نگاهی به فیلم جوکر؛ آیا جوکر، جوکر است؟
- توضیحات
- نوشته شده توسط سکینه رفیعی فرد
- دسته: نشانهشناسی
- منتشر شده در 1398-12-11 21:32
وقتی زبان صریح، از انتقال معانی ناتوان میشود، زبان ضمنی و اشارهوار در دایرهای از واژگان و لغت اندیشهای نهان میسازد. اندیشهای که با رمزگشایی و نشانه شناسی عیان شده تا روح مخاطب را بیش از پیش در چالش کشف معانی به لذت فهمیدن برساند. به عقیدهی فردیناند دو سوسور زبانشناس، زبان، نظامی از نشانههاست. نشانههایی که در بطن جامعه حیات دارند و حامل اندیشهاند. او برای نشانهها دووجه قائل است : دال و مدلول. دال جنبه مادی نشانه به شمار میرود که در زبان، همان حروف مکتوب کلمه است و مدلول، مفهوم ذهنی که نشانه یا کلمه به آن ارجاع داده میشود. دال، گاه به جای مدلولِ واحد، مبین چندین مدلول گوناگون و بعضاً متضاد میشود که در اینجا چند معنایی بودن مطرح شده و ویژگی تفسیر و تأویلپذیری را در متون مختلف امکان پذیر میسازد.
علم بررسی نشانهها که بخشی از روانشناسی اجتماعی و روانشناسی عمومی را تشکیل میدهد، فرایند تولید معنا را نه فقط در زبان، بلکه در دیگر حوزهها و نظامهای اجتماعی و هنری مورد بررسی قرار میدهد. یکی از این نظامها، نظام معنایی سینما است. در واقع سینما با ابزاری فراتر از واژگان، معنا را نه لزوما صریح و از پس تصاویری واضح و دال بر یک معنای خاص که از ورای دلالتهای متفاوت به مخاطب انتقال میدهد. حال به تحلیل دلالتهای موجود در یکی از نمونههای سینمایی میپردازیم. "جوکر" ساخته تاد فیلیپس.
"جوکر" سیرتحول دلقکی تهی دست به نام آرتور فلک (واکین فینیکس) است که از نوعی بیماری روانی رنج میبرد. مشکلی که گاهی در موقعیتهای مختلف او را دچار خندههای بلند و بی اختیار کرده و مانع برقراری ارتباط او با دیگران میشود. آرتور فلک همراه مادر مریضش در اوایل دههی ۸۰ میلادی در آپارتمانی در شهر گاتهام زندگی میکند. در نقش یک دلقک در اماکن عمومی همچون فروشگاهها و بیمارستانها کار میکند و آرزوی او تبدیل شدن به یک کمدین بزرگ و شرکت در برنامههای کمدین محبوبش موری فرانکلین (رابرت دنیرو) است. او به رغم بیماری، تلاش میکند مانند دیگر انسانهای جامعه زندگی کرده و کسی را نرنجاند؛ اما جامعه نه تنها به او کمکی نکرده بلکه به او آسیب زده است و بر مشکلاتش میافزاید. فیلم جامعهای بحران زده را به تصویر میکشد. جامعهای که از بیتوجهی آدمها گرفته تا آزار و اذیت آنها نسبت به هم، از قدرت گرفتن سرمایهداران تا ناتوان شدن طبقهی ضعیف، از اعتصاب رفتگران تا تجمع و بوی بد زباله که زندگی همه را مختل کرده است، از کسری بودجه دولت و قطع خدمات دولتی برای افراد کم در آمد، روز به روز فشار زیادی به طبقه-ی ضعیف و افراد آسیب دیدهای چون آرتور فلک وارد میکند و خشم اعتراضآمیز آنها را در بر میگیرد. آرتور فلک در برابر محیط اطراف خویش طغیان کرده و با گرفتن انتقام از تمام آنهایی که به گونهای آزارش دادهاند، جامعه را به سمت شورش و آشوبی همگانی سوق میدهد. در واقع فیلم از طریق نشانههای تصویری ما را با سیر تحول شخصیتی آرتور فلک همراه کرده و تقابل او را نسبت به تحولات جامعه و اتفاقات اطراف به نمایش می-گذارد.
