تولد یک ملت / نگاهی به «دار و دستههای نیویورکی» مارتین اسکورسیزی
- توضیحات
- نوشته شده توسط پژمان الماسینیا
- دسته: یادداشت سینمای آمریکا
- منتشر شده در 1394-12-26 02:34
«دار و دستههای نیویورکی» (Gangs of New York) -همانطور که انتظار میرود- از مقدمهای درگیرکننده برخوردار است چرا که اصلاً اگر اینچنین نبود، قلاب در گلوی مخاطبی که بناست بیش از ۲ ساعت و نیم فیلم تماشا کند، گیر نمیکرد. پیروزی بزرگ آقای اسکورسیزی در «داروُدستههای نیویورکی»، کسالتبار تعریف نکردن قصهای بلند و پرشاخوُبرگ است. از بین نرفتن یکپارچگی فیلم، دیگر پوئن مثبت قابلِ اشارهاش است؛ در «داروُدستههای نیویورکی» شیرازهی کار بههیچعنوان از دست مارتی خارج نمیشود.
«در فوریهی ۱۸۴۶، آمریکاییها تحت رهبریِ بیل قصاب (با بازی دانیل دی-لوئیس) طی نبردی تنبهتن و خشونتآمیز در خیابانهای نیویورک، مهاجران ایرلندی را به سرکردگیِ کشیش والون (با بازی لیام نیسون) تاروُمار میکنند. بیل شخصاً کشیش را از پا درمیآورد درحالیکه آمستردام -پسر کمسنوُسال والون- شاهد این ماجراست. ۱۶ سال بعد، آمستردام (با بازی لئوناردو دیکاپریو) به نیویورک برمیگردد تا نگذارد خون پدرش پایمال شود. در ۱۸۶۲، بیل دموُدستگاهی شاهانه دستوُپا کرده و هیچکس جلودارش نیست...»
نحوهی رنگآمیزی و صحنهآراییِ جنگ شهریِ آغازین در «داروُدستههای نیویورکی» -بهویژه در لانگشاتها و اکستریملانگشاتها- تداعیکنندهی فضاسازیهای جهنمی در آثار دو نقاش نامیِ سدههای پانزدهم و شانزدهم، هیرونیموس بوش [بهعنوان مثال: تابلوی باغ لذت دنیوی، ۱۵۱۵-۱۵۰۳] [۱] و پیتر بروگل (مهتر) [نظیرِ تابلوی پیروزی مرگ، ۱۵۶۲] [۲] است. فیلمبرداری (مایکل بالهاوس) و طراحی صحنه (دانته فرتی، فرانچسکا لو شیاوو) و لباسِ (سندی پاول) «داروُدستههای نیویورکی»، باشکوه و رشکبرانگیز است. کیفیت درخور ستایش گریم و آرایش موها نیز در «داروُدستههای نیویورکی»، میزان باورپذیری فیلم را شدت بخشیده است؛ فقط دندانهای دربوُداغان کاراکترها را بهیاد بیاورید تا دستگیرتان شود چرا کار تیم چهرهپردازی را قابلِ تحسین میدانم!
«داروُدستههای نیویورکی» فیلمی جاندار با فیلمنامهای پروُپیمان -محصول همفکریِ آقایان: جی کاکس، استیون زیلیان و کنت لونرگان- است که نهتنها از حیث شخصیتپردازی و گرهافکنی کوچکترین کموُکسری ندارد بلکه چنتهاش از دیالوگهای بهذهنسپردنی هم خالی نیست؛ به نمونهای شاخص از دیالوگهایی که از دهان بیل قصاب بیرون میآیند، توجه کنید: «من هیچوقت زیاد نمیخوابم، وقتی میخوابم باید یه چشمم باز باشه و یه چشم هم بیشتر ندارم!» (نقل به مضمون)
چقدر عالی شد که شرایط همکاری دوبارهی رابرت دنیرو و مارتین اسکورسیزی در «داروُدستههای نیویورکی» بهدست نیامد(!) زیرا در آن صورت، تاریخ سینما یکی از نقشآفرینیهای منحصربهفردش را از کف میداد. بهغیر از دی-لوئیسِ افسانهای چه کسی قادر بود به کالبد کاراکتر کاتینگ اینطور رعبآور جان بدهد؟ بیل قصاب در عین حال مبدل به کاریکاتوری از یک نقش منفیِ کلیشهای نشده و کاملاً باورکردنی و انسانی از آب درآمده است. بازی سر دانیل مایکل بلیک دی-لوئیس در «داروُدستههای نیویورکی»، وزنهای غیرقابلِ چشمپوشی است.
