نقد فیلم اکتشاف The Discovery ساخته چارلی مکداول / پرترهای جذاب از رونی مارا
- توضیحات
- نوشته شده توسط بهروز صادقی
- دسته: یادداشت سینمای آمریکا
- منتشر شده در 1396-02-24 16:41
موجی از خودکشیها پس از اعلام خبر قطعیت وجود حیات پس از مرگ، جهان را فرا گرفته است. توماس هاربر با بازی رابرت ردفورد دانشمندی است که پس از 40 سال مطالعه و آزمایش به این نتیجه رسیده که جهانی دیگر جز جهانی که انسان میلیونها سال در آن زیسته وجود دارد. این بنمایهی داستانی دومین فیلم چارلی مک داول فرزند مالکوم مک داول بزرگ است. فیلمی مستقل و باکیفیت از سینمای آمریکا که اولین نمایشش را چندی پیش در جشنوارهی فیلم ساندنس (که اتفاقا ردفورد بنیانگذار آن محسوب میشود) از سر گذراند و پس از آن به سرعت به عنوان یکی از اندیشمندانهترین آثار سال به اکران عمومی رسید. فیلم مک داول البته داستان زندگی توماس هاربر نیست بلکه داستانی عاشقانه است که مابین ویل (جیسون سیگال) پسر ارشد توماس هاربر که یک نورولوژیست است و البته یکی از بزرگترین مخالفان آزمایشات پدر و آیلا (رونی مارا)، زنی که تصمیم گرفته تا همانند بسیاری از مردم جهان دست به خودکشی بزند و هر چه سریع تر به آنجا(Get There) برود. فیلم از سکانس مصاحبهی دکتر توماس هاربر آغاز می شود. مصاحبهکننده از هاربر میپرسد که آیا همچنان گفتههای خود را باور دارد؟ هاربر نیز پاسخ میدهد آری. پس از آن مصاحبه کننده میپرسد که آیا خود را در مرگ قریب به 4 میلیون انسان در سرتاسر جهان که به خاطر اعتماد به آزمایشات او تا کنون خودکشی کردهاند، مقصر میداند یا نه؟ هاربر نیز پاسخ میگوید که نه. چون او صرفاً نتیجهی 40 سال آزمایش خود را با مردم در میان گذاشته است. پس از این کنش و واکنش کلامیست که یکی از عوامل تولید در مقابل این دو دست به خودکشی میکند. او در حالی که اسلحه را بر روی شقیقهاش گذاشته از هاربر به خاطر اثبات حضور حیات پس از مرگ تشکر میکند و ماشه را میچکاند. فیلم با فیکس شدن بر روی چهرهی بهتزدهی هاربر سالخورده وارد قسمت دوم خود میشود. اکنون گویا دو سال از این قضایا میگذرد. طبق اعلام رسانههای جمعی همچنان بر تعداد خودکشیها برای درک جهان پس از مرگ افزوده میشود. ویل (جیسون سیگال) تصمیم دارد به جزیرهای سفر کند که توماس هاربر به همراه مریدانش در آن سکنی گزیده است. به نظر میرسد هاربر دست به تشکیل فرقهای زده است که اعضای آن با وجود قطعی دانستن حیات پس از مرگ و البته یکبار تلاش برای خودکشی و نجات یافتن از آن ترجیح دادهاند که تا در کنار هاربر پایان طبیعی زندگانی این جهاناشان را به انتظار بکشند. ویل در طول سفر به جزیرهی محل تولدش با آیلا (رونی مارا) زن جذابی که تصمیم به خودکشی دارد آشنا میشود ...
