نقد فیلم جنگ سرد The Cold War ساخته پاول پاولیکوفسکی؛ شور و احساسی از موسیقی، رقص با چاشنی سیاست
- توضیحات
- نوشته شده توسط روری اُکانر (فیلم استیج)
- دسته: یادداشت سینمای اروپا
- منتشر شده در 1397-02-29 00:17
داستان کم حجم پاول پاولیکوسکی چگونه استادانه روایت میشود. او با فاصلهای پنج ساله بار دیگر به کن بازگشته (فیلم پیشین پاولیکوسکی «آیدا» بود که در سال 2013 در تورنتو همه را شگفت زده کرد و دو سال در جوایز مختلف ارج نهاده میشد) و عنوان فیلم او «جنگ سرد» به شدت خودنمایی می¬کند. در حقیقت اگر چیزی در فیلم این کارگردان لهستانی وجود داشته باشد که شاید ما هرگز نخواهیم آن را تجربه کنیم و بسیار رنجش آور است؛ زمان است. روزها و شب ها به کندی می گذرد، مانند رد کردن یک سوزن از شیارهای یک خاطره، خاطره ای از یک کتک کاری جنگ سرد ... (ظاهرا بر اساس رابطهی پدر و مادرش، به واقع خاطرهای از کتک کاری آنها) «جنگ سرد» یک عاشقانه شیرین است که ما را به میان چهار کشور تقریبا در طول یک دهه و نیم میبرد. این 84 دقیقه طولانی است.
جوانا کولیگ و توماس کوت دو ستاره محبوب لهستانی به ترتیب نقشهای زولا و ویکتور را ایفا میکنند که یکدیگر را در لهستان 1949 ملاقات می¬کنند وقتی ویکتور صدای آوای زولا را که در میان گروه کر محلی میشنود. این پیشدرآمدی شگفت انگیز است که از آینده به ظاهر نامشخص میآید. زولا برای هماهنگی بیشتر صدایش با لهجه محلی سعی دارد به خواندن دیگر زنان محلی توجه کند و زمانی که نوبت او رسید روی تن صدای آنها بخواند. او ترانهی موزیکال روسی را انتخاب میکند که آن را در گذر از سینما دیده بود. ویکتور –به دلیل اینکه زولا محلی نیست و آنها به شخصی با شناخت به موسیقی محلی نیاز دارند- سعی بر حذف او دارد اما زولا حاضر به کوتاه آمدن نیست. ما شاید باید 10 دقیقه کشمکش آنها برای درک ویکتور را که به طول میانجامد مشاهده کنیم.
پس از موفقیتی که فیلم «آیدا» به همراه داشت، ما با وجود بازگشت شکوهمند پاولیکوفسکی از این فاصله انداختنش در فیلمسازی گذشت کنیم که با معجون زیباییشناسی از صحنهپردازی پس از جنگ، تصاویر سیاه و سفید به یاد ماندنی 35 میلیمتری و موسیقی محلی و جاز فیلمش را غنا بخشیده است. به طور قابل اشارهای لوکاس زال هم با فیلمبرداری این کار به کن بازگشته که نتیجه کار او هم بیش از آثار دیگرش است.
در فیلم، همسرایان ویکتور به سرعت موفق میشوند بنابراین در مسیر جاده به حرکت درمیآیند و فیلمبرداری زال به طور فزایندهای از آنها استادانه اجرا شده و با یک نورپردازی تخت درخشان رو در روی آنها قرار میگیرد. نتایج بسیار خیره کنندهای در پرداخت فریبندگی و تقلید از فیلمهای بازبی برکلی (کارگردان و طراح رقص آمریکایی که فیلمهای مهمی در دهه 1930 و 1940 ساخته بود) دیده میشود که شاید مورد تحسین خود برکلی واقع میشد. این جالب توجه که چقدر از زمان فیلم به موسیقی اختصاص یافته است (در لحظهای زیبا ما حتی شاهد هستیم که ویکتور چگونه یک ترانه را در مقام آهنگساز برای فیلم وحشت دهه 1950 میسازد. اگر صحبت کردن در «جنگ سرد» کم و فریبنده است –شاید حتی در لحظات حساس- موسیقی مطمئنا این طور نیست.
چیزی که فیلم به ما میآموزد و در آن مورد ما را به فکر فرو میبرد این است که این دوره زمانی، عشق و عاشقی به آسانی قبل نیست و به ما لحظات نابی از عشق و رومنس را نشان میدهد. مأموران دولتی محلی جلوی موفقیت حتمی هم سرایان را میگیرند و نوعی سقوط اخلاقی را در رفتار آنها مشاهده میکنیم (همان چهره سرد سیاست بلوک شرق که در فیلم آیدا نیز به خوبی نشان داده شده بود). مجموعه قطعههایی از آهنگهای محلی با نواهایی تبلیغاتی از اصلاحات اراضی و استالین در هم تنیده و در همه جا پخش میشود. ویکتور در خروج از پاریس و عبور از مرز پیش از دیوار برلین ابراز تنفر میکند، پیش از اینکه توسط شاگرد تازه جذب شدهاش اغوا شود، زولا خودش را وقف گروه کر کرده است.
مجدد برای ضبط شروع به جستوجو میکند، از لهستان به برلین به پاریس به یوگوسلاوی و دوباره بازمیگردد. یکی از بهترین سکانسهای فیلم که رقص و هیجان بسیاری دارد و گونههای مختلفی از موسیقی را پیش روی ما زنده میکند، زمانی است که ما شاهد اجرای جاز و راک اند رول آنها در کلوبهای شبانه پاریس هستیم. موسیقی که به نظر میرسد تجدید خاطرهای از بهترین سکانسهای رقص و شور احساسات است. در عین حال، ما هرگز به تمام ابعاد فیلم آشنا نمیشویم که برخی گویی از دید ما مخفی میمانند. آیا زولا، ویکتور را برای بازگشت به لهستان باخبر میکند؟ آیا این به دوره کارش در اردوگاه کار مرتبط است؟ اینها به شدت مهم هستند. در واقع مخاطب تنها شاهد مواجهههای مختلف ویکتور و زولا در طول سالهای مختلف است (گویی برگ ریزان فصل را عوض کند و جهان در حرکت است) حتی اگر مخاطب از یک سوم پایانی حیرت زده شود باز جزییاتی از دست خواهند رفت. البته که قدرت و توانایی کارگردانی پاولیکوفسکی برای ما داستانی را روایت میکند که این فضاهای خالی کمتر دیده شود.
دیدگاهها
دوست عزیز مطلب برای روری اُکانر منتقد سرشناس فیلم استیج هست که در زمان جشنواره کن نوشته و توسط همکار ما ترجمه شده است. یادداشت های جشنواره ای معمولا روان تر هستند.
زیر عنوان مطلب نام نویسنده نوشته شده است