ژون و جولی (جوان و زیبا): ظهور شور بلوغ یک دختر 17 ساله با ارجاعی درخور به بل دژور
- توضیحات
- نوشته شده توسط پیتر بردشاو (بازگردان: مجید رحیمی جعفری)
- دسته: یادداشت سینمای اروپا
- منتشر شده در 1392-02-29 00:49
تازهترین فیلم فرانسوا اوزون در مورد دختر تینایجری و خوشگذرانی است که در سرخوشی بسیار فرانسوی و در علاقه به مردان بیپرواست. این فیلم نمونهای از سوپ-اپراهای سینمای کلاسیک است. ما با یک فیلم اروتیسم، البته از نوع خفیفش روبهرو هستیم که سراسر لذتهای یک دختر جوان به تصویر کشیده و در پایان یک ماجراجویی شور جنسی به پایانی یأسآور برایش در سالخوردگی (با بازی شارلوت رمپلینگ) بدل میشود. فیلم با کنشهای بجا و مهارت خوبی در کارگردانی با نقشآفرینی ژرالدین پالهاس و فدریک پروت در نقش زوج میانسال (سیلویا و پاتریک) و بازی بازیگر نوظهورش مارینا واچ در نقش ایزابل 17 ساله -کسی که درام بر محوریت او استوار است- کامل میشود. همچنین در ایفای نقشها باید از فانتین راوه در نقش ویکتور برادر کوچک ایزابل که گویی داستان از نگاه او روایت میشود و نقطه نظر خود اوزون است؛ یاد کرد.
برای اولین بار ما ایزابل را در خانهای ساحلی مشاهده میکنیم که برای تعطیلات به همراه خانوادهاش؛ برادر، مادر و ناپدری و همچنین دوستان خانوادگیاشان ورونیک (ناتالی ریچارد) و پیتر (ژاده آپالی) به آنجا آمدهاند. او جذب پسر جوان زیباروی آلمانی به نام فلیکس (لارنت بلبکیو) کسی که با او قرار میگذارد؛ میشود. شب هنگام پس از مساعد شدن آب و هوا، ایزابل برای یک قدمزدن شبانه با فلیکس در قسمت خلوت ساحل همراه میشود. اتفاقات داستان به سرعت بحرانی ایجاد میکند که بعد تاریکی از شخصیت او را به تصویر میکشد: یک علاقه به وضعیت مستهجن در اینترنت. خیلی زود یک محافظ کلاس بالا پیدا و در ازای تنفروشی در هتلها به مردان ازدواجکرده تقریبا مسن 300 یورو دریافت میکند. گاهی این افراد مردان خوبی در هتلهای باکلاس از آب در میآیند؛ مانند جورج (با بازی جوان لیسن) و در روی دیگر گاه آنها در هتلهای سطح پایینتر رفتارهای زننده نیز دارند؛ مانند آن مردی که بسیار توهینآمیز با او برخورد میکند و نقشش را استفانو کستی ایفا کرده است. اتفاقات داستان ما را به سمت بحرانی روحی و ملودراماتیک میبرند و البته راهحلی نامأنوس برای از بین بردن آن.
ژون و جولی شباهت کمی نیز به بل دوژور دارد با این تفاوت که نگاه ریزبینانه و کاملا تخریبکننده بونوئل در آن وجود ندارد. نگاهی اوزون به این تم چارچوب را حفظ کرده است؛ اما کمی لنگ میزند. اوزون بسیار باهوش است که به خوبی توانسته راه پنهان کردن حرفه الیزابت از خانوادهاش را به این روش نمایش دهد. وقتی الیزابت با پسرها بیرون میرود به برادرش ویکتور میگوید: «نباید به مامان چیزی بگویی. ناپدری هم نباید بفهمه که کی برمیگردم و تا چه زمانی بیرون هستم. تو باید این را پیش خودت نگه داری». او خیلی مخفیانه لباسهای خوب مادرش را برای قرار با مشتریان در هتل برمیدارد. مادرش نیز رازی دارد و مشکلی که در فیلم وجود دارد همین است که ابهامها و رازها زیاد میشوند و گسترش پیدا میکنند؛ در صورتی که باید با تعلیق سنجیده به مثابه یک معما بیان شوند.
زندگی پنهانی ایزابل زمانی که خانوادهاش برای تماشای یک تئاتر - درست در مکانی که او احساس خوبی به آنجا دارد- بیرون میروند و او مواد مصرف کرده نزدیک به افشا شدن است. او به چیزی که ممکن بود اتفاق بیفتد -مانند مخاطبان فیلم- شک نکرد؛ اما در این وضعیت ایزابل تشخیص داد که باید نیروی جسارتی جدید در خود پیدا کرد. او کسی هست که کمترین ناکامی را داشته است. جسارت واچ در نقشآفرینیاش در سرسرای تئاتر من را به یاد نقش تاژیو با بازی جورن اندرسون در فیلم مرگ در ونیز (1971) ساخته لوکینو ویسکونتی انداخت.
با وجود تمام مشکلات و بحرانهای روحی ایزابل در عین حال در کلاس درس در حال مطالعه ادبیات است و در بحثهای کلاسی درباره اشعار معروف آرتور رمبو شرکت میکند. این فیلم، از نظر تضاد، بسیار جدی است. طنزی در اروتیسم نفرت انگیز این فیلم وجود دارد که ممکن است اوزون میتوانست وزینتر فیلم را از خود به جای گذارد.
امتیاز پیتر بردشاو: