مرثیهای پر از اغراق / نگاهی به فیلم «انتهای خیابان هشتم» ساخته علیرضا امینی
- توضیحات
- دسته: یادداشت سینمای ایران
- منتشر شده در 1391-01-13 01:37
1. اغراق...این واژه توصیف کنندهی آخرین ساختهی علیرضا امینی است. فیلمی آشفته و مدعی که سراسیمه در پی نقد کاستیهای جامعه است.
درامی چند تکه و پا در هوا که نه آغاز منطقیای دارد و نه پایانی. البته به این مجموعه اگر همان عنصر اغراق که لحن برونگرا و خودویرانگر روایت فیلم را به اوج میرساند، را اضافه کنیم، حاصل فیلم به اصطلاح مضطرب و ملتهبی است که بنیان گُنگ و مغشوشی هم دارد. احتمالاً میتوان همین گُنگی مورد بحث در روابط کاراکترهای فیلم را مربوط به جرح و تعدیلهای احتمالی قبل از اکران فیلم دانست. به هر حال آنچه مبرهن است انتهای خیابان هشتم برخلاف جنجالهای بیشمار پیرامونش اثر ضعیفی از کار در آمده است. یعنی سوژهی ملتهب آن در نظر بخشی از حاکمیت، البته در دستان فیلمساز معترض فیلم، به علت سراسیمگی و ذهنِ ایدئولوژیک، تبدیل به نقد بیرمقی شده که نه تنها واقعیت حاکم بر جامعه را واکاوی نمیکند بلکه به علت انباشتگی شعارهای مدنظر فیلمساز به تصویرسازی شتابزدهای بسنده میکند که بارها و بارها لااقل در دنیای مجازیِ این روزها مخاطب را درگیر خود کرده است. همچنین تاکید بیش از اندازه و حتی افراطی بر روی تکنیکهایی که توهم عین واقعیت بودن را برای مخاطب به ارمغان بیاورد. آنچه که بیشتر باسمهای به نظر میرسد تا اینکه بتواند جو را ملتهبتر نشان دهد. بارزتر از همه در این میان همان تکنیک دوربین روی دست در تمامی لحظات فیلم است. با آن تکانهای بیش از حد و کاملاً بیهوده که اصلاً منطقی ندارند؛ البته این بیشتر وابسته به همان عنصر اغراقی است که عامدانه تمامی مولفههای اصلی فیلم امینی را تحت تاثیر قرار داده است. از بازی بازیگران گرفته تا تدوین و روایت داستان و البته فیلمبرداری.
2. سعید؛ جوانی محکوم به اعدام است که تا سه روز دیگر حکماش اجرا خواهد شد. در این میان نیلوفر به همراه نامزدش بهرام و شخصی به نام موسی که روابطش با این دو به طور کامل مشخص نمیشود، به دنبال تهیهی دیهی مقتول هستند تا از اجرای حکم سعید جلوگیری کنند. تلاش این سه به همراه چند نفر دیگر که گویا دوستان و بستگان نیلوفر و بهرام هستند درام بسیار تشدید شدهی فیلم امینی را تشکیل میدهند.
3. انتهای خیابان هشتم دو نیمهی متفاوت از هم دارد. در نیمهی اول که تنش در اوج است، شاهد دوندگیهای بیامان نیلوفر و بهرام برای تهیهی پول دیه هستیم. در این میان بازی بسیار اغراق شدهی ترانه علیدوستی در نقش نیلوفر بیشتر از همه به چشم میآید. نیلوفر در طی این مدت صرفاً جیغ و داد میکند و کنترلی بر رفتارش ندارد. آنچه که البته صابر ابر در نقش بهرام به شدت کنترل اش میکند. همین تناقض در شیوهی اجرا، بافت فیلم امینی را دو تکه میکند که قطعاً به دلیل عدم دخالت فیلمساز در نوع اجرای بازی بازیگران است. بازی حامد بهداد در نقش موسی نیز که البته مشخص است در چنین درام تشدید شده و تنشزایی باید چگونه باشد. هر چند به نظرم کاراکتر او در فیلم بیشترین ضربه را از عدم توجه منطقی فیلمساز به روند شکل گیری و بسط شخصیت واقع گرایانهاش در طول درام و در ارتباط با دیگران، خورده است. گویا فیلمساز به قدری مقهور نام بازیگران فیلمش شده که در این میان نتوانسته کنترل مناسبی بر روی اجرای آنها داشته باشد البته در این میان تنهاصابر ابر بوده که با بازی لااقل تکراریاش این نتیجهگیری کلی را عقیم ساخته است. اجرایی که استثنائاً در نیمهی دوم فیلم نیز به گونهای دیگر ادامه مییابد. آنچه که البته در بازی ترانه علیدوستی و حامد بهداد رعایت نمیشود. نیلوفر در ادامه همان پرسوناژ علیدوستی در فیلمهای ماقبل انتهای خیابان هشتم می شود و همان آرامش همیشگی او در اجرای نقشهای معروفش را یادآوری میکند و بهداد رفته رفته از آن حالت انفعالی اولیهی فیلم خارج می شود و در حالیکه همچنان گُنگ بودن روابطش با کاراکترهای اصلی دیگر، مخاطب را سردرگم نگه داشته به حد انفجار اجرای همیشه اغراق شدهاش میرسد.