در ابتدا به منظور بررسی دقیقتر، انواع نشانهها را، از نقطه نظر چارلز سندرس پيرس نشانه شناس، به سه دسته-ی شمایلی، نمایهای و نمادین تقسیم بندی کرده و به تعریف آنها میپردازیم. نوع اول که به شباهت میان دال و مدلول اشاره دارد، براساس شباهت نشانه با موضوع مربوطه مورد بررسی قرار میگیرد. در نوع دوم، رابطهی میان دال و مدلول علت و معلولی است و ارتباط معنایی بین موضوع و نشانه وجود دارد و در نوع سوم یعنی نشانهی نمادین، ارتباط میان دال و مدلول نه بر اساس شباهت یا قرابت تصویری بلکه بیشتر بر اساس قراردادهای اجتماعی صورت میگیرد. نشانهی نمادین همانگونه که از نامش بر می آید نمادگونه عمل میکند و قابلیت تفسیرهای گوناگونی را به مخاطب ارائه میدهد.
حال در این اثر تصویری، ما با دو گونه نشانهی شمایلی و نمادین در توصیف شخصیت مواجهیم که در دو بخش آن گنجانده شدهاند. در صحنههای ابتدایی فیلم، شخصیت معرفی شده، سعی میکند در نقش و هیئت دلقک، شاد باشد و دیگران را بخنداند. نوعی همخوانی میان شکل و شمایل و رفتار و کنش وی وجود دارد که از آن می-توان به عنوان نشانهی شمایلی نام برد. نشانهای که دال و مدلول آن بیهیچ گونه معنای پنهانی از همانندی تصویر و موضوع میگوید. ولی آنجا که شخصیت مورد تحقیر و اذیت واقع شده و توسط جامعه طرد میشود، این همانندی میان رفتار و اعمال او گسسته و شکل دیگری پیدا میکنند. نشانههای شمایلی تغییر شکل یافته، بحرانی شده و بصورت نمادین گونه در سطح جامعه بروز پیدا میکنند.
فیلم با صحنهی گریم و اجرای شخصیت اصلی آغاز میشود که در نقش دلقک، تابلویی در دست داشته و با رقص و حرکات نمایشی روبروی فروشگاهی در حال تبلیغ کردن میباشد. ناگهان مورد ضرب و شتم چند جوان قرار گرفته و تابلوی تبلیغاتی از دستش ربوده میشود. سپس تقلای او را برای پس گرفتن تابلو میبینیم که به شکست میانجامد. در قابی دیگر از فیلم، او را در بیمارستان، میان چندین کودک بیمار مشاهده میکنیم که با همان گریم و لباس دلقکی مشغول رقص و آواز است و سرود شاد بودن را برای آنها میخواند. بچه ها نیز به تقلید و همزمان با او تکرار میکنند. در واقع، گریم خندان دلقک با رنگهای تند و شاد، بینی گرد و چشمان گشوده همواره نشانهی شادمانی و خنده بوده است. در اینجا نیز شکل ظاهری دلقک و حرکات او جدای از امرار معاش دال بر خنداندن و خوشحال کردن دیگران میباشد. در این دو صحنه نوعی همانندی میان تصویر و حرکات موضوعی دلقک وجود دارد که نشانهی شمایلی به درستی در مورد آن صدق میکند.
این ویژگی را میتوان به طور عمومیتر در برخورد آرتور با دیگر افراد جامعه نیز مشاهده نمود. به طور مثال در صحنهای او دراتوبوس نشسته و سعی میکند با پسربچه سیاهپوستی که روبهروی اوست، شوخی کرده و با حرکات دلقک وار او را بخنداند. در اینجا نیز ادا و اطوار خندهدار شخصیت در راستای خنداندن دیگران به نظر میرسد و دال بر مهربانی و مهرورزی اوست ولی با واکنش تندی از سوی مادر بچه مواجه میشود. در این لحظه خندههای عصبی و بی اختیار او آغاز میشود، با ارائهی کارتی مبنی بر اینکه علتش نوعی بیماری روانی است نشان میدهد که قصدش رنجش کسی نیست ولی با بی اعتنایی پس زده میشود.
