آب تیره (والتر سالس): ترسی از اعماق وجود
- توضیحات
- نوشته شده توسط علی شهاب
- دسته: یادداشت سینمای آمریکا
- منتشر شده در 1391-03-16 14:33
همیشه ترس ما نتیجهی دیدن لحظهی یک موجود کریه و وحشتناک و یا حادثهای دلخراش نیست، بلکه گاهی ترسها ریشههایی بسیار عمیقتر در درون ذهن و ناخودآگاه انسان دارد که سالها طول میکشد تا کم کم رشد کرده و نشانههای خود را آشکار کند. فیلم آب تیره اثر والتر سالس نیز از آن نوع فیلمهایی است که در عصر تکنولوژی و پیشرفت فنی، غرق در جذابیتهای بصری و جلوههای ویژه نشده و به سینما به عنوان اسبابی برای تفکر و شناخت زوایای پیچیده روح انسان احترام میگذارد و بر عکس خیلی از هم خانوادههای خود به شعور مخاطب توهین نمیکند. فیلم به ما چیزی بسیار فراتر از سلسله صحنههای کریه و تهوعآور بیارزش از زاویه دوربین را هدیه میکند و به این طریق در سالی که رقیبان پرطرفدار و پر حاشیهای داشت توانست جایگاه خوبی برای خود دست و پا کند. در قرنی که اکثر فیلمهای ژانر وحشت فقط و فقط از فرمول تکراری و سخیف (blood , beast , breast)BBB دنبالهروی میکنند باید قدر فیلمهایی نظیر آب تیره با پشتوانه روانشناختی مناسب را دانست. در این فیلم ترس ما از روح، هیولا، جن، یا فضاییها نیست، بلکه ترس از رانده شدن و صدمه دیدن توسط عزیز ترین عضو خانواده خود است.
داستان ظاهری و پوسته سطحی فیلم را میتوان اینگونه شرح داد: زنی که از شوهرش طلاق گرفته است با دختر کوچکش به آپارتمان جدیدی نقل مکان میکند، اما در آنجا کمکم متوجه اتفاقات مرموز و عجیبی میشود که مربوط به مکان جدید زندگیشان است. زن به دلیل این که مادرش در کودکی ترکش کرده است دچار مشکلات روحی است و گاهی دچار کابوسهایی در این زمینه میشود. پس از مدتی کشاکش و ترش و درگیر بودن با محیط عجیب و ترسناک آپارتمانشان پی میبرد که گویا این مشکلات ناشی از واحد بالایی خانه آنهاست و با بررسی بیشتر در مورد آن متوجه میشود که روح دختر کوچکی آنجا ساکن است که مادر و پدرش او را ترک کردهاند و او هم هنگام شیطنت روی پشت بام درون منبع آب افتاده و غرق شده است. حال این روح برای خودش دنبال مادر میگردد و برای این کار شخصیت اصلی فیلم را انتخاب میکند و با تهدید به خفه کردن دخترش او را راضی میکند تا جانش را به او بسپارد و در جهان دیگر مادر روح دختربچه باشد ... اما این ظاهر قضیه است و با تعمق بیشتر در فیلم به سطوح زیرین و محتوای فیلمنامه میرسیم که هنر فیلمنامهنویس برای روایت قصه را نشان میدهد.
در سکانس اول فیلم دختر بچهای را میبینیم که پس از اتمام وقت مهد کودک در حالی که همه والدین به دنبال کودکانشان آمده و آنها را به خانه بردهاند همچنان منتظر مادر خود است و در ذهنش یک اندیشه پرواز میکند: اگر مادرم مرا دوست نداشته باشد و نخواهد چه؟ و همین تفکر کودکانه کلیدی است برای اینکه ادامهی داستان را بهتر درک کنیم، داستانی دربارهی نگرانیها، ترسها و پریشانیهای ذهنی میان مادر و دختر که اندک اندک جنایت را رقم خواهند زد.
بلافاصله در صحنهی پس از مهدکودک و عنوان فیلم ما دختر را میبینیم که اکنون خود مادر شده و به همراه دخترش راهی یک جزیره برای ادامه زندگی است، از نظر من جزیره در اینجا نماد دیوانگی، افسردگی و روانپریشی است. همهی ما در کودکی حس تنفر از مادر را تجربه کردهایم و گفتهایم کاش فلانی مادر من بود و یا کاش من فرزند فلان خانواده بودم. این نفرتهای گاه و بیگاه ساده کودکانه و معصومانه کودک را دچار عذاب وجدان میکند و او در درون خود احساس میکند به مادر خود خیانت کرده است و به همین دلیل سعی میکند با احترامات و ابراز علایق اغراق آمیز و وسواسی آن را جبران کند و چون جوابی به همین شدت از طرف مقابل نمیگیرد دچار سرخوردگی شده و این قضیه تبدیل به مشکلات روانی و عقدههای روحی در بزرگسالی میشود که ریشه بسیاری ار پرخاشگریها و حتی قتلهای خوانوادگی است مثل قتل فرزند توسط مادر (فرزند کشی) و بالعکس ( والد کشی) .
