نقد فیلم تومان ساخته مرتضی فرشباف، تو که همیشه اولی چرا پس مسابقه میدی؟
- توضیحات
- نوشته شده توسط محمد بزرگ
- دسته: یادداشت سینمای ایران
- منتشر شده در 1400-10-14 02:49
به وجد آمدن از نوع سینه فیلیایی
تومان فیلمی است که نمیشود برای کسی تعریف کرد، باید در مقابل پرده نقرهای سینما نشست و همۀ وجود خود را به دستان جادویی سینما سپرد و قدم در دنیای داستانهای ناآزمودنی که توسط کاراکترهای جسور آزموده میشود گذاشت و دستِکم برای یکبار هم که شده جای آدمهای داستان قرار گرفت. تومان به قدری عمیق و غنی است که به راحتی مخاطب را در خود غرق میکند اما این اتفاق به این راحتی رقم نخواهد خورد. همیشه مخاطبین سینما برای اینکه ساعاتی را به دور از هیاهوی دنیا سپری کنند به سالنهای تاریک سینما پناه برده تا به جهانی دیگر چشم بدوزند. اما چه زمانی این اتفاق رخ خواهد داد؟ و چرا در اکثر مواقع تماشاچی در زمان خروج از سالن خودش را در فیلم جای نمیگذارد؟ پر واضح است که مسئله اصلیِ تمهیدات و مناسبات مختلف آن فیلم نتوانسته پیوندی با او ایجاد کند. وقتی همه عناصر روایی، شخصیت پردازی و قصه پردازی متناسب و منسجم در کنار عناصر صحنه، موسیقی، بازی بازیگران، حرکت دوربین، تدوین و ... در خدمت میزانسن صحیح و برآمده از تفکرات کارگردان قرار بگیرند خروجی مناسبی بهسان تومانِ فرشباف پدید میآید که از نظر اِلمانهای سینهفیلیایی واجد نگاه و تأمل است.
سوزان سانتاگ، یکی از مهمترین منتقدان، بر این باور است که دیگر به سختی میتوان دستکم در میان جوانها عشق سینهفیلی متمایز به فیلمها را یافت. آن چیزی که صرفاً دوست داشتن فیلمها نیست و فراتر از نوعی ذائقه در میان فیلمهاست، ذائقهای که ریشه در اشتهای سیریناپذیر و میل به دوباره دیدن هر چه بیشتر یک فیلم دارد. اکنون مخاطبی که به تماشای تومان مینشیند را به لحاظ این نگره مورد بررسی قرار میدهیم. با توجه به مولفههایی که برانگیختگی هیجان را درون مخاطب مساحی میکند، بیشک مخاطب تحت تاثیر داستان قرار خواهد گرفت و میل به دیدن مجدد فیلم در او پدیدار میشود. پیوستگی و هارمونی اتفاقات لازم در داستان و ساختار مناسب تومان از عوامل مهمی بوده که سبب برانگیختگی هیجان در مخاطب میشود. گویی در تومان همهچیز سرجای خود قرار دارد و از این رو علاوه بر سرگرم ساختن مخاطب، لایههای زیرین فکری-انتقادی، اجتماعی و حتی مفاهیم ضمنی-استعلایی در آن به چشم میخورد.
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی...