همانطوری که از خلاصهی فیلم برمیآید مک داول در دومین ساختهی سینماییاش به سراغ ژانر علمی تخیلی رفته است. البته فیلم او بیشتر از اینکه یک محصول با تروکاژ عظیم و جلوههای ویژهی بی حد و حساب باشد، یک محصول کوچک از سینمای مستقل آمریکا است. سینمایی که در این سالها ترجیح داده است همچون آلترناتیوی در مقابل سینمای ژنریک و بدنهی هالیوودی باشد. هر چند که همین سینما نیز در نهایت ترجیح داده است که تا در نتیجه گیری نهایی همچون ایدئولوژی سینمای رسمی هالیوودی عمل کند. همچنان که در «اکتشاف» نیز نمونهای از این نتیجه گیری های ایدئولوژیک را شاهد هستیم. فیلمی که گویا ساخته شده است تا مخاطبانش را هر چه بیشتر به مفهوم زندگی و قداست آن نزدیک کند. ایدئولوژی اساسی فیلم نیز همین است: اینکه در نهایت زندگی به یکبار تجربه کردن آن می ارزد. به واقع اگر از این زاویه به فیلم مک داول نزدیک شویم منطق او در ترجیح دادن عشق و فرصت دادن بدان در مقابل جذابیت حیات پس از مرگ را قابل هضمتر مییابیم. به واقع فیلم مک داول بیش از آنکه دربارهی کشف اعجاب آور توماس هاربر باشد، دربارهی وصال دو انسان ناامید از زندگی است. به همین دلیل هم است که در فیلم ما هرگز چندان از چند و چون کار اختراع علمی هاربر سردرنمیآوریم. به واقع در طول فیلم نه هاربر مکانیسم کار اختراع خود را به مریدانش توضیح میدهد نه مک داول دوست دارد مخاطبان فیلمش را از راز سازوکار این اختراع عجیب آگاه کند. یعنی اینکه آنچه مهم است تاکید بر روی شیمی رابطهی دلنشین مابین ویل و آیلاست. رابطهای که به واقع با حضورش قطعیت مرگ و حیات پس از آن را به حاشیه میراند.
اما اگر بخواهیم در مورد کیفیت هنری فیلم مک داول سخن بگوییم باید اظهار کنیم که فیلم او در نهایت یک فیلم متوسط است. به واقع اصلی ترین ضعف فیلم مک داول لحن دوپارهی آن است. فیلم او با یک سکانس میخکوب کننده آغاز می شود و پس از آن بدل به یک سینمای ملودراماتیک میشود که سراسیمه ایدهی جذاب ابتدائیاش را به فراموشی میسپارد تا به سراغ جذابیتهای یک رابطهی دلنشین برود. هر چند که پایان فیلم نیز دوباره رجعت مک داول به تکانههای روایی سکانس اول است. به واقع سکانس پایانی فیلم که به عبارتی سکانس گره گشایی آن نیز هست از حیث اجرا و عنصر غافلگیری یکی از موفقترین بخش های آن است. همچنان که همین سکانس جذاب نیز در نهایت فیلم علمی تخیلی مک داول را وارد فاز سینمای تریلر و معمایی میکند. معمایی که در نهایت با حل راز دستگاه اختراعی هاربر دانشمند به سرانجام می رسد. گو اینکه فیلمساز در نهایت تصمیم گرفته باشد در انتهای فیلمش به پرسشهای ابتدایی مخاطبش پاسخ دهد. هر چند که همین گره گشایی نیز دست آخر به نفع وصال دوبارهی دو کاراکتر عاشقپیشهی فیلم کنار میرود.
در هر صورت و فارغ از همهی گفته ها و نوشتهها به نظر می رسد که سینمای مستقل آمریکا یک فیلساز ایده پرداز دیگر را نیز در دامان خود پرورش داده است. این امری است که مک داول با نوشتن فیلمنامهی «اکتشاف» آن را اثبات میکند. به واقع فیلم او بر روی یک ایدهی بسیار جذاب داستانی بنا شده است. داستانی که البته از ضمیر ناخوداگاه انسانی ریشه گرفته است. این به واقع مسئلهای بر سر شک و ایمان است. اینکه آیا واقعاً و با توجه به آموزههای دینی حیات پس از مرگ وجود دارد یا نه؟ و اگر وجود دارد آن به چه نحوی برقرار میشود؟ فیلم مک داول البته در نهایت هرگز پتانسیل فراتر رفتن از این پرسشها را ندارد و همانطوری که اشاره شد در حد بازنمایی رابطهی عاشقانهی یک زوج در درون جهانی آخرالزمانی باقی می ماند. فیلم همچنین یک پرترهی تمام و کمال از معشوقهی شخص آقای مک داول نیز هست. مک داول و رونی مارا به مدت شش سال شریک زندگی یکدیگر بودند. رابطهای که در نهایت در سال 2016 از هم گسیخته شد. هر چند فیلم مک داول قبل از اتمام رابطهی عاشقانهی او با مارا ساخته شده است. در هر صورت میتوان «اکتشاف» را فیلمی در ستایش از عشق مک داول به رونی مارا نیز قلمداد کرد. فیلمی برای زنی که فیلمساز دوستش دارد. مارا در «اکتشاف» سیمای چنین زنی را بازنمایی می نماید. زنی اثیری که فقدانش کاراکتر اصلی فیلم را به جستجو در جهانهای موازی وا میدارد. فقدانی که در نهایت کاراکتر ویل را مجبور می سازد اختراع شگرف پدر جاه طلبش را به رسمیت بشناسد و روی صندلی آن بنشیند! لااقل اینطور به نظر می رسد.
دیدگاهها