نقد فیلم دیوانه Unsane استیون سودربرگ؛ وحشتی روانپریشانه با ارجاعات سیاسی درجه یک
- توضیحات
- نوشته شده توسط بهروز صادقی
- دسته: یادداشت سینمای آمریکا
- منتشر شده در 1397-03-19 11:04
استیون سودربرگ در سالهای اخیر جزء فیلمسازان بسیار پرکار به حساب میآید. او در تلویزیون و سینما کارگردانی و تهیه کنندگی کرده و همین امسال دو فیلم روی پرده دارد. این حجم کار استودیویی رفته رفته سنت فیلمسازی که او و دیگران به جا گذاشتهاند رو به فراموشی میرود. یادمان نرفته او با «س*کس، دروغ و نوار ویدیو» به همراه جارموش و «شگفت انگیزتر از بهشت» چه موجی در اواخر دهه 1980 راه انداختند. گونهای سینمای تجربی که به دل موضوع خود با یک دوربین هجوم میبرد و مخاطب را به دل وقایع پرتاب میکرد. اگر چه جارموش راه خود را دنبال کرد، اما سودربرگ با سری اوشنها -که امسال نسخه جدید آن را هم آماده اکران دارد-؛ وارد دنیای تجاری شد.
سودربرگ در اسکار 2001 با دو فیلم نامزد بهترین کارگردانی بود و در نهایت اسکار بهترین کارگردانی را برای سینمای استودیویی خود به دست آورد. 9 سال به طول انجامید تا او با فیلم «تجربه دوست دختر» یکبار دیگر دغدغههای پیشین خود را تکرار کند. باید اشاره کنم که دیگر فیلمهای او در سینمای تجاری، هر کدام تریلرهای مهیجی به شمار میروند و نمونهاش همین سال گذشته «لوگان لاکی» نقدهای مثبت زیادی دریافت کرد. پس از اینکه «تجربه دوست دختر» تبدیل به یک سریال خوب در فصل اول شد، حال شاهد یک فیلم دیگر با متر و معیارهای سودربرگ مستقل هستیم. سودربرگی که علیرغم در اختیار داشتن امکانات فیلمسازی و سرمایه تجارب خود را دنبال کرده است و نیش انتقادهایش نیز تیز تیز است.
«دیوانه» یا «ناسالم» وحشت روانپریشانهای است که نمونههای مشابه زیادی دارد اما به واقع از آن دست فیلمهایی است که کمتر از ذهناتان خارج میشود. کلر فوی در نقش ساویر ولنتینی دختری است که سعی دارد با زندگی جدیدش –پس از فرار از دست متجاوزی- کنار بیاید، اما افسردگی از عدم برقراری رابطه او را به مطب یک مشاور میکشاند و پس از آن اتفاقاتی دیوانهوار رخ میدهد. شاید بهتر باشد برای از بین نرفتن تعلیقهای خوب قصه از لو رفتن آن پرهیز کنم. این فیلم از زیرگونههای سینمای وحشت طبقه بندی شده آن هم به خاطر تجاوز، ابعاد روان پریشانه، قتل و وحشتی که ممکن است در دل مخاطب بیاندازد.
کمی از کلیشههای این سینما و این زیرگونهها صحبت کنیم. دختری پایش به یک تیمارستان کشیده میشود و اتفاقات یکی پس از دیگری او را دیوانه نشان میدهد، دختر بالاخره از آن تیمارستان فرار میکند یا اینکه کشته میشود. شاید تمام این کلیشهها را در فیلم مشاهده کنیم، اما آشنایی زدایی سودربرگ و تجربه او در تکنیک کارگردانیاش همه معادلات را بر هم میزند. اولین نکتهای که در مورد فیلم برجسته شده، ساخت فیلم با آیفون 7 است و من هم نخواستم در همان ابتدا به آن اشاره کنم، زیرا این سبب میشود مخاطب مداوم به این فکر کند "چگونه با این بازیگران حرفهای با یک آیفون میشود فیلم ساخت" و هنر سودربرگ در سطح بعدی قرار میگرفت. مهمترین نکته برای فیلمسازی که 42 عنوان در فهرست کارگردانیهایش وجود دارد، ادا درآوردن با ابزار سینمایی نیست؛ بلکه تجربهای است که کاملا جواب داده است. سودربرگ این زیرگونه وحشت را با تجربه خود و اشارات سیاسی مستتر در فیلم ارتقا داده است. دوربین مداوم نزدیک به بازیگران اصلی است. در همان فضا مثل ناظری حضور دارد و بدون آنکه قرار باشد تزیینی به خرج دهد مخاطب را به داخل تیمارستان میبرد. دیدن فیلم نیاز به یک اعصاب قوی دارد تا شما نیز تحمل حضور در تیمارستان آن هم در حدود 2 ساعت به اندازه 5 روزی که ساویر در آنجاست داشته باشید.
در «دیوانه» که با کشتار، شکنجه و تجاوز سر و کار داریم هیچ اغراق و خون پاشیدن و کلیشههای ژانر طرف نیستیم. همه چیز گویی در ذهن شما اتفاق میافتد به گونهای میتوانید قضایا را دنبال کنید که انگار مانند ساویر در ابتدای هر روز مصرف دارو دارید. این یک تجربه از دارو، جنون و دیوانگی است. ساویر علی رغم سالم بودن در یک دنیای ناسالم، دارای نوعی روان پریشی است. او پس از تجاوزی که به حریم شخصی او میشود تمام مسائل را از همان دریچه مشاهده میکند و این حس را سودربرگ طوری القا میکند که من هم در حین تایپ کردن این متن در لپ تاپ خود احساس کنم شخصی از دوربین آن در حال مشاهده من است. فیلم به نوعی انتقاد بزرگی به تجاوز به حریم شخصی دارد که به راحتی میتواند هر شخصی را تبدیل به فردی ناسالم کند. این حریم شخصی که در آمریکا مداوم در مورد آن صحبت میشود به خوبی در فیلم نمایش داده شده است. پس از رسوایی شنود تلفنها و رسوایی نفوذ از وب کمها به حریم خانهها این موضوع مهمی در جهان به شمار میرود. ساویر تا انتهای فیلم متجاوزی را در کنار خود تصور میکند که شاید در حال دیدن اوست. تأکید سودربرگ به دوربینهای مدار بسته در فیلم فوق العاده است. درست در جایی که باید کارشان را انجام دهند، انجام نمیدهند و خاموش هستند. متجاوز با خیال راحت در میان انبوهی از این نظارهگرها به کار خود ادامه میدهد و به راحتی میگوید: «خیالت راحت آنها را خاموش کردم» او تمام چشمهای ناظر را کنار زده و این ترس را به جان شما میاندازد که شما نیز در کنار ساویر با متجاوز تنها شدهاید. حتی وقتی ویولت (با بازی جونو تمپل) هم به همان حریم کشیده میشود باز همان ترس وجود دارد. شاید هراس اولیه ساویر برایتان منطقی نباشد و صحبتهای اغراق آمیز مأمور فرگوسن (با بازی مت دیمون) خنده دار باشد؛ اما در نهایت در مییابید آن چیزی که عنوان ناسالم یا دیوانه دارد خود دنیای بیرون است نه ساویر و حتی متجاوز.
فیلم در کل دقایق فیلم روی اعصاب شماست، از ضرباهنگ گرفته تا نزدیک کردن بیش از اندازه لنز دوربین به بازیگران، همه چیز دست به دست هم دادهاند تا اثری تجربی و متفاوت از سودربرگ مشاهده کنیم. فیلمی به شدت تأثیرگذار از نقد تند نظام پزشکی که به دلیل وجود بیمه هر پزشکی میتواند دست به فجایع جبران ناپذیر بزند؛ البته که سودربرگ این موضوع را بیراه با طرح بیمه سلامتی که اوباما چندین سال برای تصویب آن با سنا میجنگید، انتخاب نکرده است. از تجاوز به حریم خصوصی بگیرد تا هدف گرفتن طرح بیمه و اخاذی از آن دلالتهای دیگر این فیلم مهم سودربرگ را تشکیل میدهند.