواسته است که حاصل آن بیگانگی اریکا در بستر جامعه به عنوان یک زن همراه با ظرافت های زنانه است.
4. گم گشتگی ارزشهای اخلاقی که سرفصل و نتیجهی همهی بیگانگیهاست. در جوامع مدرن عقل خواستار حل ریز و درشت مشکلات و مسائل انسانی است و زمانی که نمیتواند چیزی را درک کند، آن را انکار میکند و آنقدر اتکا به عقل انسانها را نسبت به یافتههای خود مغرور کرده است که پردهای شوم میان آنها و حقیقت به وجود آورده است و این نوع عقلگرایی که با ظهور مدرنیته پررنگ تر شده است با افول ارزشهای اخلاقی همراه بوده است.(Ludz,53.1973)
در فیلم روبان سفید گمگشتگی ارزشهای اخلاقی و انسانی در روستا نشان داده میشود. درحالیکه انتخاب دهکده یادآور روابط انسانی قوی بین افراد، همکاری ساکنین و اجتماعی مستحکم و صمیمی است. درحالیکه در این دهکده در عین کثرت و تعدد اعضا، فردیت و انزوایی بر هریک از افراد حاکم بوده و ساکنین روستا به گونهای سرد و پیچیده با همدیگر ارتباط برقرار میکنند.
سردی روابط در خانواده ها و روابط بین مادر و فرزندان، پدر و فرزندان نیز دیده می شود. همچنین به جای همکاری دسته جمعی نوعی نژادپرستی و استفادهی ابزاری از انسان(در صحنهی دکتر و استفادهی ابزاری او از قابله و دیالوگهایی که بین آن دو رد و بدل میشود) در سرتاسر روستا دیده میشود که به نوعی ظهور مدرنیته را حتی در روستایی دورافتاده ندا میدهد.
همچنین رفتاری که نسبت به زنان به عنوان موجوداتی منفعل با نگاهی ابزاری در جامعهی آلمان فئودالی در خانوادههای دکتر، خانوادهی مباشر، خانوادهی پرستار، خانوادهی کارگر و خانوادهی کشیش دیده میشود که نشانی از افول ارزشهای انسانی است.(کروالیان،1391،68)
چه بسا در بسیاری از موارد ارزشهای اخلاقی به شکلی نهادینه شده در جامعه حضور داشته باشند اما از جایگاه حقیقی خود تنزل پیدا کرده باشند. در فیلم قاره ی هفتم، ارزشهای زناشویی و احترام بین زوج دیده میشود اما این ارزشها صرفا به جهت پارادایم نهادینه شدهی سنتها به دلیلی استفادهی مکررشان در سطح زندگی و مناسبات انسانی رعایت میشود نه به مثابهی یک ارزش انسانی.
زیمل2، عامل بیگانگی و وانهادگی انسان را متروپلیسها میداند. از دید او در مادرشهر عقلانی شدهی امروز هر فردی این تمایل را دارد که بیگانه شود، زیرا فردگرایی و بیاحساسی، متروپلیسها را احاطه کرده و موجب تشدید واکنشهای عصبی و تغییر سریع متوالی انگیزههای درونی و بیرونی انسانها میشود. در متروپلیسها، فرهنگ مادی به مثابهی روح عینی در مقایسه با روحی ذهنی که مربوط به روح بشری است، دارای تسلط و برتریهایی شده که طی آن، فرد بسیار مشکل میتواند خود را بشناسد.(merton,283,1964)
این عدم خودشناسی و تشدید و تزلزل انگیزههای درونی و بیرونی و معلولهای احساسی ناگهانی که از زندگی در متروپلیسها سرچشمه میگیرد و باعث وانهادگی انسان میگردد در گریهی ناگهانی برادر زن در فیلم قارهی هفتم سر میز شام، رفتارهای جنسی و عصبی اریکا(معلم پیانو)، قتل دختر توسط بنی در فلیم ویدئوی بنی، گریهی ناگهانی مجید در برابر ژرژ در فیلم پنهان و قتلها بیدلیل و سخره آلود بازیهای خندهدار دید با توجه به اینکه همهی شخصیتهای مذکور نیز در متروپلیسها زندگی کردهاند.
از دیدگاه جامعهشناسانهی مکتب فرانکفورت، فرهنگ صنعتی موجب شده که انسان دیگر جز به آنچه که هستند فکر نکنند و وضعیت دیگری را نه برای خود و نه برای دیگری در نظر نگیرند.
