نگاهی به فیلم مارتی دلبرت مان/ بوی خوش زن
- توضیحات
- نوشته شده توسط خشایار سنجری
- دسته: یادداشت سینمای آمریکا
- منتشر شده در 1394-09-27 18:07
مارتی، مرد مجردی است از یک خانواده ی اصالتا ایتالیایی که با مادر پیرش زندگی می کند. او یک کاتولیک تمام عیار و معتقد است که شاگرد یک مغازه قصابی ست. مان ، با ظرافت ،روزمرگی حاکم بر زندگی او را به تصویر در می آورد ، به گونه ای که حس یکنواختی روزگار مارتی ، بیننده را به همدلی با او فرا می خواند. مکالمه ی مارتی با دوستش در کافه ، راجع به برنامه ریزی برای تفریح شبانه ، نمایی ست که بی هدفی و دلسردی ساعات پیش روی مارتی را گواهی می دهد. آنها هیچ برنامه ای برای روز تعطیل ندارند و هیچ گزینه ای هم پیش روی خود نمی بینند و تنها از هم دیگر می پرسند : "تو دوس داری امشب پی کار کنیم ؟"
در ساختار یک داستان کلاسیک ، وقتی قهرمان آرزویی دارد ، معمولا برای خود متحدی پید ا می کند تا به او در غلبه بر مشکلات و رسیدن به هدف ، کمک کند. مان به خوبی می داند که قهرمان داستان ، باید از نظر پردازش ، از متحدش جذاب تر باشد ، به همین دلیل مارتی را کاراکتری بسیار دوست داشتنی ترسیم می کند که علی رغم ناتوانی در ارتباط با زن ها ، بسیار مهربان ، بخشنده و بی آلایش است. دوست مارتی ، مردی ست که نمی خواهد تغییر کند ولی با مارتی همراه شده و برای پیدا کردن همسر ایده آل شان ، به یک باشگاه رقص می روند.
پیرنگ فرعی در مارتی (دعوای خاله ی مارتی با عروس اش)، در خدمت پیرنگ اصلی ( مجرد ماندن مارتی ) است و سبب ارتقای شخصیت ، مضمون و بافت داستان می شود. مان با زیرکی از اطناب در پیرنگ فرعی اش پرهیز کرده و با کات های متعدد ، مسیر رسیدن مارتی به آرزویش را با تمرکز زاید بر پیرنگ فرعی ، برای بیننده طاقت فرسا و غیرقابل تحمل نمی کند.
در تدوین فیلم مارتی ، از تکنیک فید این و فید اوت مکررا استفاده شده است. تکنیکی که در هالیوود دهه ی 50 و 60 کارایی بسیاری داشت و در اغلب موارد ، فاقد تناسب با بافت قصه بود. اما در مارتی ، این تکنیک در خدمت فضاسازی داستان است. محو تدریجی و پدیدار شدن تدریجی هر نما توانسته با تغییر کاراکتر مارتی از مردی ضعیف و ناتوان ، به فردی استوار و آینده نگر همراه شود.
ارنست برگناین ، در نقش مارتی ، درخشش خیره کننده ای دارد. بازی در نقش مردی عزب که دچار درگیری های عاطفی و بحران در تصورش از آینده ست ، سختی های بسیاری دارد ، اما او توانسته کاراکتر مارتی را در تاریخ سینمای جهان جاودانه کند. پرحرفی های کودکانه هنگام آشنایی با کلارا ، بی تابی های عاشقانه اش در ایستگاه اتوبوس ، ظاهر موجه اش در هنگام حضور در قصابی و ... نمونه هایی از بازی چندوجهی و مملو از جزییات او ست. بازی بورگناین ، ترکیبی از برون گرایی در لحظات شادی و عاشق پیشگی و درون گرایی به هنگام دست و پنجه نرم کردن با چالش ها است.
دوقطبی مادر و خاله ی مارتی ، بیانگر توجه مان به داستانک های فرعی ست. او در کنار دغدغه ی قهرمانش برای ازدواج ، بحران کهنسالی زنان خانه دار و متعهدی را به تصویر در آورده که پس از ازدواج فرزندانشان ، دچار معضلات روحی و دل مشغولی های متعددی می شوند. خاله ی مارتی ، زنی ست که به عواطف مادرانه اش با پختن غذا برای فرزندانش تجلی می بخشیده ، اما با حضور عروس جوان و کم صبر ، این بخش مهم از زندگی اش به ناگاه حذف شده است. حذفی که منجر به رانده شدنش از خانه ی پسرخاله ی مارتی می شود. مان مخاطبانش را با جنبه های مختلف این بحران عاطفی ، آشنا کرده و در جایگاه قاضی قرار نمی گیرد . او بیننده را با کاراکترهای پر احساس فیلمش تنها می گذارد تا آنها با توجه به اطلاعات و رمزگشایی های انجام شده ، این چالش خانواده های اصیل و سنتی را به نقد کشیده و طرفین این بحران را بسنجند.
مارتی ، به دام سانتی مانتالیسم نمی افتد. مان ، به دنبال جلب ترحم بیننده برای شخصیت های قصه اش نیست. او ، کاراکترها را خلق کرده تا مخاطب را تماشای فیلمی بنشاند که هم در فرم و هم در محتوا ، حرفی برای گفتن دارد ( البته نباید فرم و محتوا را دو امر جداگانه تلقی کنیم) ساخت ملودرام اشک نگیز ( همچون آثار داگلاس سیرک ) مارتی را به بیراهه ی جلب مخاطب با برانگیختن سطحی ترین نوع احساسات اش سوق می داد و از تاثیر عمیق آن بر ذهن بیننده می کاست.