نگاهی به فیلمهای«کفشهایم کو»؟ و «برادرم خسرو» / ایده هایم کو؟
- توضیحات
- نوشته شده توسط خشایار سنجری
- دسته: یادداشتهای فجر 34ام
- منتشر شده در 1394-11-18 12:57
استفاده از شخصیت محوری پیرمردی آلزایمری و جوانی دوقطبی در فیلم، برای فیلم سازان، بستر حاصلخیزی را فراهم میکند تا با مطالعه ی دقیق پیرامون ویژگی های این دسته از افراد ، درامی گیرا و حساب شده را خلق کند. اما کارگردانان این دو ایده که از دو نسل کاملا متفاوت سینمای ایران هستند ، از این موقعیت مناسب استفاده نکردند و با خلق کاراکترهایی دست و پا بسته ، خود را در دایره ی محدود تکیه بر توانایی های بازیگر نقش اصلی ، به دام انداختهاند.
در تاریخ سینما فیلم های متعددی با بهره گیری از افراد دارای مشکلات پزشکی ساخته شده است. اما در این حیطه ی جذاب ، فیلمسازان معدودی توانسته اند آثاری درخور توجه بیافرینند. شاید نمونه ی متاخر آن فیلم ذهن زیباست. فیلمی پیرامون ریاضی دانی با اختلال روانی ، که علی رغم موفقیت شغلی ، نمی تواند بر مشکلات روانی اش در محیط خانواده ، چیره شود. فیلمساز در این فیلم ، از بیماری روانی کاراکتر اصلی ، برای خلق خرده داستان هایی استفاده کرده است که همگی در خدمت داستان اصلی اند و علاوه بر شرح جامع ویژگی های این دسته از بیماران ، معضلات پیش روی آنها را به دقت به تصویر می کشد و بارها مخاطب را به هم ذات پنداری با شخصیت اصلی وا می دارد.
پوراحمد در کفش هایم کو ، ظرافت های بازی رضا کیانیان را هدف گرفته و پیرنگ های قصه اش را بارها نیمه کاره رها می کند. میزانسن در بسیاری از سکانس ها ، با عجله انتخاب شده و کاراکتری همچون بهاره ، ناگهان از فیلم حذف می شود ، بدون آنکه توضیحی داده شود. پوراحمد که با شب یلدا ، هنرش را در به تصویر کشیدن تنهایی های یک مرد به نمایش گذاشته بود ، سالهاست نتوانسته فیلمی در آن سطح بسازد. کفش هایم کو ، بارها با پاساژهای داستانی پراکنده ، بیننده را با سردرگمی مواجه می کند و با گرایش به سانتی مانتالیسم ، سعی در نشاندن مخاطب سخت پسند جشنواره بر روی صندلی اش کرده است. شگردی که سالهاست کارکرد خود را از دست داده است و بینندگان معاصر سینما ، با این روش ، مسحور اشک ها و لیخندها نمی شوند.
احسان بیگلری در اولین تجربه ی سینمایی اش ،با نام برادرم خسرو ، با محوریت قرار دادن کاراکتری دوقطبی ، سعی در نمایش مصائب فرد مبتلا و درگیری های اعضای خانواده ی او دارد . او با انتخاب شهاب حسینی به عنوان بازیگر این نقش پیچیده ، نیمی از راه را به درستی و با هوشمندی می پیماید، اما قصه ی بیگلری به معضل تکرار دچار می شود . او بارها و با نگاهی یکسان ، چالش های کاراکترها را با ورود یک تازه وارد به تصویر می کشد و تلاشی برای نمایش جزییاتی از گذشته ی اعضای خانواده نمی کند . رمزگشایی از شیمی روابط دو برادر اتفاق نمی افتد . برادر بزرگتر که با بازی روان ناصر هاشمی همراه است ، رفتارهای باورپذیری ارائه نمی دهد و منطق روایی را درهم می شکند. شخصیت هنگامه قاضیانی ، که بارها به گذشته اش اشاره می شود ، اما هیچ افشاگری و غافل گیری به دنبال ندارد و مخاطب با سوالات بی پاسخ بسیاری رها می شود.