اثری که به تاریخ خواهد پیوست / نگاهی به فیلم «بینوایان» ساخته تام هوپر
- توضیحات
- نوشته شده توسط هانا مکهافی (بازگردان: ساناز محمدعلیها)
- دسته: یادداشت سینمای اروپا
- منتشر شده در 1392-01-18 00:26
درست همین چهار روز پیش بود که من در سینما بینوایان Les Miserables ساختة تام هوپر را در سینما آیمکس لیورپول دیدم. خیلی خوششانس بودم که 3 ماه پیش تئاتر بینوایان را در وست راند لندن مشاهده کردم. خط داستانی آن در ذهنم هنوز تازه بود و خیلی هیجان زده بودم که فیلمِ این اثر تا چه حد میتواند متفاوت باشد و تئاتر این اثر را در ذهنم با فیلم آن مقایسه میکردم. من سینما را با احساس خوبی ترک کردم، در طی فیلم بسیار اشک ریختم، خندیدم و سعی کردم جلوی خود را بگیرم تا با آواز درون فیلم همراهی نکنم. به محض اینکه از سینما به منزل رسیدم، شروع به نوشتن نقدی از این فیلم کردم. اگرچه فکر میکردم که ذکر اولین چیزهایی که به ذهنم راجع به فیلم میرسید (افکارم) مهم بود، اما دیدم ایده بدی نیست که چند روز قبل از نوشتن نقد صبر کنم و بعد آن را بنویسم. میخواستم آن هیجانات اولیه آرام بگیرد و بعد فیلم را در ذهنم کاملاً مرور کنم و تصمیم درستی راجع به آن بگیرم.
از یک چیزی مطمئنم، اینکه هیجانات من آرام نشد، اصلاً. وقتی سینما را ترک میکردم نسبت به این فیلم احساس شیفتگی و علاقه میکردم، اینها نمیتواند به مردم کمک کند، فقط میتوانم بگویم بروند و این فیلم را ببینند. این چهار روز گذشته را فقط به مردم میگفتم فیلم (بینوایان) را از دست ندهید چون فیلمی موزیکال است. فیلمی با احساسات خالص بسیار و بیان این احساسات، به طو حتم بسیاری از کسانی که نسبت به فیلمهای موزیکال بدبین هستند را شگفتزده خواهد کرد. یکی از عناصر فیلم که به شدت نقدپذیر است، جریان پرشور و قوی احساسات در آن است. بسیاری از مخاطبان فیلم از اینکه موضوع داستان به طور مداوم احساسات آنها را درگیر میکند، خسته شدهبودند، خوب من متاسفم چون بینوایان است، بینوایان همیشه چنین بوده است. نمیفهمم که مردم انتظار چه چیز را داشتند. هیچگاه فراموش نمیکنم که هر وقت راجع به فهرست شیندلر Schindler's List ساختهی اسپیلبرگ با مردم صحبت میکنم، میگویند: "خوب برای من بیش از حد افسرده کننده بود و لیام نسن زیاد نخندید"
سؤال همیشه این است:چه چیزی را فیلم میتواند به دست بیاورد و به داستان اضافه کند که تئاتر نمیتواند؟ و جواب این است: زشتی، فقر و رنج کشیدن شخصیتها از لحظههای آغازین فیلم کاملاً مشخص است. تغییرات فیزیکی چشمگیر آن هاثاوی و هیو جکمن مثالی از اینها است. هیچ چیزی در 90 دقیقه ابتدای فیلم زیبا نیست. بینوایان چنین زشتیها و ناامیدیهایی را نمایش میدهد و آنها را به نوعی به شخصیتها ربط میدهد که نسخه صحنهای آن (تئاتر) این کار را نمیکند. وقتی که با آن هاثاوی راجع به ایفای نقشش مصاحبه شد، او گفت که خواندن و بازی کردن در قشنگترین حالت، میتواند خودخواهی باشد. ما میتوانیم فرض کنیم که تام هوپر و سایر گروه این تئوری را با یکدیگر قسمت کنند، آنوقت فیلم به شدت بیتناسب و مضحک خواهد بود. درباره آن هاثاوی میتوان گفت که او نقش خود را کامل ایفا کرد.
