ماسک خنده بر صورت / نگاهی به فیلم رد کارپت
- توضیحات
- دسته: یادداشت سینمای ایران
- منتشر شده در 1393-05-25 01:27
اگر تیم فوتبال آرژانتین در جام جهانی تنها متکی به پاهای مسی بود، فیلم فرش قرمز نیز تنها به بازی عطاران بند است و این بند نازک تصویر نمیتواند نشانی از مقصود عظیم اثری سینمایی باشد و نتیجه تنها خنده هایی چند ثانیهای است که گذری به احوال مانای زیبایی ندارد. ایدهای کمتر از یک سطر از حضور یک سیاهی لشکرِ ساده دل در آسمان رنگارنگ جشنوارهی کن که بارها در فیلمفارسیها به نامهایی مختلف نقش داشته و از تقابل متضاد یک ایرانی با فرهنگ متفاوت در خارج از کشور، به صحنههایی مضحکانه میافتد و عطاران نیز با همهی محدودیتها در نمایش عریان ایدههایی در این بستر و با همان رویهی همیشگی فی البداهه بودن موقعیتها با همراهی یک دوربینِ مسافر! به ساخت فیلمی کاملا دم دستی که با اغماض میتوان نام تجربی به آن نهاد، میرسد.
فیلم در ابتدا با تلفیق تیتراژی از فیلم رویایی کاراکتر با واقعیت بیرونی خلق اثر، ترکیبی نوآورانه مییابد، اما در ادامه بدون هیچ پرداختی از شخصیت و تنها متکی به نبوغ ذاتی بازیگرش به موقعیتهایی کمیک میرسد. فیلم رد کارپت، بیمقدمه پای به وادی پرهیاهویی مینهد که رسیدن به بسط و پردازش موقعیت در آن، نیاز به وجود فیلمنامهنویسی خلاق است تا همه چیز همچون چوبِ شعبده بازی، یک آن ظاهر نشده و لحظهای دیگر غیب نگردد. اگرچه سازندگان اثر در توجیه چرایی کمبود بن مایه در فیلمنامه به چیستی مستندوار فیلم ارجاع میدهند؛ اما در واقع باید اذعان داشت که حتی آثار مستند نیز میبایست دارای شاکلهای از پیش تعیین شده و پرداختی فکر شده باشند تا نشانهای از تولید سینمای واقعی را به خود گیرند.
جایگاه حرکت سوژه میبایست کدگذاری گردد و شخصیتهای موجود به ترسیمی مناسب درآیند. مواردی که در فیلم رد کارپت تهی مانده و شخصیتها، رها در دل موقعیت گردیدهاند . به طور نمونه شخصیت فرعی همچون جمال بی هیچ قاعدهای مشخص در جهت پیشبرد داستان تنها برای انجام ماموریت از پیش هویدای دزدی! نمیتواند جایی در قامت سینما داشته باشد. همچنین جایگزین نمودن فاصلهی روایت با انواع موسیقیهای شرقی تا غربی نیز نمیتواند راه گشا باشد! رضا عطاران با فاکتور مستعدی از اجرای کمدی موقعیت و با چاشنی خلاقیتهایی ریشه در ذات بازیاش، گاه به ترسیم نماهایی خندهدار می رسد اما این لبخندها به شکلگیری چهارچوبی هدفمند و همراه با تفکر هنرمندانه نمیرسد و در نتیجه، فیلم تنها به بامزه بودن حضور عطاران در هیاهوی فرشی قرمز از مشهورترین عوامل سینما میرسد. عطاران که در سریالهای به نمایش درآمده در سیما و تنها فیلم قبلی خود، خوابم میآد به نشانههایی کمرنگ از ارایه سینمایی کمدی و همراه با قریحهای هنرمندانه رسیده بود، در رد کارپت به علت شتاب در ثبت موضوعی در بازه زمانی مشخص که در یک محدوده مکانی و با موقعیتهای عمدتا بدون قاعده رخ داده، نمیتواند به تکمیل سینمایی خلاق از کمدی ایرانی دست یابد.
فیلم رد کارپت که به لحاظ ساختار هویتی به آثار مستند شباهت مییابد، قدرت ساخت روایتی یکپارچه از دل موقعیتهایی فی البداهه را ندارد و به زرق و برق مانده در دهکدهای خوش آب و رنگ همچون کن و ستارگان اش دل خوش میکند. همچنین مکان ارایه شده در فیلم استفادهای بهینه نمییابد، به طوری که میتوان هر لوکیشن دیگری را با چنین موقعیت متضاد رفتاری در نظر گرفت. از طرفی ایدهی تضاد میان علایقِ ساده دلانه یک سیاهی لشگر در بطن فضای پر رنگ و لعابِ سردمداران این عرصه میتوانست موثرتر به کار آید. نقش و جایگاه زاویه دوربین نیز تنها برای همراهی کاراکتر بوده و به خلاقیتی در جهت ترسیم تفاوت رفتاری و فاصله باور از درونیات دنیای ذهنی کاراکتر و بیرون سینمای غالبِ امروز نمیپردازد. شوخی با خط قرمزهای رفتاری در داخل ایران و در نهایت تحول آنی در انتهای فیلم نیز کاملا بی هویت بوده و لکنت روایت در داستان که ناشی از نبود فیلمنامهای از پیش تعیین شده است، منجر به ضربه زدن در ساختار فیلم شده است. فیلم دومِ عطارانِ کارگردان، اگرچه قابلیت مناسبی جهت دستیابی به موقعیتهای روایتی مورد نظر در چهارچوب طرح را داشته اما به نظر میرسد که تهیهکنندگان تنها به خلق اثری با ظواهر مستند گونه رضایت داده و حضور عالیجنابانی همچون اسپیلبرگ و جیم جارموش و البته عینک وودی آلن! به بسنده بودن نگاه سازندگان منتهی گردیده است. عطاران اگرچه سعی نموده خلاقیتهایی در شوخی با عوامل سینما به خرج دهد، اما این لحظهها به تشکیل بافتی منسجم از سلولهای حیاتی فیلم نگردیده است و در نهایت سکانس پایانی فیلم نیز برخلاف رویه طی شده از شخصیت با پرداختی کاملا شعاری به پایان میرسد تا پیام اخلاقی نیز سوغات سفر توریستی به کن باشد!