عقلانیت مدرنیته اگرچه با آسایش و رفاه همراه بوده اما باعث سرخوردگی انسان و ماشینی شدن او، خشک شدن احساسات و شکل مخرب وضع بشری انجامید. عقلانیت بوروکراتیک، شامل رشد و شکوفایی علمی و تحصیلی بود که در هیچ دورهی تاریخی وجود نداشت اما علم و تحصیل و هنری که برای احراز پست و مقام است و نه کسب دانش و حقیقت.(ابراهیمی،1369،15-13)
این نوع نگاه در شخصیت اریکا(معلم پیانو) دیده میشود. او اگرچه هنرمند است اما هنر او جهت تهذیب روح و خودشناسی و بهتر شدن جنبه های عقلی و احساسی به کار نرفته بلکه صرفا با استفاده از هنرش معیشتاش را میگذراند و احترام اجتماعی کسب میکند. در واقع هنر او نوعی حرکت به سوی آسایش و رفاه و ارضای انگیزههای برساختهی اجتماعی که با وانهادگی فرد همراه است.
همچنین شخصیت دکتر در فیلم روبان سفید نیز در ذیل این مبحث میگنجد. اگر چه دکتر در روستایی دور نشان داده میشود اما جهان داستانی فیلم از نظر زمانی اشاره به ابتدای دوران مدرن دارد. دکتر نه تنها در زندگی شخصی و خانوادگی خود برتری و شکوفایی نسبت به سایرین ندارد بلکه جزو فاسقترین افراد به نسبت سایر ساکنین است.
میتوان گفت «در جامعهی الینه شده که ویژگی و خصوصت زمان ماست، این بیگانگی و شیوارگی، ما را به جنونی فزاینده رهبری میکند که در آن زندگی معنایی ندارد. پس لذتی ندارد. نه ایمانی و نه حقیقتی»(ابراهیمی،68،1369)
مانند جنون که در فیلم قارهی هفتم در خودکشی و آداب قبل از آن دیده میشود. جنون رفتاری در فیلم معلم پیانو، جنون و خودکشی ناگهانی مجید در فیلم پنهان و جنون برای کشتن دیگری در فیلم ویدئوی بنی و...
2-2:وانهادگی فلسفی:
این مفهوم در بستر فلسفهی اگزیستانسیالیسم3 قرار میگیرد از آن جهت که اگزیستانسیالیسم، خواستار اهمیت به انسان حسی به جای انسان انتزاعی است و به چگونگی زیست انسان بیش از هر چیز اهمیت میدهد. اگزیستانسیالیسم به جای توجه به علم و منطق و مجموعهی انتزاعی از حقایق نظری، به وجود انسانی، ترس ها، اضطرابها، مرگ، دلهره، یاس و وانهادگی آدمی در جهان اهمیت میدهد. (زند سلیمی،1390،53)
بدین ترتیب وجود آدمی بر همه چیز مقدم است و شعار"وجود مقدم بر ماهیت"است، اشاره به این نکته دارد که فقط پس از اینکه خود را در صحنهی هستی یافتیم میتوانیم خود و دیگری و حتی خدا را تعریف(تعیین) کنیم. پس این انسان است که مسئول زندگی خود است نه خداوند.
بنابراین مسئولیت، ما در انتخاب، آزادی داریم و این آزادی در انتخاب، سرنوشت ما را میسازد. سارتر4 جنبهی هولانگیز این آزادی را مورد تاکید قرار میدهد نه جنبهی شعف انگیزش را و آدمی را محکوم به آزادی معرفی میکند.(سارتر،1376،67)
در واقع غیبت خدا اساسیترین واقعیت عالم است که باید به آن توجه شود و با توجه به آن آدمی مسئول و آزاد در انتخاب، معرفی میشود.
به عبارت دیگر، انسان همواره در وضعیت برگزیدن در میان امکانهای گوناگون است. اما انسان پس از دریافت شرایط محصور خود در این عالم با حذف خدا(واجب الوجود) به وانهادگی و بیگانگی دچار میشود.
از دید هایدگر، نبودن واجب الوجود امری راحت بخش نیست زیرا با نبودناش امکان هرگونه ارزشی از دست میرود و ارزشها انسانی میشوند و تنها ضامن اجرایی ارزشهای انسانی برای پدید نیامدن آنارشیست است.(Heidegger,204,1962)
در چنین وضعیتی آدمی دچار نداشتن غایتی فراانسانی شده و وارد مرحلهی دلهره، هراس و وانهادگی گام مینهد زیرا تنها اوست که مسئول اصالت وجود خویش است و با انتخاب و آزادی میبایست طرح بودن خویش را درافکند.(ورنو-وال،1372،33) این طرح با آفرینش فردیت شخص همراه است.
