نگاهی به فیلم «ابد و یک روز» ساخته سعید روستایی / بالاتر از سیاهی، رنگی هست
- توضیحات
- نوشته شده توسط بهروز صادقی
- دسته: یادداشتهای فجر 34ام
- منتشر شده در 1394-11-17 17:09
دیروز به تماشای اثر بسیار خوب سعید روستایی با عنوان «ابد و یک روز» نشستم که از قضا فیلم صدرنشین فهرست نیز هست. داستان فیلم در چند روز روایت می شود. سمیه (با بازی پریناز ایزدیار) خواستگاری افغان دارد که می خواهد او را برای زندگی به کشور افغانستان ببرد. با وجود اینکه اغلب لحظات فیلم در خانه بسیار قدیمی این خانواده میگذرد فیلم همچنان پر از جزییات است و روستایی با میزانسنهایش لحظهای را برای کسل شدن یا نفس کشیدن باقی نمیگذارد.
«ابد و یک روز» جهان بسیار تیره ای دارد، آن گونه انگار چیزی بدتر از این نمی تواند بر سر این خانواده بیاید. محسن (با بازی نوید محمدزاده) معتادی است که مواد می فروشد و دردسرهایش گریبانگیر خانواده است؛ سمیه به سان اُشین در خانه زحمت میکشد اما باری از خانه کم نمیشود؛ لیلا سالها از زمان ازدواجش گذشته و افسرده در اتاقی دیگر سر میکند؛ مادر خانواده (با بازی شیرین یزدان بخش) با واکر راه میرود و با پنهان کردن موادهای پسرش، خسیسبازیها و سرپوش گذاشتنها رنج دیگران را بیشتر میکند؛ مرتضی (با بازی پیمان معادی) بقالی دارد و کسی از او خرید نمیکند و جنسهایش تاریخ مصرف گذشته شده است و این وسط یک نوید میماند که یازده ساله و استعداد درخشان است و شخص عجیبی در این خانه به نظر میرسد. تمام افراد خانه با مشکلات دهشتناکی دست و پنجه نرم میکنند و هر روز سعی دارند مثل دیگران معمولی زندگی کنند و نمیتوانند اما افرادی که از خانه رفتهاند هم همچنان وضع جالبی ندارند. اعظم (با بازی شبنم مقدمی) دختر بزرگ خانواده است که شوهرش سالهاست فوت کرده و با حقوق شوهرش سعی دارد زندگی جدای از خواهر و برادرانش داشته باشد و در سوی دیگر شهناز (با بازی ریما رامینفر) با وجود اینکه یک زندگی در پرند دارد ولی شوهرش را تنها آخر شب به زور میبیند و پسرش هم در دوران جاهلیت الوات مسلکی به سر میبرد.
کل پاراگراف بالا زندگی عجیب این خانواده است و نشان میدهد چه در این خانه باشی یا نه گویی تمام مشکلات عین آوار بر سر تو فرود میآید مگر آن تصمیم جمعی مبنی بر درست کردن روال زندگی تحقق یابد. تمام اشخاص خانواده از نوید یازده ساله گرفته تا مادر خانواده در فیلمنامه با جزییات فراوان پرداخت شدهاند. روستایی یک فیلمنامه بینقص نوشته که تمامی شخصیتها برای خود فردیت خود را دارند و در روایت او مفاهیم را دنبال میکنند. در کنار چنین فیلمنامه تاثیرگذاری، کارگردانی خوب روستایی نیز مزید بر علت است. روستایی در ابتدای امر بازیهای بینظیری از تمام بازیگران گرفته است. نوید محمدزاده که متهم به یک بازی برونریزانه است و همه او را از این نوع بازی نقد میکنند، با تسلط فراوان از بازیهای برونریزانهاش فاصله دارد این یک نوع برونریزی دیگر است. کاری که محمدزاده با صدایش به سان یک شخص معتاد میکند یا تمام لحظات بازیاش که خطر آن بسیار زیاد است به یک تیپ تبدیل شود که ادای معتادان را در میآورد به طور کاملا آگاهانهای یک معتاد دیگر را پیش روی شما میگذارد. تمام راه رفتنها، صحبتها، ژستها و بدناش کار شده است و یکی از بهترین بازیهای چند سال اخیر را به رخ کشیده است. پیمان معادی خوب است همانطور که در فیلمهای دیگر خوب است و میتواند از نقش سربلند بیرون بیاید. ریما رامینفر، شیرین یزدان بخش و شبنم مقدم گرچه متفاوتتر نیستند ولی مثل تمام فیلمهای دیگر بسیار پرقدرت هستند و میماند دو نقشآفرینی که متعجبم کرد یکی پریناز ایزدیار که تا به حال فیلمی از او ندیدهام و دیگری بازیگر کودک نقش نوید که هر دو فوق العاده هستند.
