خانهای بی پای بست / نگاهی به فیلم زندگی مشترک آقای محمودی و بانو
- توضیحات
- دسته: یادداشت سینمای ایران
- منتشر شده در 1393-05-04 17:45
فیلمهای بسیاری در سالهای اخیر بنا به تحولات زیستی جامعه ایرانی در تقابل دیدگاه سنت زده با تابوی مدرنیسم ساخته شده است که اصغر فرهادی با ترکیبی مناسب از پیچیدگی درام در بستر زندگی رو به گذار ایرانی در این خصوص سهمی به سزا داشته است. تغییری که زاییده ترویج نگره وارداتی تجدد به سرای قدمت یافته سنت بوده و پژواک چالشی از ذهنیت نوگرا در پستوی باوری از فرهنگ ایرانی است. فیلم زندگی مشترک آقای محمودی و بانو هم در این پیمایش در صدد بوده تا در تعریف دیدگاه دو زوج با چنین نگرهای، کاشتی دوباره در باغچه ذهن تماشاگر به وجود آورد.
خانواده آقای محمودی و زوج بیقاعده! ساناز و رامتین حال به بهانه یک دیدار، به درون خفته خود فرصت تامل داده تا آن چه را که بنا به قاعده تصادف و یا انتخابی ناخواسته بدان رسیدهاند را به مرحله بازبینی رسانند، اما آن چه دستاورد چنین ایدهای است، پرسههایی بیهدف و بدون چارچوب مشخص در مهندسی روایت داستان است. فیلم زندگی مشترک آقای محمودی و بانو با عنوانبندی زیبایی از قاب خانهای معلق در سینهی دریاچهای حیران از تکاپوی امروز آغاز میگردد، اما در ادامه با روایتی ناهمگون و پرداختی بیمنطق از شخصیتپردازی به سکانسهایی بیهویت می رسد تا تلاشهایمحدود در اثر قبلی سازندگان هم ادامهای نیابد. فیلم قبلی سید روح الله حجازی، زندگی خصوصی آقا و خانم میم، با ایجاد بستری از دوگانگی جایگاه فردی با ته ماندهی باوری از فرهنگ گذشته در برابر جامعه رو به تحول، سعی نموده بود بدون وجود شعارزدگی، تاملی به ذهنیت مخاطب خردورز داده و علامت سوالی در برابر پرسش چرایی و چگونگی این دوران قرار دهد. واقعیتی از تغییر نگرش فرهنگی رو به انحطاط که زاییده گرایش ذهنیتی نوگراست.
در فیلم زندگی مشترک...، خانه به عنوان پایه و مبنای گشایش تحول در داستان، جایگاه مشخصی نیافته و به اشاره ای کوتاه از تغییر ساختار آن بسنده شده است. در حالی که هیچ نمایی باز و بسته از بنای مورد اشاره به قاب دیدهی مخاطب نمیرسد. سید روح الله حجازی و علی طالب آبادی در زندگی مشترک آقای محمودی و بانو، به بهانه نمایش انتخابی معلق از گزینش رفتاری هایی متمایز از خاستگاه سنت در برابر نگره ی مدرنیسم به فراموشی ترسیم تابلویی مشخص از درون و برونگاه فکری پرسوناژها افتادهاند، به نحوی که هیچ یک از کاراکترها دارای رفتاری منطبق با منحنی تحول براساس سیر تکاملی رویدادها نیستند.برای مثال، آقای محمودی گاه چنان به تصویر در میآید که نشانهای از پدرسالاری داشته و گاه به صریحترین حالت بهبازی شیطنت آمیز با ساناز مینشیند و این چرخش بدون هیچ منطقی از سویی به سویی دیگر میغلتد که از جالب ترین صحنههای این دوگانگی رفتار در شخصیتها، هم کلامی رامتین با محدثه و بیان دیالوگهای بی وصلهای است که با دیدن و عطر برنج آشپزخانه رخ میدهد! همچنین گزینش بازیگر نقش ساناز با فیزیک چهره ترانه علیدوستی همخوانی نداشته و بیان دیالوگ و ادای لحن کاراکتری در مایههای اغواگرانه از سوی خانم بازیگر به صورتی خارج از پذیرشو حتی مضحکانه جلوه میدهد. فیلم سوم کارگردان، مملو از نماها و نشانههایی ظاهری است که به شکلی تصنعی بهنمایش شعارهایی در باب نابودی اصالت و باورها میرسد که ابزاری مفصل از دیوار و دیگ تا بی نهایت از آن را میتوان ردیف نمود! همچنین وجود بیمقدمه ساناز و زوج محترم!
در خانه آقای محمودی به منظور مدرن سازی عمارت قدیمی نیز دم دست ترین ارایه از تخریب هویت توسط سازندگان است. فیلم، اگرچه در اجرا به ساختی مناسب رسیده است، اما بدون وجود پیکره ای مناسب در فیلمنامه همچون دیالوگ رامتین با صدها ستون نیز پابرجا نخواهد ماند.