داوود با هنرمندی و نقشآفرینی تحسینبرانگیز میرسعید مولویان کاراکتری را خلق میکند که در مرکز داستان مانند نقطه پرگار قرار داشته و مابقی شخصیتها نظیر عزیز، یونس، آیلین و دو دوستِ همراه و همکار در شعاع او بوده و بدون داوود حرفی برای گفتن نخواهند داشت. عزیز در زمانی که احساس میکند میتواند به مانند داوود امورات را اداره کند خیلی زودتر از آنچه که فکرش را بکند از پا درمیآید و آیلین در جایگاه معشوقی که موظف است برای حفظ عشق و زندگیاش فداکاری به خرج دهد، خُرده ای به داوود نگرفته و حتی بنظر میرسد موافق است اما از آنسو به قدر کافی از عدم توجه داوود به روحیات زنانهاش اندوهگین شده و زودتر از آنچه که باید داوود را رها میکند که این خود میتواند یکی از نکات انتقاد برانگیز اثر از حیث فداکاری و جنگندگی یک زن در مواجهه با پایداری زندگیاش قلمداد شود. البته آیلین قرار است در بُعد و صیقل دادن به شخصیت داوود و برجسته کردن او نقش داشته باشد. عزیز هم از چنین وضعی برخوردار بوده و در مقام نقش مکمل درونمایه فیلم را تکمیل میکند. عزیز و یونس قربانی نیات جاهطلبانه خود بوده و از پی بردن به نکات ظریفی که داوود به آن آگاه است عاجزند. به عنوان مثال داوود در زمان بازی پلی استیشن نتیجه مسابقه تاتنهام و لیورپول را پیشبینی کرده و از دوست خود میخواهد که بدون توجه به آن، بازی خودشان را انجام دهند. نتیجه بازی فوتبال همان چیزی میشود که داوود پیشبینی کرده و همگی از برنده شدن او در این شرط خوشحال هستند اما خودش از اینکه بازی پلی استیشن ناتمام مانده عصبی است. این همان استراتژی نهفته در اعماق این شخصیت بوده که دیگران از آن غافل هستند.
منحنی تغییر شخصیت داوود به گونهایست که او را از یک آدم بیغم بدون مال به کارتُن خواب افسردهای با حساب میلیاردی بدل میکند. داوود از یک جایی به بعد نسبت به اعداد و ارقام بیتفاوت شده و عقده و بغض فروماندهاش بعد از متلاشی کردن پراید فرو نشسته تا به نوعی انتقام خود را از شرایط نامناسب مالیاش در گذشته گرفته باشد و در اینجا طعنهای هم به نظام سرمایهداری در جامعهای که مردم حتی توان خرید یک خودروی ساده را هم ندارند میزند.
بر اساس یکی از دیالوگهای فیلم نظیر «زندگی مثل پول میمونه تا نداری فکر میکنی خبریه ولی دستت که میآد میبینی هیچ خبری نیست» که از زبان داوود گفته میشود میتوان او را قهرمانی پاکباز (نه قمار باز) دانست که همچون شعر مولانا همه چیزش را میبازد و هیچش نمیماند الا هوس قمار دیگر. اکنون هیچ پولی داوود را خوشنود نمیکند اما سندروم افراط طلبی را در او بیش از هر چیز دیگری شعلهور کرده و آرام و قرار را از او گرفته و زندگیاش را در آستانه فروپاشی قرار میدهد. چنین داستانی با موسیقی محمدرضا حیدری و بهرهگیری از سلدا باعجان به صیقل دادن داستان و دراماتیزه کردن آن کمک میکند. فیلمبرداری هوشمندانه مرتضی نجفی در نزدیک شدن به این مدیوم که فرمی در آشناییزدایی قصههای مرسوم سینماست، تومان را از سایر فیلمها متمایز کرده و مخاطبِ همراهشده را تا انتهای تیتراژ پایانی که قطعه موسیقی «لوسی» بوده حفظ کرده تا بعد از پایان فیلم و پس از عبور از چهار فصلِ پرماجرا حسی فراتر از کشمشهای فیلم داشته باشد.
فرشباف ایده قمار و شرطبندی با مسابقات اسبدوانی را خلاقانه پیش برده و علاقهای ندارد تا آن را به شکل مرسومش روایت کند و با تکنیک کلیشهزدایی در ایماژهای خود مانند یک کارگردان حرفهای پیکرتراشی میکند. بهطور مثال صحنه افتادن یونس از اسب و نوع به تصویر کشیدن آن بدون نشان دادن واقعه رخ داده تا حس نگرانی و ناراحتی را به مخاطب القا کند و بعد از گذر از آن مجدداً برگشته تا حادثه را نشان دهد. سؤالی که مطرح میشود این است که آیا بهواقع تومان درباره قمار است؟ در جواب میتوان گفت که فرشباف از این قالب استفاده کرده تا به همین بهانه درونمایهِ چند لایه اثرش را داخل آن بریزد.