زيبايي شناسي صدا در نمايش عجايب المخلوقات از ديدگاه نشانه شناسي مكتب پاريس
- توضیحات
- نوشته شده توسط دکتر مرضیه اطهاری نیک عزم
- دسته: نشانهشناسی
- منتشر شده در 1391-05-28 14:46
نمايش عجايب المخلوقات به يكباره و از همان ابتدا با تفكري بر زيباشناسي حركات نمايشي خود را به مخاطب معرفي ميكند
و تمام صحنه ها را به اين امر اختصاص ميدهد، گويا اين صحنه آرايي كارگردان است كه هر لحظه شكل ميگيرد و نمود پيدا ميكند. در واقع شيوه كارگرداني، صحنه آرايياي است كه به دنبال زيباييشناسي حركات انسانها به صورت گروهي با زبان تن آنها ميباشد. تماشاگر نيز نظرش به اين نكته جلب ميگردد: حضور جسم/تن، جسم به عنوان پديدهاي فعال و عنصري كه ناظر را وادار به معناسازي مي كند؛ ولي به محض اينكه به سمت اين حضور فعال جذب شد، با دو مسئلهی اساسي نيز مواجه ميگردد. از يك سو به دنبال داستان و يا روايتي ميگردد تا بين حركات بدن، رفت و آمدها و ژستها و حتي صداها انسجامي بيابد و از ديگرسو، خود صحنهآرايي و جلوههاي نمايش، سبك جديدي را به او تحميل ميكند، سبكي خاص در تئاتر كه مدتهاست تماشاگران تئاتر شاهد آن هستند و آن توجه به بعد "زيباييشناسي" و نه جنبه روايتگري است.
حال سوال اساسي ما آن است كه چگونه و با چه روشهايي اين بُعد زيباييشناختي ظهور پيدا ميكند؟ اگر به زيباشناسي با اين مفهوم در نشانهشناسي مكتب پاريس توجه كنيم: "نوعي نحو در گفتمان كه با ارزشها، كنشها و كنشگران ويژهاي بيان ميشود و ميتواند موضوع توصيفي خاص باشد، به شرط آنكه مجموعه گفتمان تغيير شكل منسجمي را متحمل گردد كه تمام بخشهاي روايي، تنشي و گفتماني را تحت پوشش خود قرار دهد. ابزار اين تغيير شكل منسجم، كاربرد شخصي گفتهپردازي است كه با مدد گرفتن از ساختارهاي گفتماني سعي ميكند، شماها[1] يا به عبارتي طرحوارههاي فرهنگي جديدي كشف كند و يا به وجود آورد». (ژاك فونتني، 1995، ص 126) بنا بر نظر ژاك فونتني نحو بُعدِ زيباشناسي ميتواند بر پايه تعامل ميان كنشگر ناظر و عنصر آگاه كننده[2] باشد[3]. در اين نمايش، نوع حركات بدن، خطوط و اشكال هندسي[4]، صدا و تا حدي نور كنشگراني هستند كه به نحو ساختار روايي نمايش كمك ميكنند، ولي از ميان آنها، كنشگري كه در اين نمايش از اهميت ويژه اي برخوردار است "صدا" مي باشد كه به صورتهاي گوناگون جلوه هاي صدا، موسيقي، صداهاي عجيب موجودات ويا حتي تلاش براي صحبت كردن به نمايش در آمده است. اگر بپذيريم كه نمايش گفتماني است كه در آن گفته پردازي برخوردار از محورهاي زيبايي شناسانه است، در اين نمايش صدا نقش اساسي را ايفا مي نمايد.