فیلم پر از نکات ریز و جذاب است و دوست ندارم تجربه دیدن آن را در اکران عمومی برای مخاطبان با شرح بیشتر خراب کنم. خانهای که این افراد در آن زندگی میکنند گویی توسط طراح صحنه برای این کار خلق شده است و از نردهها تا لولههای آب آن در فیلم جایی برای بازی با خود دارند و این امر در کمتر فیلمی ممکن است مشاهده شده باشد و سعید ملکان تهیه کننده فیلم که طراحی چهره پردازی بسیار خوبی انجام داده است یک استعداد خوب را معرفی کرده است. در تمام این تاریکی سمیه بانوی درستکاری است گرچه کمی هم اغراقش زیاد است اما در دل سیاهی نقطه روشن فیلم است. هنگامی که سمیه از برادرش مرتضی میپرسد: «داداش ابد و یک روز یعنی چه»؟ (اشاره به اینکه محسن آنقدر مواد دارد که یا اعدام شود یا حبس ابد بخورد) مرتضی پاسخ میدهد: «اگر یکی حبس ابد بخوره ممکنه بعد ده پانزده سال بخشیده شه ولی اگر قاضی ابد و یک روز بده یعنی دیگه بخششی در کار نیست یعنی جنازه شخص یک روز پس از مرگش از زندان برداشته می شه و دیگه عفوی هم در کار نیست» این اوج سیاهی این خانه است؛ اما سمیه سعی میکند تغییرش دهد و بگوید بالاتر از سیاهی یک همدلی، عطوفت و مهربانی میتواند وجود داشته باشد تا انگیزهای شود از ترک محسن، قبولی نوید در استعدادهای درخشان و بهتر شدن کاسبی برادرش مرتضی.
فیلم با وجود تمام نقاط قوتی که دارد یک ضعف دارد که به خود فیلم ربط ندارد به انتخاب سعید روستایی ربط دارد و اینکه فیلم متعلق به چه زمانی است؟ این فیلم میتواند امروز ساخته شود یا با حذف ماشین سوزوکی و تلویزیون السیدی، بیست سال پیش ساخته شده باشد. فیلم آنقدر حرف روز ندارد. فیلم از مسائل این افراد حتی در موضوعات روز هم دور است انگار این شخصیتها متعلق به بیست سال پیش هستند و در مقایسه با یک فیلم اولی خوب دیگر به نام «من» این ضعف بسیار به چشم میخورد که فیلمساز جوان ما چرا این روابط و جزییات را در بافت موضوعات روز زندگیاش روایت نمیکند و درست همین وسایل امروزی زینتیترین وسایل فیلم هستند. از آن السیدی چیزی پخش نمیشود که باز به مسائل روز ربط داشته باشد و شاید در هفتاد درصد لحظات خاموش است و موبایلها هم تنها کارکرد پاسخگویی دارند یا از جوان افغان، فردی با ماشین شاسی بلند یاد میشود. تمام اینها نشان میدهد فیلمساز نتوانسته پیوند خوبی از آن مردمان با مفاهیم روز برقرار کند.
نظر منتقد: