نقد فیلم حیات وحش Wildlife ؛ حسی شاعرانه در فیلم اقتباسی از رمان ریچارد فورد
- توضیحات
- نوشته شده توسط جوردن راپ (فیلم استیج)
- دسته: یادداشت سینمای آمریکا
- منتشر شده در 1397-02-21 04:16
"احساس میکنم که باید از خواب بیدار شوم، اما من نمیدانم چه چیزی از ... یا به" این را کری مولیگان در نقش ژانت به پسر نوجوانش جو (اد اکسنبولد) در فیلم حیات وحشت ساخته پل دانو در اقتباسی درخور میگوید. ژانت خودش را در میان مه و غبار پیدا میکند که همسرش جری (با بازی جک جینلهال) آنها را برای خاموش کردن آتش سوزی نزدیک به مرز کانادا ترک کرده است. غیبت جری که نقش مردسالارانهای در زندگی داشته، کسی که اخیرا به شهر کوچک مونتانا نقل مکان کرده، سبب ظهور یک ژانت جدید میشود که به دنبال استقلالی عاطفی است و پسرش شاهد انزوای طولانی و ملالت بار ازدواج او بوده است.
دانو با کارگردانان مهمی چون دنی ویلهنو، بونگ جون هو، ریان جانسون، استیو مک کویین و پل توماس اندرسون کار کرده است، اما همکاریهای گذشتهاش به نظر میرسد سبب شده که حیات وحش بیشتر شبیه به آثار آنگ لی و کلی ریچارد باشد. ترکیب ظرافتهای درام همچون فیلم طوفان یخ (1997 | آنگ لی) و اهمیت دادن به عدم افشای موقعیتهای مکانی در همه فیلمهای کلی ریچارد به خصوص فیلم بعضی زنان (2016) جزییات دقیقی را در بندبند درام ترسیم کرده که هر داستان فرعی را نیز جذاب کرده است. هر فریم جاذبههای خود را دارد و هر حرکت دوربین بدون غرض نیست. یکی از عواملی که هوشمندانه انتخاب شده دیگو گارسیا است که در کارنامهاش فیلمهایی چون گورستان شکوه (2015 | آپیچاتپونگ ویراستاکول) و گاو نئونی (2015 | گابریل ماسکارو) دارد و چشماندازهای جادویی مونتانا و وضعیت درونی درام را با حسی نقاشانه ضبط میکند.
اقتباس زو کازان و دانو از رمان ریچارد فورد، درام را در دههی 1960 روایت میکند که ایده خود را از خانوادههای ایده آل دهه 1950 گرفته که همچنان هم این داستان وجود دارد که مرد یا سرپرست خانواده به قصد کاری رهسپار محل دیگری میشود که در اینجا جو در اولین کار خود به عنوان دستیار یک عکاس محلی برای ضبط تصاویر کمک میکند. نیتی که او از کارش برای ژانت ترسیم میکند زیباست، اما غرور و خودخواهی در مسیر او سبب میشود خود را وقف کار کند و از خانوادهاش غافل شود. او حتی اتاقش را برای وقت گذراندن با همسرش ترک نمیکند. وقتی او برای حرکتی متظاهرانه چند ماه به مرز کانادا میرود، ژانت با یک تاجر محلی به نام وارن میلر (با بازی همیشه خوب بیل کمپ) مسنتر و کهنه سربازی که دوبار ترک جنگ به دلیل مجروحیت پایش داشته؛ آشنا میشود. میلر به او نوید این را میدهد که وضعیت مالی او را بهبود بخشد و یک علاقهای این بین شکل میگیرد.
با رابطه جدیدش، ژانت به نوعی احساس سرزندگی و نیرویی تازه در وجودش میکند. در فیلم با یک کری مولیگان در بهترین نوع خود روبهرو هستیم که با اعتماد به نفسی که مییابد خود را در معرض درد ناخوشایند پسرش قرار میدهد. بیشتر صحنههای فیلم حسی شاعرانه دارند، در دو مسیر رانندگی کردن با محلی نزدیک به محل کار جری روبهرو میشویم که آتش در حال ویرانی چشم اندازهاست، اما آن چیزی که در حال ترک برداشتن است روابط بین خانواده است. ژانت درک نمیکند که چه چیزی باعث جذب شدن همسرش به سوی آتش شد و وقتی پسرش همین سوال را از او کرد، او چه جوابی دارد! او برای همراهی پسرش برای رسیدن به موفقیت در لحظهای فریادی احساسی میزند.
اد اوزنبولد که با فیلم ملاقات ساخته ام نایت شیامالان به بلوغ رسیده بود در اینجا نیز فوق العاده ظاهر میشود. ژانت به پسر خود اعتراف میکند که اگر او طرح بهتری دارد با او در میان بگذارد. درونی کردن حس در اجرای اوزنبولد نشان از قدرت او در ایفای نقش در احساسش نسبت به طلاق اجتناب ناپذیر والدیناش است. او به هر دوی والدیناش جس وفاداری دارد ولی وقتی متوجه میشود مادرش چشمانش به زندگی جدید باز شده و زن جدیدی شده آن را میپذیرد. اگرچه نقش جینلهال کوتاه است، اما مطمئنا همان حضورش کاری میکند که غیبتش حس شود به خصوص وقتی بازگشتش دور از ذهن میشود. دانو به خوبی فیلم را به نقاط اوج و فرود میرساند.
فیلم به خوبی از صادر کردن بیانیههای اخلاقی و اجرای تصمیمهای اغلب مبهم برای ایجاد سمپاتی اجتناب میکند، فیلم همچون رمان پر از صحنههای پرکشش یکی پس از دیگری است. ایجاد این حس شاعرانگی در هر لحظه تازهای در اولین فیلم یک کارگردان که تا به حال پشت دوربین بوده ، حیرت انگیز است. در ضبط تصاویر به خوبی توانسته زوال خانواده و جراحت پشت سر گذاشته را به تصویر کشد. دانو یک تصویر پیچیده از شکستن آرمانهای آمریکایی ساخته است.