به طور مثال در محیط کار با آنکه مزاحمتی برای کسی ایجاد نمیکند، ولی به دلیل متفاوت بودن به گونهای دیگر مورد آسیب قرار میگیرد. یکی از همکارانش از سادگی و صداقت رفتار او سوءاستفاده کرده و به بهانهی کمک به او اسلحه ای میدهد. آرتور از دریافت آن به دلیل اینکه غیر قانونی است امتناع میکند؛ اما همکارش توصیه میکند که به عنوان ابزار دفاعی لازم است آن را همراه خود داشته باشد. در یکی از اجراهایش، اسلحه از دستش میافتد که همین امر باعث اخراج او از کارش میشود. با این اتفاق، آرتور فلک درمانده و تنها، بیش از پیش در جهان بیرون و درون خویش تنها میشود.
در واقع، نشانههای رفتاری شخصیت دال بر این است که او هرچند متفاوت با دیگران، میخواهد کنار تمام ضعفها و نیازهای خاص خود در جامعه، همچون یک انسان معمولی صادقانه زندگی کند ولی نه تنها دیده و درک نمیشود، بلکه نیازهای او به بدترین شکل ممکن پاسخ داده میشوند. همانگونه که او در جایی مینویسد "بدترین قسمت داشتن بیماری روانی اینه که مردم از تو انتظار دارن طوری رفتار کنی که انگار سالمی." او حتی با مراجعه به مددکار اجتماعی و مصرف دارو سعی میکند هرگونه احساس بدی را که نسبت به خودش و اطرافیان دارد درمان کند ولی اذعان دارد که حتی مشاور هم به درستی به حرفهای گوش نمیدهد. این عدم درک، او را به تنهایی بیشتر و بحرانی بزرگتر نزدیک میکند.
در زندگی شخصی خویش نیز، آرتور فلک با آنکه وضعیت معیشتی سختی را سپری میکند، ولی محبت خویش را دریغ نکرده و مهربانیاش را همواره نثار مادر بیمارش میکند. به خوبی از او مراقبت میکند، برای او دارو تهیه کرده و مراقب غذا خوردن اوست، به اتفاق او تلویزیون تماشا کرده و برنامههای کمدی مورد علاقهی خود را دنبال میکند. حتی گاه با او شوخی کرده و میخندد. تمام این رفتارها دال بر صداقت رفتاری اوست و بی هیچ تفسیر پنهانی، نشانهی آشکار مهرورزیدن است که آنهم کم کم طی اتفاقاتی دچار گسستگی میشود.
حقیقتی از زندگی گذشته بر او هویدا میشود که آسیبهایی جدی به او وارد میکند. طی نامه هایی که مادرش به یکی از سرمایه داران شهر گاتهام به نام (توماس وین) برای درخواست کمک ارسال میکند، متوجه این موضوع میشود که در بچگی رها شده است و فرد نامبرده پدر واقعی اوست. به سراغ او رفته و از او تقاضای اندکی محبت و توجه میکند، ولی نه تنها با واکنشی تند مواجه شده، بلکه با خشونت تمام رازی بر او آشکار میشود. اینکه در کودکی به فرزندخواندگی پذیرفته شده، مادرش دچار بیماری توهم بوده و او را در کودکی مورد آزار و اذیت شدید قرار داده و اینکه هرچه را گفته جز دروغ و توهم چیزی نبوده است. این حقیقت تلخ، یکی از مهلکترین ضربهها را بر روح و روان آرتور وارد کرده و زندگی او را وارد مرحلهی تلخ دیگری میکند.
همهی این ناملایمتها در کنار حقایق تلخ زندگی، فرد ناتوان و آسیب دیدهای همچون آرتور فلک را به سمت نوعی هنجارشکنی سوق میدهد. در واقع بعد از دست دادن شغل و برملا شدن این راز، با شخصیت متفاوت دیگری روبهرو میشویم. شخصیتی که طغیان کرده و دیگر نمیتواند همچون قبل در مقابل ناملایمات جامعه آرام باشد.
