قهرمانها چگونه قهرمان میشوند؟!؛ نگاهی به فیلم «قهرمان» آخرین ساخته اصغر فرهادی
- توضیحات
- دسته: یادداشت سینمای ایران
- منتشر شده در 1400-09-14 13:36
فیلم قهرمان به کارگردانی و نویسندگی اصغر فرهادی و تهیه کنندگی الکساندر مالهگی و اصغر فرهادی تا کنون توانسته است در جشنواره کن مشترکاً با فیلم «کوپه شمارة 6» جایزه ویژه هیئت داوران را از آن خود کند. این فیلم همچنین برای رقابت در نود و چهارمین دوره جایزه اسکار معرفی شده است.
فرهادی در این فیلم مثل همیشه موفق شده است درام اجتماعی بیافریند که مخاطب را به فکر وا میدارد و مستقیماً بر ذهن او تأثیر میگذارد و نگرش مخاطب را نسبت به اخلاقیات و مسائل اخلاقی بسط و گسترش میدهد. در این نوشتار قصد بر این است که بر اساس الگوی سفر قهرمان با استناد به کتاب «اسطوره و سینما» نوشته «استوارت ویتیلا» این فیلم را مورد نقد بررسی قرار گیرد. ویتیلا در این کتاب با توجه به الگوی اسطورهای سفر قهرمان جوزف کمبل ساختار فیلمها را بررسی میکند و معتقد است این کهن الگو که شامل دوازده مرحله میشود اساس و بنیان داستانگویی است.
فیلم قهرمان را می توان داستان یک قهرمان در دنیا و جامعه امروز ایران و نقد و بررسی شرایط سفر او از نقطه شروع حرکت تا پایان چرخه حرکت اسطورهای اش دانست. رحیم (امیر جدیدی) قبل از شروع حرکتش به سمت قهرمانی، فردی معمولی است که برای دو روز مرخصی از زندان بیرون میآید. در چرخه سفر قهرمان ما ابتدا باید با دنیای عادی قهرمان آشنا شویم. از همان ابتدا متوجه میشویم که رحیم بابت بدهی به زندان افتاده است و از همسرش جدا شده است و حالا با دختری دوست است که او عاشق و دلبسته رحیم است. این دختر در خیابان کیفی پیدا کرده است که در آن هفده سکه طلا بوده است و تصمیم دارند با رحیم سکهها را فروخته و نصف بدهی او را بدهند تا رحیم آزاد شود. این دنیای عادی قهرمان داستان است. یکی از مسائل فیلم که تا پایان فیلم در شخصیت رحیم مبهم میماند رابطه او با همسرش است. ما در هیچ جای فیلم همسر رحیم را نمی بینیم و حسش را نسبت به رحیم نمیفهمیم. شاید حس همسر رحیم را در چشمان دختر شاکی که خواهرزاده همسر رحیم است، بتوانیم پیدا کنیم ولی حذف او باعث میشود قهرمان را خوب درک نکنیم و رفتارش برایمان قابل باور نباشد. خصوصاً اینکه در بعضی جاها رفتار رحیم متناقض است و مخاطب سعی دارد که علت تصمیم او را درک کند. رحیم که نمی تواند شاکی خود را راضی کند سعی میکند صاحب کیف را پیدا کند و به زندان بازگردد. او بعد از قهرمان شدن اذعان میکند که خودکار و ماشین حساب طلا فروش کار نکرده است و او این را نشانهای از رفتار اشتباهاش دانسته و تصمیم گرفته سکهها را به صاحبش بازگرداند. ولی حقیقتاً چه چیزی مرحله دعوت به ماجرا را برای اسطوره شدن رحیم رقم زد؟ پی بردن به اشتباهاش یا راضی نشدن شاکیاش؟ اگر شاکی (محسن تنابنده) پول را از رحیم قبول کرده بود آیا او این سفر را آغاز میکرد؟ در حقیقت ایده ذهنی رحیم برای گام گذاشتن در این راه آنقدر قوی نیست که بعداً بتواند در ادامه راه همه را قانع کند. دقیقاً در همین نقطه نقد فرهادی به قهرمان و اسطوره آغاز میشود. فرهادی در حقیقت چندین راه در مقابل قهرمان میگذارد و مسیر ورود به ماجرا را برای او پیچیده میکند تا عمق عمل اخلاقی را زیر سئوال ببرد. او حتی تا جایی مقابل اسطوره قد علم میکند که شاکی که نقش سایه را در سفر قهرمان ایفا میکند در جایی به جای استاد یا راهنما مینشیند و با بیان اینکه رحیم کاری را کرده که باید میکرده است سعی دارد همه را نسبت به اخلاقیات آگاه سازد و خاطر نشان کند انجام کار اخلاقی نشان تمایز قهرمان نیست و این راهی است که همه باید بروند.