فرد انسانی نباید جزئی از "عوام" به زعم کییر کهگور5، "گله"6 از دید نیچه7، "فرد منتشر"8 از نگاه هایدگر باشد و این نکته در رفتار، انتخاب، مسئولیت پذیری، انجام کارها و اندیشههای فرد صورت میگیرد.(وستفال،1388،16)
انسان از زمانی انسان محسوب میشود که فردیت خویش را حفظ کند. یعنی در جهان زیست کند اما در جهان حل نشود بلکه هر انسانی انسان ویژهای باشد و فرد انسانی برتر از نوع انسانی باشد. بدین ترتیب بودن فرد در میان تودهی جامعه یک غایت است نه فقط نقطهی آغاز انسان.
در فیلمهای هانکه این مسئولیت و محکوم به آزادی بودن شخصیتها دربرگزیدن سرنوشت خویش بسیار دیده میشود. حتی زمانی که آن ها متناسب با مفاهیم اگزیستانسیالیسم، طرح ساختن خویش را به دور از فرد منتشر و گله ریختهاند.
در فیلم عشق وانهادگی پیرزن را شب هنگام در کنار همسرش که خواب است، مشاهده میکنیم. او بیدار است و به برزخ مرگ و زندگی و تصمیم برای بودن و نبودنش میاندیشد. محکوم به آزادی بودن او زمانی است که خواستار پایان دادن زندگیاش میشود و این مسئله را به نحوی غیرمستقیم با همسرش در میان میگذارد. او نماد وانهادهای در جهان است که فرای زندگی انسانی، آزادی، انتخاب و مسئول بودنش چیز دیگری در اختیار ندارد.
درواقع امری فرای انسان و تصمیم خویش به عنوان انسانی آزاد، برای او وجود ندارد که به آن چنگ زند، همانظور که تا پایان فیلم اثری از واجب الوجود و «خداچاره جویی» در زندگی آن ها پیدا نمیشود.(مردانی نوکنده،1388،29)
در صحنهای دیگر پیرمرد در شب و سکوت کنار همسر بیمارش بیدار است و او نیز به نحوی دیگر به آزادیاش در انتخاب و مسئولیتاش در برابر انتخاب(یعنی کشتن همسرش و به زعم خود نجات دادن او از این شرایط) میاندیشد. میتوان گفت آزادی و هراس دو قطب درهم تنیدهی انسانهای وانهاده در جهانِ بدون حضور واجب الوجود است. هراس پیرمرد به وضوح در کابوسهایی که دارای مضامین مرگ و خودکشی است، دیده میشود.
در فیلم قارهی هفتم، خانواده و زندگی مکررشان در جامعهی صنعتی، موفقیتهای شغلی، رفاه و آسایش و... اشارهای به سبک زندگی"فرد منتشر" است. خانواده در دام جامعه صنعتی شده گرفتار شده است و به دور از هرگونه فردگرایی، خواستار هم رنگی بیشتر با اجتماع و هماهنگی با معیارهای منتخب آن است. در نهایت خانواده طرح خود را با آزادی که در اختیار دارد، برمی گزیند. انتخاب آن ها نیز نتیجهی وانهادگی خانواده در بی معنایی زندگی است.
نکتهی دیگر در فیلم قارهی هفتم نشانههایی از طرح دراندازی و ایجاد فردیت در مقابل فرد منتشر است. در چند صحنه از فیلم دختر کوچک که هنوز به عادتها عادت نکرده است و در روزمرگی زندگی هضم نشده، با رفتارهایی کوچک خواستار خرق عادت است. مانند به کوری زدن خود در مدرسه و درخواست از مادرش برای بیشتر روشن بودن چراغ اتاقاش در شب.
همچنین این وانهادگی انسان در عصر جدید که محصول مسئول تام بودن آدمی در برابر سرنوشتاش و محکوم به آزادی بودن او در انتخاب هایش است، در اشکهای ناگهانی مجید هنگامی که در فضای خلوت خانه به تنهایی روی صندلی نشسته است دیده میشود که در نهایت با خودکشی وی همراه است.
میتوان گفت عملکرد شخصیتها در فیلمهای هانکه نشان دهندهی حضور ارادهی قدرت آدمی و غیبت خدا در جهانی است که انسان وانهاده، خود باید بار سنگین زندگی خویش را به دوش بکشد.
پینوشت:
1.الینه-الیناسیون:
مفهوم «اليناسيون» (از خود بيگانگي) اولين بار از طرف «هگل»، فيلسوف معروف آلماني مطرح شد و بر دانش بشري به گونهاي مدون افزوده شد. پس از او، اين مقوله، مورد توجه بسياري قرار گرفت.