پس از اخراج از کار، در صحنهای، آرتور فلک را مشاهده میکنیم که با همان گریم و لباس دلقکی ولی غمگین، بر صندلی مترو نشسته است و به چند جوان روبهروی خود که قصد مزاحمت برای دختری جوان را دارند، نگاه میکند. در این لحظه، خندههای عصبی او شروع میشود. آن چند جوان به طرف او آمده و قبل از اینکه آرتور کارت بیماری خودش را نشان بدهد، به او حمله ور شده و به شدت او را کتک میزنند. در اینجا، آرتور برای دفاع از خود با اسلحهای که همکارش به او داده، شلیک میکند، آنها را به قتل رسانده و خود را رها میکند. در اینجا ظاهر دلقک را با همان گریم و شکل و شمایل صحنههای ابتدایی فیلم مشاهده میکنیم ولی با کنش و رفتاری متفاوت. دیگر نه خبری از دلقک بازی شخصیت است، نه خنداندن دیگران، نه آواز شادیست و نه پایکوبی و نه حتی لبخندی که قرار است به دیگران ببخشد. اولین نشانهی آن بصورت نمادین در لحظهای دیده میشود که آرتور بعد از خارج شدن از محل کارش، تابلوی ورودی "لبخند فراموش نشود" را به" لبخند نزن" تغییر داده و برای همیشه از آنجا دور میشود.
بعداز این حادثه، رسانه ها اعلام میکنند که فردی که ماسک دلقک به صورت زده، سه نفر از طبقه سرمایه دار و قدرتمند جامعه را به قتل رسانده است. این اتفاق به غلط رنگ و بوی سیاسی میگیرد. یکی از مسئولین و قدرتمندان جامعه آن را انتقام جویی افراد ضعیف و بی بضاعت علیه ثروتمندان میداند و تمام کسانی که از قاتل دلقک دفاع میکنند را دلقک مینامند. شورشی خیابانی شکل میگیرد. معترضین با ماسک های نمادین دلقک در دفاع از قاتل تظاهرات میکنند. در اینجا نیز ماسک دلقک نه نشانهی دلقک بازی معمول است نه نشانهی خنداندن. در اینجا نشانهی شمایلی دلقک تبدیل به نشانهای نمادین میشود، نماد مبارزه علیه زورگویی قدرتمندان و مقابله با هرگونه توهین و آزار.
آرتور فلک در مسیر انتقام جویی قرار میگیرد. انتقام از تمامی کسانی که به نوعی از کودکی تا به امروز او را مورد آزار خویش قرار دادهاند. در این مسیر، اولین آن، انتقام از زنی است که بعنوان مادر در کودکی بدترین شکنجهها را در حق او روا داشته و آیندهی او را به سیاهی کشانده است. درست زمانی که این زن به عنوان مادرش در تخت بیمارستان بستری بوده، آرتورفلک به قصد تسویه حساب به عیادت او رفته تا به او بگوید از حقیقت تلخ زندگی-اش خبر دارد و تمام کینهاش را نثار او کند. اویی که تا قبل از شنیدن این حقیقت مهربانانه به عیادت او آمده و به رسم مهرورزی دستانش را میفشرد، در اعترافاتش در کنار این زن که همواره از او میخواسته شاد باشد و حتی او را هپی خطاب میکرده، میگوید که حتی لحظهای شاد و خوشحال نبوده است و به عقیدهی او زندگی-اش بیشتر از آنکه حزن انگیز باشد، کمدی خندهداری بوده که اینک متوجه مضحک بودن آن شده است.
