نگاهی به فیلم short term 12/ کوسه ای که هشت پایش را خورد
- توضیحات
- نوشته شده توسط خشایار سنجری
- دسته: یادداشت سینمای آمریکا
- منتشر شده در 1394-10-20 16:29
گریس، قهرمان فیلم دستین دانیل کرتن ، دختر زخم خوردهای است که بر خلاف ظاهر محکم و مصمماش، روانی پر آشوب داشته و سوالات بیپاسخ متعددی بر ذهن پریشانش حکمفرمایی میکند. او به دنبال ثبات روحی و یافتن راهی برای تسلط بر عواطف جوشانش است و در مسیر این جستجو، با مرد جوانی همراه میشود که توانسته با اوضاع حاکم بر زندگیاش کنار آمده و از دل خانوادهای پرشور و سرشار از مهر – که سرپرستی او را برعهده گرفته بودند – به حیاتش سر و سامان دهد. همراهی و دوستی دو انسان با قلبی پر از اندوه و افسوس گذشتهای ناکام ، فراز و نشیبهای فراوانی در خود میبیند که لحظات خوش و تلخ بسیاری را به دنبال دارد. اما عشق میان آنها است که تلخی بیپایان فیلم را کمی شیرین میکند.
قهرمان داستان، نمیتواند در پایان قصه چیزی یاد بگیرد یا جواب سوالی را بیابد، مگر آنکه در آغاز داستان، در مورد مسالهای اشتباه کند یا با دوراهیهایی روبرو باشد. قهرمان داستان «کوتاه مدت 12» نیز از این قاعده مستثنی نیست. موتور محرک فیلم، سوالی است پیچیده و تشویش آفرین که گریس مدتی است به سختی و در خلوت ذهن خود با آن دست و پنجه نرم میکند : آیا من میتوانم صاحب فرزند شوم؟ خطای اولیهی او این است که خودش را در عرصه ی مادر شدن ناتوان می یابد.
رویداد تلخی در گذشتهی گریس رخ داده که افکار او را به شدت مشغول کرده است. این خاطره ی تلخ ، شگردی است که جان تروبی در ساختار بیست و دو مرحله ای داستان ، به آن اشاره کرده است. خاطره ی تلخ در واقع یک زخم باز و اغلب منشا وجودی ضعف های روان شناختی و اخلاقی قهرمان است. این ذهنیت تاریک در قهرمان و نحوه ی غلبه ی او بر چالش های به وجود آمده از آن ، زمینه ای مناسب را برای بسط دادن رشد ارگانیک قهرمان در طول قصه فراهم می آورد. گذشته ی محنت بار گریس ، سبب شکل گیری ترسی عمیق در او شده که عامل بازدارنده ی کنش ( فرزند دار شدن ) است و از سوی دیگر آرزوی قهرمان او را پیش می راند تا بر حریف درونی اش پیروز شده و با مرد مورد علاقه اش صاحب فرزند شود.
با توجه به ساختار قطره چکانی ارائه جزییات و ظرایف شخصیت پردازی در مورد گریس و رمزگشایی تدریجی از عوامل تلخکامی های گذشته اش ، پدر منحرف و بی رحم اورا به عنوان عامل ناآرامی و ترس درونی اش می شناسیم. پدری که سالها سنگدلانه به دختر خردسالش تجاوز کرده و با اعتراف گریس در دادگاه ، به زندان افتاده است. اما اکنون ، موعد آزادی پدر فاسد فرا رسیده و گریس ، به نبش قبر خاطرات ناخوشایندش در قالب یکی از دختران حاضر در مرکز کوتاه مدت 12 می پردازد.
موضوع تجاوز به کودکان و آینده ی آنها بعد از اتفاقات آزاردهنده ی گذشته شان ، دست مایه ی ساخت آثار بسیاری در سینما ی جهان بوده است. اغلب این کودکان در آینده شان ، به عنوان کاراکتر پلید و فاسدی معرفی می شوند که به جبران سختی هایی که تحمل کرده اند ، جامعه را می آزارند .عده ای نیز آنچنان منفعل و منزوی می شوند که نمی توانند حیات خود را مدیریت کرده و بحران های پیش رو را پشت سر بگذارند. ( همچون کاراکتر دیو بویل در "رودخانه مرموز" ) اما قهرمان فیلم کرتن ، برخلاف ضدقهرمانان کلیشه ای هالیوود ، فردی ضد اجتماع و درنده خو نیست. او می خواهد از کابوسی که سالهاست رویای شیرین جوانی اش را به نابودی کشانده ، رها شود. گریس ، به مددکاری دلسوخته و دلسوز بدل شده که خود را وقف آسیب دیدگان خردسال کرده است. او برای دفاع و حمایت کامل از دخترکی رنج دیده ، تمام قد در مقابل رییس آسایشگاه کودکان بی سرپرست می ایستد. مردی که نماد مقررات رسمی ولی دست و پاگیری ست که گریس را از یاری رسانی حقیقی اش باز می دارد. اما گریس گوش اش بدهکار حرف های رییس نیست و چراغ رومیزی او را می شکند تا به او و بخشنامه های فرمولیزه و غیرحمایتی اش ، درس مهربانی و مروت واقعی را بدهد. گریس با این کار ، دختری را نجات می دهد که پدرش همچون کوسه ای هر روز یکی از پاهای هشت پای معصوم را برای سیری اش می طلبد و معصومیت او را به ورطه ی نابودی می کشاند. کرتن ، راه موثر برقراری ارتباط در جهان مدرن امروز را در هنر می جوید و برای کاراکترهایش ، نقاشی ، موسیقی ،داستان پردازی و .... را اهرمی استوار قرار داده تا بتوانند رنج ها و دردهایشان را برای هم تجسم کنند و در غم هم شریک باشند و در این ماراتن احساسی ، چه عنصری لطیف تر و همدلی برانگیزتر از هنر می توان یافت؟ شخصیت های کوتاه مدت 12 ، انرژی منفی درونشان را به وسیله ی وجه مثبت هنر بروز می دهند و آزردگی هایشان را برای بیننده ملموس تر می کنند.