شوکهکننده / نگاهی به فیلم «دختر گمشده» دیوید فینچر
- توضیحات
- نوشته شده توسط رابین کالین
- دسته: یادداشت سینمای آمریکا
- منتشر شده در 1393-09-22 23:47
آیا وقتی کسی واقعاً در مکانی حضور نداشته باشد، میتواند ناپدید شود؟ به نظر نمیرسد این نوع فیلمهای مهیج که با کم شدن یکی از شخصیتها همراه است غالب مناسبی برای نمایش متافیزیک باشد. اما دیوید فینچر، سازندهی شبکهی اجتماعی، باشگاه مشتزنی، زودیاک و هفت فیلمسازی نیست که مخاطب خود را آسوده بگذارد. دهمین فیلم فینچر، دختر ناپدیدشده، اقتباس نزدیکی از رمان پرفروش لگان فلین در سال 2012 است که داستاناش حول حور ناپیدید شدن زنی باهوش، زیبا و متاهل به نام ایمی الیوتدُن(با بازی رزاموند پایک) است.
این داستان هوشمندانه که گاه با بینظمیهایی همراه است در دستان فینچر عنانگسیختهتر و در نهایت به نئونوآری خونین تبدیل میشود. در این داستان ما به جای یک زن با یک مرد با سرنوشتی محتوم مواجه هستیم و آگاهی از رویدادهای گذشته تنها وسیلهای است برای زدودن هالههای ابهام زمان حال. البته پیش از تمام اینها میتوان فیلم را با تمام تعلیقهای مرگبار و فراز و فرودهایش، طعمهای لذیذ برای مخاطب دانست. طبق مصاحبههای فلین طی نگارش فیلمنامه، او روی پایان داستان کار کرده و تغییراتی مغایر با رمان در آن اعمال کرده است. با وجود این که طرح اصلی تقریباً دست نخورده باقی مانده است، خشونت بیشتری به صحنههای رویارویی اضافه شده است.
فیلم شروع رازآلودی دارد. پیش از ناپدید شدن ایمی، شاهد زندگی مشترک او با شوهرش با نیک هستیم. مردی که در نهایت زندگیاش را نجات میدهد با اینکه میداند دیگر هیچ چیز چون قبل نخواهد شد.
در هر صورت ما در ادامهی داستان متوجه میشویم که نیک و ایمی شغل خود را در نیویورک از دست دادهاند. نیک به همراه خواهر دوقلویش؛ مارگو(کری کُن) باری را در زادگاهاشان اداره میکنند و ایمی به خانهداری میپردازد. صحنهها خشک و بیروح و بدون موسیقی است. و تنها نوایی که در فضا جاری است صدای تهویههایی است که با نور فلوئورسنت تکمیل میشود. این صدا البته زمانی به اوج میرسد که نیک به خانه بازمیگردد و میز مهمانخانه را واژگون مییابد و متوجه غیبت همسرش میشود. سپس با مراجعه به دفتر خاطرات ایمی به اولین دیدار این زوج در یک میهمانی در نیویورک باز میگردیم. لحظاتی عاشقانه که بسان طوفانی شیرین، زندگی این دو را تحتالشعاع قرار میدهد. فیلم بین این دو بازهی زمانی گذشته و حال جریان دارد. ایمی در زمان حال اصولاً هیچ جا حضور ندارد و حضورش تماماً مربوط به گذشته است.
پایک پس از حدود یک دهه انتظار برای چنین نقشی، به خوبی از عهدهی ایفای آن برآمده است و آنچه شما را در طول فیلم شگفتزده میکند عملکرد او است: او مانند یک گربهی وحشی گرسنه با چنگ و دندان به طعمه حمله نمیکند بلکه همچون یک مار آناکوندا با انقباضهای ریتمیک آن را میبلعد. این نقش را میتوان از نقاط قوت کارنامهی کاری پایک دانست. این امکان وجود دارد که مونولوگهای تاریک ایمی به مخاطبان زن همان حسی را القا کند که مونولوگهای ادوارد نورتون در باشگاه مشتزنی به مخاطبان مرد القا کرد. سرنوشت ایمی نه انتهای فیلم مشخص نمیشود بلکه در میانهی فیلم با جلوهی جادوگرانهای که با مهارت توسط شخصِ خودش گردانده میشود، آشکار میگردد و در نهایت این فینچر است که با به تصویر کشیدن رازهای سر به مهر زندگی او و نیک، ما را به تعلیقی شوکهکننده فرامیخواند.
منبع: تلگراف
کارگردان: دیوید فینچر،
بازیگران: رزاموند پایک، بن افلک، کری کُن، کیم دیکنز، پاتریک هریس، تایلر پری، کری ویلسون.
مدت فیلم: 145 دقیقه