رحیم سفر را آغاز میکند و وارد دنیای ویژه میشود. او برای قهرمان شدن به توصیه دوستان مجبور به گفتن دروغهای کوچکی میشود و چنان پیش میرود که به راحتی میتواند صحنه پیدا کردن کیف را بازسازی کند. گرچه به نظر می رسد رحیم از روی سادگی تلفن زندان را برای یافتن صاحب کیف داده است ولی با گفتن دروغهای دیگرش به نظر میرسد که رحیم برای قهرمان شدن حاضر است هر کاری انجام دهد. او با گفتن دروغهای متعدد از آستانه عبور میکند و وارد ژرفترین غار که همان محبوبیت قهرمان و رفتن روی سکوی افتخار است میشود. در این مرحله دوستان و دشمنانش مشخص میشوند. همبند معترض به شرایط و شاکی پرونده دشمنانش هستند. قهرمان بعد از گرفتن پاداشش که جمع شدن مقداری پول برای پرداخت بدهیاش و شغلی در یک اداره دولتی است باید آزمون بزرگ را پشت سر بگذارد. درست زمانی که میخواهد پاداش قهرمانیاش را بگیرد مراحل سفرش زیر سئوال میرود و او مجبور است این مراحل را توضیح دهد. حالا هر کدام از اشتباهاتی که در مسیر سفر کرده است مانعی میشود برای پاداش گرفتن. اما قهرمان مصمم است که روی سکو بماند و انگار راه بازگشتی به بیرون از دنیای ویژه ندارد و مجبور است برای ادامه راه باز هم دروغ بگوید. او هرچه در این سفر پیش میرود مجبور میشود بیشتر دروغ بگوید تا جایی که برای اثبات حقانیتش بزرگترین دروغش که بردن دوست دخترش بهجای کسی که صاحب کیف بوده است را مرتکب میشود. او در آزمون بزرگ شکست میخورد. او نه تنها نمیتواند از زندان آزاد شود از سکوی قهرمانی نیز پایین کشیده میشود. ولی این مسیر باعث میشود که فردیت و هویت خودش را بازشناسد و تجدید حیات کند. این بار وقتی رییس زندان از او میخواهد تا دروغ دیگری بگوید زیر بار نمیرود و شاید در این نقطه که فردیتش را باز مییابد بتوان او را قهرمان دانست. او به دنیای عادی بر میگردد. ولی این شخصیت که خودخواسته و با لبخند به زندان باز میگردد با فردی که در ابتدای فیلم از زندان بیرون آمد بسیار متفاوت است. این سفر آگاهی تازهای به مخاطب میدهد. سئوالات تازهای را در ذهن او شکل میدهد. این مهارت فرهادی در طرح قهرمانها و داستانهای بدیع و تازه است. گرچه من معتقدم در بعضی جاها شخصیت قهرمان یکدست نیست. رحیم فردی نیست که با شاکی درگیری فیزیکی پیدا کند. انگار چنین اتفاقی به فیلمنامه تحمیل شده است. در صورتی که همان دروغهای رحیم برای پیش برد ماجرا کافی بود و میتوانست شخصیت و عمل او را زیر سئوال ببرد. موضوع دیگر در قویتر کردن درام این است که ایمان سایه یا رقیب با ایمان قهرمان برابر باشد. درفیلم قهرمان ایمان شاکی به باز پس گرفتن پولش از رحیم آنقدر قوی نیست که با ایمان رحیم برای آزادی برابری کند.