خانهی هزار جسد (راب زامبی): تلی از جسد بر روی نگاتیوهای خشدار
- توضیحات
- نوشته شده توسط آرزو سلیمانی
- دسته: یادداشت سینمای آمریکا
- منتشر شده در 1391-03-15 01:24
سال 1999 راب زامبی خواننده شهیر هوی متال تصمیم به ساخت فیلم خانهی هزار جسد House of 1000 Corpses گرفت. در ابتدا قرار بر سرمایهگذاری یونیورسال بود؛ اما خشونت زیاد آن سبب شد یونیورسال دست به عصا در مورد اولین کارگردانی زامبی تصمیم بگیرد. پس از چندی کمپانی لایونسگیت شریک یونیورسال شد و فیلم ساخته شد. به تأخیر افتادن اولین فیلم زامبی کم نبود و بالاخره با رنگ و لعاب فیلمهای وحشت دههی 1970 ساخته و در سال 2003 با درجه NC-17 بالاترین درجه ممنوعیت سنی اکران شد.
در دههی هفتاد فیلمی با همین نام توسط پُل هریسون ساخته شده است؛ اما من به هیچوجه نمیتوانم اثر هریسون را با فیلم تماما خونبار زامبی مقایسه کنم. جنس آثار زامبی کاملا متفاوت از یک فیلم وحشت صرف است. زامبی را میتوان تأثیرگرفته از جان کارپنتر و تاد هوپر دانست. سینمای خونبار تِرَش. فیلمهای اولی که در اسپانیا، فرانسه و همین فیلم هریسون که در دههی 1960 و 1970 ساخته شدند تنها انباشتگی جسدها بودهاند تا ساختارهای پیچ در پیچ.
در خانهی هزار جسد راب زامبی با 4 جوان ناشی مواجه هستیم که در یکی از جاذبههای کنار جادهای –از همان جادهها که کم تردد است و مخاطب از رفتن چند جوان میتواند انبوهی از تصورات داشته باشد که بر اساس همین موقعیت سری پیچ اشتباه Wrong Turn ساخته شد- توقف میکنند. اتومبیلشان خراب میشود و کمک غریبهها را میپذیرند. چیزی نمیگذرد که کاملا پشیمان میشوند؛ اما در این پشیمان سریع نبودند. اجرا در این آغاز چشمگیر نیست. رویداد خاصی صورت نگرفته و تنها قواعد ژانر پیاده شده است. فریادهای گوشخراش، تلوتلوخوردنها و شخصیتهای رنگوارنگ و در واقع اتفاق خاصی صورت نپذیرفته است. یک سوم آغازین فیلم درست جایی که به نظر میرسد فیلم به جذابیت رسیده است، نمایشی از لحظات معمولی را در روابط علی معلولی داریم. طوفان، ارجاعی به قاتلهای زنجیرهای و کشتار از پیشموجود که با دیگر موارد کمی بیربط به نظر میرسد.
در زیباییشناسی سینمای وحشت دههی 1970 اراضی جنگلهای دورافتاده و جادههای منتهی به آنها خود نمایشگر وحشت هستند که میتوان یاد فیلم محبوب کشتار با اره برقی در تکزاس Texas Chainsaw Massacre را مثال زد؛ فیلمی که راب زامبی هم آن را ستایش میکند. در این نوع فیلمها هر کسی را میترسانند و جاذبههای مختلفی دارند. موقعیتهای آشنا ایجاد تعلیق ژنریک میکنند. پروژه جادوگر بلر The Blair Witch Project فیلمی بود که از همین موضوع و گم گشتن در جنگل و ایجاد تعلیق بیشترین موفقیت را کسب کند. خانهی هزار جسد را نمیتوان یک پروژه جادوگر بلر یا حلقه The Ring یا آبشار تاریکی Darkness Falls و یا جیپرز کیپرز Jeepers Creepers دانست و به نوعی باید گفت تکرار شاید به نابودی ختم گردد. جادوگر بلر 2 Blair Witch II را شاید بتوان بدترین فیلمی لقب داد که در جنگل ساخته شده است.
خانهی هزار جسد به جای تعلیق مداوم نوع دیگری از سینمای اکسپلویتیشن را به ما نشان میدهد ما در این فیلم با برش کاملی از نمایش تصاویری از برنامههای وحشت تلویزیونی دههی 1950 همراه با صحنههای جنسی و خط و خش بر روی نگاتیو روبهرو هستیم. کاری که ما را به یاد نوعی زمختی و گریندار بودن فیلمهای ردهی ب میاندازد. ملغمه تصاویر برای نزدیک شدن به سینمای اکسپلویتیشن را الیور استون در قاتلین بالفطره Natural Burn Killer نشان داده بود. فیلم به صورت کلیپهای مختلف درآمده که دوران وحشتزای متفاوتی را بیافریند اما این کلیپها در کنار هم یک شاکله واحد را به نظرم تشکیل نمیدهند اگر چه میتوان از دیدنشان لذت برد و نوع خاصی از سینمای دههی آغازین قرن بیست و یکم را تجربه کرد. فیلم برای نزدیک شدن به فضای بی-موویها –گرچه هزینه اندکش، خشونت و نوع درجهبندی سنیاش آن را به آنها نزدیک کرده است- خود را مانند یک هنر کیچ به نمایش میکشد.
فیلم مهر راب زامبی خواننده مشهور و پرسر و صدا را بر خود دارد. او فیلمش را با شمایلی عجیب و غریب به نمایش گذاشته است. یک داستان وحشت موجه که خیلی سریع سر و شکل دیگری میگیرد. مخاطب با هر کسی که بر روی تصویر میبیند حس ترحم کند تا همذاتپنداری زیرا پایان فیلم آنچیزی نیست که انتظارش را داریم و هر موتیفی از خشونت و اسلشرها حس انگیزش خاصی در فریادهای گاه و بیگاه بازماندگان برنمیانگیزد.
رویکرد من در مواجهه با خانهی هزار جسد راب زامبی مثبت است. نظر مثبتم بیشتر جنبه فرمال دارد تا محتوایی. شاید مهم نباشد که شما چگونه انبوهی از تصاویر دهشتناک، صحنههای خونبار و تلی از اجساد را ببینید بلکه مضمون این وضعیت نیز مهم باشد. میتوان نزدیک شدن این نسخه را به نسخههای کلاسیک این گونه سینما تحسین کرد اما خانهی هزار جسد نتوانسته است در تمام موقعیتها موفق باشد، شخصیتهای قوی را خلق کند و مرگ را آنگونه که میخواهد شکوهمند جلوه دهد. در کل گرامیداشت سینمای دههی 1970 در این فیلم و موسیقی فیلم –که خود زامبی چند ترانه برای آن در نظر گرفته- جذاب هستند.