با توجه به نکات بالا پس میتوان با دیدی جدید و کمی عمیقتر فیلم را اینگونه تعریف کرد: زن روانپریشی که به علت مشکلات والدینش و طرد شدن توسط مادرش سعی میکند مادر خوبی برای دخترش باشد و تمام کمبودهای زندگی خودش را برای فرزندش جبران کند، اما توهمات روح بیمارش مانع این قضیه شده و دائم فکر میکند نمیتواند مادر مناسبی برای دخترش باشد و دچار احساس گناه همیشگی و خرد کننده است و موضوع طلاقش و مکان و شرایط جدیدش برای زندگی باعث میشود طاقت و مقاومتش تمام شده و در حالتی جنونوار تصمیم میگیرد برای رهایی دخترش از مشکلاتی که خود درگیرش بوده و عمری از آن عذاب میکشد دخترش را در وان حمام خفه کند اما در انتها نیزوی مادری بر او پیروز شده و دختر را رها کرده و دست به خودکشی می زند تا از این طریق احساس عذاب وجدان خودش را ساکت کند و دخترش را هم از دست خودش نجات دهد و به او امنیت روانی را ارزانی دارد.
روحی که در فیلم میبینیم و انگار همزاد دختر است هم انتخاب هوشمندانه فیلمنامهنویس برای دوخت میان تصویر و معناست. در افسانهها آمده است که گاهی ارواح احساسات بسیار قوی و یا دردناکی هستند که حتی پس از ترک جسم از مکان نیز همچنان اثرشان به علت شدت زیاد تا مدتها در محیط اطراف باقی میماند. روحی هم که در فیلم میبینیم در اصل تصور مادر از آیندهی دخترش و ترس از سرنوشتی است که ممکن است به دلیل اینکه او مادر خوبی برایش نیست برای او رخ دهد و همینطور نمادی است از کودکی رنجآور خودش . در انتهای فیلم هم که می بینیم روح در حال کشتن دختر است در اصل مادر است که سعی در کشتن دختر خودش میکند.
از نکات مثبت فیلم میتوان به استفاده از بازیگری توانا چون جنیفر کانلی با کارنامهای مناسب و قابل قبول به عنوان نقش اول است، کسی که از نوجوانی بازی در سینما را با فیلم روزی روزگاری در آمریکا اثر سرجیو لئونه شروع کرد. معمولا در فیلمهای ژانر وحشت دهههای اخیر عادت به دیدن بازیگران ضعیف و چهرههای ناآشنا و بیاستعداد که معمولا تنها به خاطر ظاهر و اندام زیبایشان انتخاب شدهاند داریم، اما جنیفر کانلی همانطور که انتظار میرود به خوبی نقش شخصیت اصلی فیلم را ایفا کرده و احساسات سنگین و پیچیده نقشش را به راحتی به بیننده منتقل میکند. نکته خوب دیگر انسجام فیلمنامه است. فیلمنامه روان است و به جز چند فلش بک کوتاه به زندگی گذشته زن با ریتمی ثابت پیش میرود و این به کارگردان کمک میکند تا در طول فیلم فضا را از دست ندهد و جایی از فیلم توی ذوق نزد و نامتناجس حس نشود. کارگردان برای بیشتر جلوه دادن مولفههای ژانر و تزریق ترس بیشتر به اثر از سکانسهایی استفاده میکند که من نام آن هارا سکانسهای حبس نفس میگذارم که طی آن مخاطب در موقعیتی نگران کننده با شخصیت همراه شده و این دلهره و نگرانی با ریتم مناسب موسیقی و تصویر ادغام شده و به او الهام میشود که اتفاقی شوم در شرف وقوع است و درنهایت به یک شوک و غافلگیری برای بیننده ختم میگردد. استفاده از این تکنیک به ما کمک میکند تا پارانویا و ترس از محیط شخصیت اصلی زن را درک کرده و بعضی از آشفتگیهای او را با گوشت و خون درک کنیم. همین استفاده از این روش به جای نشان دادن موجودات کریه و صحنههای مشمئز کننده از دیگر نکات مثبت این فیلم است.
پایان فیلم هم به نظر من کاملا راضی کننده و مناسب است. فیلم پایانی بیش از اندازه مثبتگرایانه و سطحی ندارد بلکه به اشاره نشان می دهد که این روانپریشی و جنون مانند ارثیهای شوم که از مادربزرگ به مادر رسیده بود اکنون پس از مرگ مادر سهم دخترش است تا او هم به نوبه خود حمل کنندهی این مصیبت و نفرین شوم باشد برای اثبات این قضیه دوباره به صحنهی ابتدایی فیلم که مادر و دختر را به همراه هم در حال سفر به جزیره نشان میدهد توجه کنید. در کل به نظر من این فیلم جزء معدود فیلمهای ارزشمند ژانر وحشت در چند دهه اخیر است.
دیدگاهها