گهگاهی احساس میکردم که در حال دیدن فیلم و به عبارتی در حال دیدن تاریخ سینما هستم. ایفای نقش آن هاثاوی در اجرای ترانه من رویایی دیدم I Dreamed a Dream آنقدر واقعی و خالص بود که تمام توجهات را به خود جلب کرد. ایفای نقش رادی ردمینز در ترانه «صندلی خالی کنار میز خالی» Empty Chairs At Empty Tables بسیار با او هماهنگ بود، اما در فیلم فقط صدای او را میشنیدم که در سرم پژواک میکرد. با دیدن صورت شخصیتها از نزدیک میتوان عمق غم و اندوه آنها را در فیلم به راحتی متوجه شد.
هیو جکمن در تمام طول فیلم بسیار درخشان و با استعداد ظاهر شد. در رابطه با خواندن راسل کرو در فیلم بسیار انتقاد شد، اما من از صدای او آزرده نشدم، من فکر میکنم که او خوب خواند. نه خیلی عالی اما خوب بود. به علاوه حضور او در فیلم بسیار قدرتمند بود که من علیرغم صدای سؤال برانگیز او، غرق شخصیت ژاور شدم. سامنتا بارکز بسیار بیعیب و نقص و زیبا کار کرد و گذار بیان شگفتانگیزی از تئاتر به پرده سینما را نشان داد. خود خواهی و سرخوردگی شخصیت اِیپونین Eponine بسیار خوب نشان داده شد و غم و اندوه این شخصیت اغلب بسیار واقعی بود. آماندا شیفرید به صورت شگفت انگیزی خوب بود. صدای او به سلیقه من کمی جیغ بود؛ اما نوع بازیاش این صدا را میطلبید. تنها بازیگرانی که واقعاً ناامید کننده ظاهر شدند هلنا بونهام کارتر و ساشا بارون کوهن در نقش تناردیهها بودند. من بدجنسی و کینه توزی و نفرت آنها را نسبت به کوزت احساس نکردم و خونسردی خندهدار شخصیتها را در آنها ندیدم. همه آنچه که میخواهم بگویم این است که کاش به جای این دو بازیگر (هلنا بونهام و ساشا بارون)، نقش تناردیهها کیتی بورکی و جفری راش بودند، فکر کنید اگر این دو بودند،چطور ظاهر میشدند.
من حس کردم که در نسخه سینمایی بینوایان، تلاش شده تا به نسخه تئاتری آن، احترام زیادی گذاشته شود. دیدن کالم ویلکینسون که ژان وال ژان اصلی است در نقش کشیش، بسیار لذت بخش بود. آهنگها و صحنههای فیلم اغلب در امتداد تعریف طرح داستان قرار میگرفتند. به هر حال بدون هیچ نقطه نظری باید گفت که فیلم بسیار طولانی بود. گاهی در بهترین حالت احساس میکردم که به مدت 5 ساعت است که در سینما روی صندلی نشستهام. حس بسیار عجیب و غریبی بود.
همانطور که در نقد لحظه اول خود نوشتم (آن لحظه که از سینما به منزل آمدم)، باور دارم که این فیلم تاریخی خواهد شد. میتوانم فرزاندانم را تصور کنم که این فیلم را بارها و بارها خواهند دید، همانطور که من الیور Oliver ساخته کال رید، پادشاه و من The King and I ساخته فریتز لانگ و دو فیلم آوای موسیقی (اشکها و لبخندها) The Sound of Music و داستان کناره غربی West Side Story از رابرت وایز را بارها دیدهام. همانطور که یکی از دوستان دانا و فهیمم اخیراً گفته بود، به نظر میرسد انتقاد از فیلمهای اقتباسی تام هوپر بسیار رایج شده است؛ اما من سر حرف خود ایستادهام، من شنیدم که مردم میخواندند، خواندن آنها زنده و حیرت انگیز بود. من آن را به زودی دوباره خواهم دید، اما فکر میکنم کمی صبر کنم بهتر باشد، شاید یک روز دیگر برای دیدن بینوایان صبر خواهم کرد.
ترجمه شده از: Unsung Films