فراهم آمدن فرصت دو نقشآفرینیِ دور از هم، برای اسپیلبرگ و اسکورسیزی در "اگه میتونی منو بگیر" (Catch Me if You Can) و «داروُدستههای نیویورکی»، سبب میشود تا ۲۰۰۲ را -بهدرستی- سال تغییرِ مسیر دیکاپریو در هالیوود بنامیم؛ ۲۰۰۲ سرآغاز قدم گذاشتن لئو در جادهی پرافتخاری بود که او را از موقعیت یک سلبریتیِ صرفاً خوشچهره و خبرساز به جایگاه بازیگر مورد اعتمادِ مارتین اسکورسیزی، سم مندز، کریستوفر نولان، کلینت ایستوود، کوئنتین تارانتینو و آلخاندرو جی. ایناریتو ارتقا داد.
بازی خیرهکنندهی دانیل دی-لوئیس در «داروُدستههای نیویورکی» باعث گردید تا ۲۳ مارس ۲۰۰۳ [۳] تمام توجهات اعضای آکادمی و اصحاب رسانه معطوف به او شود [۴] و کسی کاری به کار بازیگر نقش آمستردام والون نداشته باشد؛ باید ۱۳ سال میگذشت تا آقای دیکاپریو بهواسطهی حضور تحسینبرانگیزش در فیلم دیگری با تم مرکزی انتقام، به اسکار برسد [۵]. در «داروُدستههای نیویورکی» بهجز دی-لوئیس و دیکاپریو، بهعلاوه با کلکسیونی شکیل از بازیگران درجهیک مواجهایم که ناگفته پیداست بهخاطر ایستادنِ آقای اسکورسیزی در پشت دوربین، پذیرفتهاند ایفاگرِ نقشهای فرعی و مکمل فیلم باشند؛ حضورهایی اگرچه کوتاه ولی اغلب بهیادماندنی. به این فهرست از نامها دقت کنید: لیام نیسون، جیم برودبنت، برندن گلیسون، جان سی. ریلی و...
چگونگیِ رویارویی محتوم دو گروه متخاصم در فرجام فیلم -که قرینهی درگیری ابتدایی است- به صحرای محشر شباهت دارد! هدایت موفقیتآمیز چنین صحنههای پربازیگری در قاب تصویر، از عهدهی هر کارگردانی برنمیآید. «داروُدستههای نیویورکی» بهطور کلی فیلم دشواری است که مستحق هر ۱۰ نامزدیاش در اسکار هفتادوُپنجم بوده [۶]. اما لابد میدانید که آکادمی، «داروُدستههای نیویورکی» را برای هیچ رشتهای برنده اعلام نکرد!
«داروُدستههای نیویورکی» شاهکار حماسی اسکورسیزی و قلهای است که فتحاش به این سادگیها میسر نیست. نظایر "راننده تاکسی" (Taxi Driver) [محصول ۱۹۷۶]، "گاو خشمگین" (Raging Bull) [محصول ۱۹۸۰]، "جزیرهی شاتر" (Shutter Island) [محصول ۲۰۱۰] و... را در سینما میشود سراغ گرفت ولی مشکل بتوان فیلمی یافت که تاریخ ایالات متحده را در این سطح از اعتلای فرمی و محتوایی، به زبان تصویر برگردانده باشد.
«داروُدستههای نیویورکی» سرگرمکنندهترین فیلم بهدردبخوری است که تاکنون حولوُحوش تاریخ آمریکا ساخته شده؛ فیلمی که همچنین سعی دارد تا حد امکان [۷] به آنچه واقعاً روی داده است وفادار بماند، قهرمان جعل نکند و تماموُکمال به ما بفهماند شعار تبلیغاتی معروف فیلم -آمریکا در خیابانها متولد شد- [۸] به چه معنی است. «داروُدستههای نیویورکی» فیلم محبوب نگارنده از کارنامهی عریضوُطویل عالیجناب اسکورسیزی است؛ آنقدر که دوست داشتم بهجای ۱۶۶ دقیقه، ۱۶۶۰ دقیقه یا بیشتر طول میکشید و به این زودی تمام نمیشد!
[۱]: The Garden of Earthly Delights.
[۲]: The Triumph of Death.
[۳]: تاریخ برگزاری هفتادوُپنجمین مراسم اسکار.
[۴]: البته اسکار را نهایتاً به آدرین برودی دادند.
[۵]: "از گور برگشته" (The Revenant) [ساختهی آلخاندرو جی. ایناریتو/ ۲۰۱۵].
[۶]: در رشتههای بهترین فیلم، کارگردانی، بازیگر نقش اول مرد، فیلمنامهی غیراقتباسی، موسیقی، طراحی هنری، طراحی لباس، فیلمبرداری، تدوین و صدا.
[۷]: از بدیهیات است که فیلم، برگردان نعلبهنعلِ تاریخ نباشد.
[۸]: America Was Born In The Streets