در نگاه هگل، تاريخ جهتي دارد و اين جهت به مقصد و انتهايي ميانجامد. مقصد نهايي تاريخ، آنگاه رخ ميدهد كه ذهن (ايده يا روح مطلق) به خودش به عنوان واقعيت نهايي و اصلي بنگرد و دريابد هر آنچه كه بيگانه و معاند با خود به شمار مي آيد، در واقع بخشي از وجود خويش بوده است. هگل اسم اين مرحله را «معرفت مطلق» نام مينهد. اين معرفت مطلق به دست نميآيد، مگر آنكه ذهن (ايده) به آزادي خود، آگاهي و وقوف يابد
مارکس این واژه را برای توصیف کارگران مزدبگیری بهکار برد که از وضع زندگی راضیکنندهای برخوردار نیستند، چرا که فعالیت زندگی آنها - بهعنوان عامل اجتماعی مولد - خالی از هرگونه کنش یا رضایت گروهی است و هیچگونه مالکیتی بر زندگی یا محصولاتشان ندارند.زدر نگاه کلی می توان گفت این اصطلاح برای انسانی بهکار رفتهاست که با طبیعت انسانی بیگانه شدهاست.
2.Simmel
3. Existencialism اگزیستانسیالیسم:
این فلسفه انقلابی ست علیه فلسفه های کلاسیک و نگاه کلی و انتزاعی آن ها به انسان.اگزیستانسیالیسم داعیه ی اهمیت بر زندگی انسان حسی و موانع و مناسات انسانی را دارد.ریشه های این فلسفه به اندیشه های کی یر کگور و نیچه می رسد.از دید کی یرکگور در مقام تامل درباره ی معنای وجود بشر باید واقعیت خدا را از آنچه در جهان مسیحیت مشهور است،جدی تر گرفت و زمانی که خدا جدی گرفته شود و نه فرد و نه جامعه هیچ یک مطلق نیستند و نسبت مندی ان ها با قید مطلقیت خداوند باید معنی شود.
از دید نیچه باید لاواقعیت خدا از آنچه در مدرنیته سکولار مشهور است جدی تر گرفته شود.زیرا در جهان ما خداوند وجود ندارد و حال با عدم خداوند باید ارزش های نوینی خلق شود که پشتوانه ی اخلاق و رفتارهای انسان باشد.بدین ترتیب اگزیستانسیالیسم در نگاهی دقیق تر به دو شاخه ی با خدا و بی خدا تقسیم می شود که در بررسی های رساله نگاه کلی این مکتب مطرح گردیده است و نه جنبه ی عمیق و دقیق فلسفی آن.
4. Jean-Paul Sartre
5. Soren Kierkegaard
6.herd
7. Friedrich Wilhelm Nietzsche
8.dasman
منابع:
• ابراهیمی، پریچهر. «نگاهی به ازخودبیگانگی». فصلنامه رشد آموزشی علوم اجتماعی. شماره5. 1369
• بوردول، دیوید. روایت در فیلم داستانی. ترجمه سیدعلاالدین طباطبایی. نشر بنیاد سینمایی فارابی. تهران. 1385
• فروند، ژولین. جامعه شناسی ماکس وبر. ترجمه عبدالحسین نیک گهر. نشر توتیا. تهران. 1383
• زولتان، دورنی. در راه شناخت مکتب فرانکفورت. ترجمه چنگیز پهلوان. نشر مرکز. تهران. 1388
• کروالیان، علی. مقایسه ی نظریه و پسانظریه در بررسی آثار میشاییل هانکه.پایان نامه ی کارشناسی ارشد سینما. دانشگاه هنر تهران. دانشکده ی سینما تئاتر. استاد راهنما: محمد شهبا.1391
• زندسلیمی، خالد. «درامدی بر اگزیستانسیالیسم». کتاب ماه فلسفه. شماره46. 1390
• سارتر، ژان پل. اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر. ترجمه مصطفی رحیمی. نشر نیلوفر. تهران. 1376
• ورنو، روژه. وال، ژان. نگاهی به فلسفه های هست بودن و پدیدار شناسی. ترجمه یحیی مهدوی. نشر خوارزمی. تهران .1372
• وستفال، مرلد. «پدیدارشناسی،اگزیستانسیالیسم و فلسفه دین». ترجمه ان شالله رحمتی. ماهنامه علمی تخصصی اطلاعات حکمت و معرفت. شماره42. 1388
Heidgger,martin. Being and time. Tr,j,macquarrie and E.Robinson. New York harper row. 1962
• Ludze,peter. Alienotionas aconcept in the social science. Paris. 1973
• Merton,m. anomie and deviant behavior brity. New jersey.1964