سینمای اقلیت فلیکس گتاری
- توضیحات
- نوشته شده توسط آدام زیمانسکی (ترجمه مهدی ملک و رامین اعلایی)
- دسته: فیلموسوفی
- منتشر شده در 1398-07-14 13:04
فصل «سینما: یک هنر اقلیت» در کتاب انقلاب مولکولی نوشتهی فلیکس گتاری ادعا میکند که میل و سوبژکتیویته قلب سینمای اقلیت هستند. برای گتاری آنچه که سینمای اقلیت را میسازد از جریانهای میل و فرآیندهای سوژهسازی جداییناپذیر است. جریانها و فرآیندهایی که همواره در سطح مولکولی ظاهر میشوند. تعامل با مفهوم اقلیت مطابق با اندیشهی گتاری نیازمند فهم سوبژکتیویته به مثابهی عملکرد چندگانه از یکی سازی لایههای مادی، نشانه شناسانه و لیبیدویی است. تکینه کردن و ترکیب بندی/نظام بندی جدیدِ سوبژکتیویته، می توانند شکلهای بی شماری بگیرند، هم ارز با بی شمار امکان اسمبلاژی که بالقوه درون جهان های مرجعٍ حضور دارند. سوبژکتیویته معمولاً از طریق لنزهای هویت مورد بحث قرار میگیرد. گرچه درجهای از پتانسیل سیاسی در شاخهی علوم سیاسی با محوریت هویت وجود دارد و هر گونه سینمای حقیقتاً سیاسی میبایستی به دستاوردهای برآمده از جدلهای این شاخه از علوم سیاسی حساس باشد، اما هویت محدودیتهای خود را داراست و سینمای اقلیت را نباید تنها به عنوان سینمای اقلیتهای مبتنی بر هویت ارزیابی کرد. سوبژکتیویته، فراتر از یک منطق معنادار از پیش تعریف شدهی فرهنگی و در تماس متقابل با مواد خام جهان، یک میدان غیرمترقبه برای فعال شدن برای بنیانهای انقلابی است. سوبژکتیویته معمولاً از طریق لنزهای هویت مورد بحث قرار میگیرد. ترم سرمایهداری جهانگیر گتاری اما نظری مخالف با این ایده دارد:
«سرمایهداری جهانگیر خود را از طریق سرکوبِ مضاعفی نشان میدهد که بر اساس کشور و قشربندی اجتماعی متفاوت است. اول از طریق سرکوب مستقیم اقتصادی و اجتماعی- کنترل تولید کالا و روابط اجتماعی از طریق اجبار مادیِ بیرونی و القاء تقاضاها. سرکوب دوم-که شاید شدیدتر از اولی باشد-شامل برقراری سرمایهداری جهانگیر در خود تولید سوبژکتیویته است: ماشین درونماندگاری که ضمن تولید یک سوبژکتیویتهی استاندارد در مقیاسی جهانی، بدل به عنصری اساسی در آرایش نیروی کار جمعی و نیرویی جهت کنترل اجتماعی شده است». (گتاری و رولنیک 2007، 53)
سوبژکتیویتهی متعارف شده که محصول کاپیتالیسم است دقیقا آن دلیلی است که به خاطرش باید سیاست انقلابی منوط به مفاهیم سفت و سخت هویت را با اندکی تردید نگریست. چیزی ذاتی مربوط به هویت -ولو به طور متضاد- وجود ندارد که از شکلگیری همکاریش جلوگیری کند: چیزی که حتی رادیکالترین هویتها را از چرخیدن به سمت متعارف شدن یک سوبژکتیویتهی جدید باز دارد. همین امر مشخصاً برای هویت ملی صادق است. گتاری در «کاسموس: یک پارادایم اخلاقی-زیباشناختی» می نویسد:
«به طورکلی می توان گفت تاریخ معاصر به طور افزایشی تحت سلطهی تقاضاها برای سوژهی منحصربفرد قرار می گیرد- مجادله هایی بر سر زبان، تقاضاهای خودمختاری، مسائل ملیتگرایی و ملیت که با تمام ابهام از یک طرف آرزوی آزادی ملی را بیان میکند اما از طرف دیگر همچنان خودش را با آنچه که من آن را "قلمروزایی محافظهکارانهی سوبژکتیویته "مینامم، بیان میکند».
حتی اگر آن یک تقاضای اتونومیستی برای رهایی ملی ارائه کند، بر طبق نظر گتاری، هویت ملی یک قلمروزایی محافظهکارانه از سوبژکتیویته ارائه می دهد. پژوهشهای معاصر در مورد سینمای اقلیت به طور موثری نتوانستهاند این رگهی انتقادی در اندیشهی گتاری را به روششناسی خود وارد کنند. دیوید مارتین جونز نوشتن درباره سینمای اقلیت و ملت را به صورت زیر خلاصه میکند: "سینمای اقلیت، محصولی از تلاش گروههای حاشیه نشین یا اقلیتها برای ایجاد احساس جدیدی از هویت است. سینمای اقلیت یک سینمای انقلابیست زیرا که مردمان مهاجر، اقلیتها، جوامع پسااستعمار و استعمار جدید را برای انتشار معنایی جدید از هویت تشویق میکند. به تبعیت از گتاری، من سینمای اقلیت را با سیاستهای هویتی اقلیتها، جوامع پسا-استعماری و ملتهای کوچک همبسته میدانم. حتی "مردمِ در راهِ [مردمی که خواهند آمد]" دلوز که سینمای سیاسی مدرنِ «سینما 2» را تشکیل میدهند را نباید به یک فورماسیون ملی جدید الصاق کرد. در تئوریزه کردن سینمای اقلیت، من دریافتهام که مدل سینمایی ملی تا حد زیادی وابسته به منطق دولت-ملت است. و به طور فزاینده نامنطبق با فرم های احساسی استثمار که تحت تجربه سرمایهداری جهانی شکل گرفته است.
برای خواندن مقاله کامل آن را از قسمت زیر دانلود کنید