4. سه روز به اجرای حکم سعید مانده و نزدیکانش تازه به فکر پرداخت دیهی مقتول افتادهاند که احتمالاً این ریشه در همان سنت نانوشتهی همیشه دیر جنبیدن ایرانیان دارد. این آغاز غیرواقعی و اغراق شده همانطوری که در بالا اشاره کردم نه تنها عامدانه باعث تشدید غیرمنطقی درام شده؛ بلکه ریتم کلی حاکم بر فیلم را نیز زیر سلطه گرفته است. ریتمی که البته در نوع اجرای بازیگران، لااقل در نیمهی دوم فیلم رعایت نشده است. در این میان علاقهی فیلمساز به طرح و نقد مسائل اجتماعی، که در اجرای شتابزده و سلسلهوار صحنههایی از بازی پوکر، خودفروشی شبهبورژوایی، مسابقهی مرگ و همچنین صحنهی پمپ بنزین که گویا نشان از هدف فیلمساز برای نشان دادن تضاد طبقاتی حاکم بر مناسبات اجتماعی است، مانع از ابهام گشایی روایی داستان فیلم شده است. گویا فیلمساز عجول، تصمیم گرفته باشد لااقل خیال خودش را از بابت اینکه توانسته در مدت زمانی اندک تمامی زوایای پنهان و روابط کثیف در مناسبات اجتماعی پایتخت را راحت کند. همین ریتم تند نیز که ناشی از شتابزدگی فیلمساز در بیان کاستیهای اجتماعی میباشد، فرصتِ و مجال اندکی برای او مهیا کرده تا بتواند شخصیت کاراکترهای فیلمش را بیشتر بپروراند و لااقل روابط مبهم آنها با یکدیگر را توضیح دهد؛ البته آنچه از ظواهر امر پیداست برای فیلمساز این بخش از نوشته ی مذکور به هیچ وجه مهم نبوده و این ناشی از همان ذهنیت ایدئولوژیکی است که در ابتدای یادداشت بدان اشاره کردم.
5. در این میان و برای روشن کردن منظورم از تشدید منطقی درام در کنار کنترل اغراق روایتی مشتق شده از همان، کافی است که یک بار دیگر فیلم بسیار تحسین شدهی مرثیه ای برای یک رویا ساختهی دارن آرنوفسکی را ببینید. در این فیلم نیز چهار شخصیت اصلی برای نیل به هدفی که در طول درام برای هر کدام از آنها تعریف شده تلاش میکنند. تلاشی که مرحله به مرحله و در کنار اشاره به فجایع حاکم بر اجتماع مدرن آمریکا، در انتها به شکستی معنادار و سرشار از ارجاع به نمونهی بیرونی و البته واقعی ختم م شود. فیلمی که البته بدون شک امینی را قبل از ساختن فیلم انتهای خیابان هشتم به شدت تحت تاثیر خود قرار داده است. هرچند شتابزدگی او در ترسیم روابط پنهان اجتماع پیرامونش به درامی آشفته و صرفاً اغراق شده و پر از شعارهایی گل درشت ختم شده است.
دیدگاهها
این فیلم به این خوبی تو این برهوت بی فیلمی چرا باید اینجوری باهاش برخورد شه