True Grit شهامت واقعی در شنهای روان
- توضیحات
- نوشته شده توسط دکتر مجید رحیمی جعفری
- دسته: یادداشت سینمای آمریکا
- منتشر شده در 1389-11-04 00:01
سینمای آمریکا بسیار عجیب است. همه چیز را در کنار هم دارد. شاید جای هیچ چیز در آن خالی نباشد. سرگرمی به بهترین شکل ممکن، ضد ارزشها و باورها و حتی تبلیغ ارزشهای معنوی به بهترین شکل ممکن در فیلمهای هر سال دیده میشود.
وقتی برخی از بهترینهای 2010 را همچون Toy Story 3 را با آن همه مفاهیم اخلاقی، Machete را با مفاهیم ضدنژادپرستی و حقوق مهاجرین، Inception را با مفهوم برزخ و ایمان به معاد، Black Swan را از بعد انسان شناسی و قربانی کردن خود در رسیدن به کمال، Stone را با ایمان به خدا و طی یک سلوک الهی مشاهده میکنیم متوجه میشویم در دل غرب وحشی افرادی هستند که همچنان دغدغه ساخت فیلمهایی با مضامین اخلاقی، انسانی و الهی را داشته باشند.
آخرین ساخته جوئل و ایتان کوئن دو تن از بهترین کارگردانان کنونی جهان از این قاعده مستثنی نیست. آنها برای رساندن مفاهیم اخلاقی و انسانی به سراغ بازسازی وسترن شنهای روان True Gritساخته هنری هاتاوی رفتهاند اما برای فیلم آنها عنوان بیباک مناسبتر است. در سالهای اخیر کمتر کسی فیلم وسترن را در سینمای رده A ساخته است. وسترن به دلیل اینکه ژانر دوره بوده و اغلب مضامین آن کار شده، مخاطب خود را از دست داده است. مخاطبی که به دیدن وسترن در عصر حاضر میرود با این پیش انگاشته با اثر روبرو میشود که برادران کوئن چه خلاقیتی انجام دادهاند؟ آری! به راستی خلاقیت برادران کوئن چه بوده که فیلمشان در نظر منتقدان و گیشه موفق بوده است.
فیلم در دو مقطع زمانی از جانب متی راس دختر یک مزرعهدار در دل غرب وحشی روایت میشود. خانم راس در میانسالی که داستان کشته شدن پدرش به دست تام چِینی (جاش برولین) را بازگو میکند و در نهایت شاهد تلاش او برای یافتن دوستانی قدیمی هستیم و متی راس نوجوان (هیلی استنفیلد) که برای تعقیب و گریز چینی به دنبال استخدام یک کلانتر است.
فیلم با نریشنی زیبا آغاز میگردد. متی راس (در میانسالی): «تام چینی اینو فراموش کرده بود که هر چیزی در این دنیا، قیمتی داره که باید پرداخت بشه و هیچ چیز مجانی نیست به غیر از موهبت الهی.» سپس متی در نوجوانی مانند یک زن کامل کفیل خانواده شده است و مشکلات را رفع میکند. سکانس ماندن او در کنار جسد پدرش و دیالوگهای او عمیقا از نوعی اعتقاد سخن دارد. ایمان و امید به آیندهای که در پیش است. آیندهای که متی میتواند قاتل پدرش را به دام بیاندازد. شاید این امر سبب این پندار شود که متی از روی خشم به دنبال انتقام است. اما او به دنبال مجازات قاتل در حضور مردم است. متی مارشال روبن کاگبرن (جف بریجز) را برای به دام انداختن چینی استخدام میکند و در میانه راه متوجه میشوند لبیف (مت دیمون) از هنگ تکزاس هم همین هدف را دارد. با اینکه در ابتدا با هم مشکلات مختلفی دارند اما هر جا که بحث کمک به یکدیگر بوده با جان و دل به یاری هم میآیند.
اما وسترن کوئنها چه خلاقیتی داشته است؟ اگر به دنبال یک وسترن با صحنههای اکشن و تیراندازیهای خاص هستید کاملا به خطا رفتهاید. وسترن برادران کوئن بسیار ساده است. بزرگترین حُسن آن هم همین سادگی فیلم میباشد. کوئنها به روانی شنهایی که با نسیمی جابهجا میشوند داستانی ساده و قدیمی را در بستر گوهر وجودی انسان روایت کردهاند.
مفاهیم انسانی و اخلاقی فیلم از اهمیت خاصی برخوردار بوده که در پیرنگ یک وسترن ساده به نمایش گذاشته شده است. در هنگام نیش خوردن متی، کلانتر به شکل عجیبی دگرگون میشود همه چیز را رها میکند تا او را نجات دهد. مارشال کاگبرنی که به تنبلی و شرب خمر شهرت داشته اینجا یک هدف دارد و آن کمک به دختری است که آنها را با روی دیگری از زندگی آشنا کرده است. سکانسی که کاگبرن از اسب به زمین میخورد و در نمای تراکینگی که خلاف نمای نقطه نظر او از اسب میباشد در صحرا به سمت دهکده با تمام وجود میدود، یکی از به یادماندنیترین سکانسهای سینمایی است.
خانم راس پس از گذشت مدت زمانی به دنبال کاگبرن و لبیف میرود اما زمانی کاگبرن را مییابد که چند روز قبل از آن فوت کرده است. متی او را دفن کرده و برایش دعا میخواند و اشاره دارد که هیچ گاه ازدواج نکرده است. راس اشاره خاصی به گذر زمان و پایان عمر در یک چشم بهم زدن دارد. اینکه عمر زود میگذرد و زندگی خوب است که میماند. پرده نقرهای همچنان میتواند مفاهیمی اخلاقی، انسانی و الهی را به سادگی و دقیقترین شکل ممکن عاری از هرگونه شعارگونگی به نمایش گذارد.
دیدگاهها
برادران کوئن هم با سینمای سرگرم کننده شان دست مریضاد دارند.مبالغ هنگفتی که به جیب سرمایه گذاران می رود بسیار مهم تر از چند پند به درد نخور است که قرار است مخاطب را دگرگون کند.سینمای سرگرمی آفت بشر است.و ببخشید
اما بدون تعارف حرفه ای هستید و فهمیدن نقدتان آسان اما جدل با شما غیرممکن.
در ذهن من سینمای هالیوود و همه ی کمپانی های وابسته ی به ظاهر مستقل دیگر یکی از بازوهای سرمایه داری اند.بخشی از آن برنامه ریزی شده و کاملا هدفمند و قسمتی از این هیولای صنعتی ناخوداگاه گله را به سمتی می برد که می شود راحت تر و بیشتر دوشیدش.