نقد فیلم پسر شائول / یک درام هولوکاستی دیگر
- توضیحات
- نوشته شده توسط استفانی زاچارک
- دسته: یادداشت سینمای اروپا
- منتشر شده در 1394-11-17 16:03
در یک فیلم ممکن است که یک چهره همه چیز باشد. در فیلم «پسر شائول» این همه چیز بازیگر نقش اصلی آن «گژا روهینگ» است. روهینگ در پسر شائول نقش شائول یکی از یهودیانی را بازی می کند که عضو یک گروه ویژه برای دفن اجساد یهودیان است. همه چیز خوب به پیش می رود تا اینکه شائول با جسد پسرک کوچکی مواجه می شود که به گمانش پسر خودش است. فیلم لازلو نمس در ادامه داستان تلاش یک پدر برای دفن رسمی جنازه پسرش است.
در پسر شائول آنچه که بیش از همه چیز ویژه و تحسین برانگیز است، تسری زاویه دید شائول به تمامی بینندگان آن است. فیلم به گونه ای ترسیم شده است که گویا هر آنچه شائول انجام می دهد از سوی تک تک بینندگان فیلم نیز صورت می پذیرد. به واقع با دیدن فیلم گویا این ما به عنوان بیننده هستیم که در تلاش برای دفن عزیزترین شخص زندگانیمان هستیم. همانند هدفی که شائول در سرتاسر فیلم از خود در پی نیل به آن است.
نمی شود از «پسر شائول» سخن گفت و از تاثیر شگفت آور صدای فیلم بر بینندگان ننوشت. فیلمی که فضای رعب آور تاریخیاش را علاوه بر طرح داستانی و فضاسازی ویژهاش مدیون قدرت صداگذاری فیلماش نیز هست. صداهایی که به گونهای از وحشت موجود در اردوگاه های مرگ نازیها حکایت میکنند.
در کنار اینها حرکتهای دوربین مداوم نمس نیز این فضاسازی رعبآور را تشدید مینماید. سنتی که به نظر میرسد فیلم نمس را وامدار سنت سینمای هنری اروپای شرقی کرده است. البته استفاده نمس از تکنیک پلان سکانس نمی تواند که چیز غریبی به نظر برسد. زیرا او به هر حال در دوره کاریاش تجربه همکاری با فیلمساز بزرگ مجارستانی بلا تار را دارد. فیلمسازی که به عبارتی تاثیر بصری سینمایش شدیداً فیلم اول نمس را تحت الشعاع خود قرار داده است. البته که این تاثیر مربوط است به دوره دوم سینمایی بلا تار. دوره ای که به واقع با فیلم «نفرین» آغاز میشود و به «اسب تورین» میانجامد. در همین سینما هم هست که تکنیک پلان سکانس حس ترکیب و بافتار یک محیط مشخص را انتقال میدهد. هدف نیز همان گونه که بدیهی است، تجسم امتداد زمان زیسته شدهای است که میتواند تجربهاش برای بینندگان گران تمام شود. هرچند فیلم نمس با مدد گرفتن از یک خط داستانی مشخص و البته دراماتیک از معذب کردن بیاندازهی بینندگان فیلمش فرار کرده است. هدفی که در فلسفهی سینمای بلا تار نمیتواند که جایی داشته باشد. به واقع نمس بر خلاف تار میخواهد که تا این الگوی مشخص هنری را درخدمت تعریف داستانی مهیج پیاده کند. داستانی که البته میتواند بیاندازه به مذاق جشنوارههای سینمایی سراسر جهان خوش بیاید. از کن در فرانسه گرفته تا اسکار در هالیوود.