انتقام بعدی او از کسی است که با دادن اسلحه به او خیانت کرده و باعث اخراجش از کار شده است. این اتفاق در لحظهای فرا میرسد که او در حال گریم دلقک برای یک اجرای کمدی تلویزیونی است. در اینجا نیز همانندی میان شکل ظاهری و رفتارشخصیت دیده نمیشود. در اینجا این گریم، نه به اجرای دلقک بازی دیده شده در ابتدای فیلم یا پاکوبیدن خنده دار او، بلکه به قتل و خونریزی منجر میشود و با لکه های خونی که بر صورت گریم شدهی او نشان داده میشود، گویا نقش او برای بازی در این انتقامجویی کامل میشود.
آرتورفلک همواره رویای شرکت در برنامهی کمدین محبوبش (موری فرانکلین) را در ذهنش میپروراند. رویایی که در آن موری فرانکلین او را از میان جمعیت فراخوانده، با او سخن گفته، به او لبخند زده و او را در آغوش گرفته است و از اینکه او را فردی خاص و مهربان دیده، آرزو کرده که پسری همچون آرتور داشته باشد. در انتهای فیلم این رویا محقق میشود و به این برنامه دعوت میشود. این برنامه تلویزیونی، کلیپی از اجرای استندآپ کمدی آرتور را پخش میکند، او را جوکر نامیده و مورد تمسخر قرار میدهد. پس از پخش این کلیپ و دریافت واکنش-های زیاد از آرتور دعوت میکنندکه به عنوان مهمان در این برنامه شرکت کند. به طبع میبایست بابت آن احساس شادی و شعف کند، ولی از آنجا که احساس میکند مورد تمسخر واقع شده، خود را برای نبردی دیگر آماده میکند. در این صحنه، آرتور فلک یکی از کاملترین گریمهای خود را در قالب جوکر به تصویر میکشد. با کمدین محبوب خود، موری فرانکلین روبرو میشود، با او سخن میگوید ولی نه آنگونه که در رویایش میدید، آنگونه که در فضای سرشار از مهربانی همدیگر را در آغوش بگیرند و به هم لبخند بزنند. در اینجا، روبهروی موری فرانکلین، جدیترین خطابه را در دفاع از خود بیان میکند. به قتلهایی که مرتکب شده اعتراف میکند؛ از بی تفاوتی انسانها نسبت بهم میگوید و ازعدم رفتار مدنی. از جامعهای که از افراد ضعیف و آسیب دیده رو بر گردانده ولی از رنجش صاحبان قدرت ابراز ناراحتی میکند. جامعهای که قائل به درک افراد بیمار و آسیب دیده نیست و باعث تنش در رفتار و زندگی آنها میشود. پس از شنیدن اعترافاتش، مجری محبوبش نیز، او را محکوم کرده و میخواهد او را تسلیم پلیس کند. آرتور او را هم جزء همین انسانها میداند زیرا به عقیدهاش، فقط به قصد تمسخر از او دعوت بعمل آورده است که در نهایت شلیک انتقام او به طرف مجری محبوبش نیز، نشانه می-رود.
شهر در آشوبی همگانی دیده میشود. افراد با ماسک نمادین دلقک در شلوغی شهر، همه جا را به آتش میکشند. آرتور در ماشین پلیس به همه لبخند میزند. تصادفی رخ میدهد، ماشین قانون منهدم شده و آرتور خونین، به عنوان قهرمان در میان جمعیت ماسک زده ظاهر میشود. با خون، لبخندش را بر صورت نقاشی کرده و شادی پیروزمندانهاش را میان آنها جشن میگیرد. در اینجا، آرتور فلک، پیروزیاش را نمادگونه با رقص، نه در معنای آنچه که قبلا داشته، بلکه نمادین نشان میدهد. در اینجا جوکری نمادین خلق میشود؛ نماد مقابله با توهین و بی اعتنایی جامعه، نماد مقابله با زورگویی قدرتمندان و نه نماد دلقکی تنها و درمانده.
- http://www.surlimage.info/ecrits/semiologie.
SAUSSURE DE, Ferdinand (1966), Cours de linguistique général, Paris, Payot.
دیدگاهها
اواخر فیلم، شباهتی با فیلم وندتا داشت
2.
شباهتی با تاکسی درایور هم داشت
3.
رگه هایی از انتقاد دیوژنی در فیلم وجود داشت