بايد اذعان داشت علاوه بر آنكه تغيير صدا يكي از عوامل قابل توجه اين نمايش ميباشد، بيصدايي نيز نقش عمدهاي را ايفا مينمايد. در صحنه اول توجه تماشاگر با جلوههاي صدا و موسيقي به سوي نمايش جلب ميشود و براي تغيير صحنه و موقعيت نيز از صداي خاصي استفاده ميشود و به اين ترتيب تماشاگر با نشانهاي شنيداري وارد روايتهاي مختلف ميگردد. براي تغيير شرايط و فضاهاي مختلف نيز از صدا و يا به عبارتي از جلوههاي صدا استفاده شده: صداي باد، آب، قطار، صداي شليك گلوله و غيره. در واقع به كارگيري صدا، جلوههاي صدا و گاه موسيقي و همچنين عدم كلام در بازيگران - كه از آنها كنشگران بي ارادهاي ساخته كه يك سلسله شرايط به آنها تحميل مي شود، از جمله عصر تكنولوژي با نماد "ماشين لباسشويي"، شرايط جوي و عدم مقاومت در برابر باد كه البته نمادين ميباشد، صداي حيوانات (سگ) - همه نوعي شيوه بيان است كه يك معنا و مفهوم را جستوجو ميكند. اين صداست كه فضاي تنشي ايجاد و به حضور فاعل حساس بر روي صحنه نمايش بيشتر كمك ميكند، يا سعي دارد به شناخت او كمك كند و يا بُعد احساسي و عاطفي را بالا ببرد. در واقع از يك سو ارجاع به جسم و تن، با كمك صداست و از سويي ديگر خود صدا نيز مستقيما كنشگران را تحت تاثير قرار ميدهد و آنها را به بازي وا ميدارد و به اين ترتيب صدا داراي ارزشي گفتهپردازانه ميگردد، گفتهپردازي ويژه رضا ثروتي كه سعي دارد معنايي در ذهن تماشاگر توليد كند كه از لحاظ زيباشناسي قابل توجه و تامل است. نكته ديگر آنكه تعامل كنشگران نيز از طريق صدا يا بيصدايي ميباشد و اين عامل صوتي است كه آنها را به هم نزديك يا از هم دور ميكند و در صحنههاي مختلف جلوهگري مينمايد. صدا به حضور كنشگران ديگر عمق ميبخشد و به عبارت ديگر تمام اتصالات و انفصالات در نمايش از طريق صوت صورت ميگيرد.
بدين ترتيب صدا به عنوان عنصر آگاه كننده، در واقع نشان از يك نظام معناسازي در نمايش دارد كه كنشگران ديگر در رابطه با آن به عنوان "ناظر" ميباشند و فضاي تنشي در نمايش را به وجود ميآورد و به جاي زبان انساني، نقش ارتباطي را ايفا مينمايد.
كتابنامه
CARANI, Marie (1999), « Voir, Penser, Décrire et Percevoir l’objet visual. L’épineuse question de l’applicabilité des modèles sémiotiques en domaine visuel », in : Visio, L’Outil Sémiotique, (Tools for Semiotics), La Revue de l’association internationale en sémiotique visuelle, volume 4, numéro 2, Eté 1999.
FONTANILLE, Jacques (1987), Le savoir partagé, Paris-Amsterdam, Hadès-Benjamins.
FONTANILLE, Jacques (1995), Sémiotique du visible. Des mondes de lumière, Paris, PUF.
[1] Schémas culturels
[2] Interaction observateur/informateur
[3] FONTANILLE, Jacques (1987), Le savoir partagé, Paris-Amsterdam, Hadès-Benjamins.
[4] يكي از مواردي كه در اين نمايش مي تواند مورد تامل قرار گيرد استفاده از اشكال هندسي ميباشد. در كاربردشناسي تمثيلي، خطوط صاف و اشكال هندسي نظير مربع، مثلث، صليب و ستاره ايستايي را نشان ميدهند حال آنكه خطوط مارپيچي، چند وجهي و منحني نشانه پويايي ميباشند و اشكالي كه انشعابي و يا به صورت شاخه شاخه هستند، نه ايستايي را نشان ميدهند و نه پويايي را. اصولا، خط راست افقي نشان دهندهی دنياي مادي است، خط راست عمودي نشان دهنده روح ماورايي است كه بالا و پست را بهم پيوند ميدهد و بيانگر ارتباط ميان دنياي ماورايي و دنياي زميني ميباشد. مربع، نشان دهنده زمين، انسان و عدم تكامل است. دايره، نشان دهنده مطلق، بيپايان و وحدت و كثرت ميباشد. در اين نمايش نيز، اشكال هندسي به صور مختلف به كار گرفته شده بود: اشكال مكعب نظير ماشين لباسشويي، چمدان، وان حمام. حلقه كه نشان دهنده مطلق است و در آغاز نمايش جدال بر سر حلقه بود، كه ميتواند تمثيلي از قدرت باشد و به عنوان اشياي ارزشي مورد تحليل قرار گيرد. خطوط منحني نظير چتر و غيره، حتي حركات بدن به صورت افقي و يا بالا رفتن عمودي، همه و همه ميتوانستند به توليد معنا كمك نمايند.
دیدگاهها