درباره حراج تهران و فروشهايش / تفاوتهاي اقتصاد حراج و اقتصاد هنر
- توضیحات
- نوشته شده توسط علی فرامرزی
- دسته: یادداشت سایر هنرها
- منتشر شده در 1395-03-16 13:46
پنجمين دوره حراج تهران برگزارشد و همچون دفعات قبل سوالات گوناگوني را چه در سطح جامعه يا در عرصه فرهنگي دامن زده است. اينكه ميبينيم بهنوعي مردم خارج از حوزه هنر هم كنجكاو اين اتفاق شدهاند و نسبت به آن حساسيت نشان ميدهند خود نشاندهنده درگير شدن بخش مهمي از افراد با مقوله هنر و آثار هنري است.
تازگي و مسبوق به سابقه نبودن اين گونه حراجها در كشور به طور طبيعي ميتواند باعث شود كه برداشتها و سوءبرداشتهاي مختلفي حول آن اتفاق افتد. سوالاتي از اين دست كه آياحراج يك ضرورت است؟ آيا حراج در اقتصاد هنر دخيل است؟ آيا اقتصاد حراج همان اقتصاد هنر است؟ برگزاري اين گونه حراجها در معرفي و بالابردن حساسيت جامعه نسبت به هنر و نقاشي موثر است يا نه و اينكه آيا پيشرفت كيفي در نقاشي را باعث ميشود يا برعكس آن را به بيراهه خواهد برد و بسياري سوالات ديگر از اين دست.
قبل از هر چيز بايد به خاطرداشته باشيم كه اين حراج يك اقدام بخش خصوصي است و مثل هر فعاليت اقتصادي ديگر بخشهاي خصوصي كه به طور مشخص دو هدف يعني موفقيت و سودآوري را دنبال ميكند. ولي از آنجايي كه در اين گونه سرمايهگذاريها محصول عرضه شده كالاي هنري است به طور طبيعي از حساسيتهاي فرهنگي نيز برخوردار است.
هميشه تعدادي از مشاغل در جامعه هستند كه كاركردي دوگانه دارند؛ مثل توليد و عرضه كتاب، توليد و عرضه موسيقي يا توليد و عرضه فيلم. در اين گونه مشاغل سرمايهگذار ناگزير از نگاه دوسويه به هر دو طرف ماجراست و به همين دليل هم از هر دو سو مورد ارزيابي قرار ميگيرد. در مورد حراج تهران توقعات فرهنگي برآمده از آن به دلايل گوناگوني است كه از آن جمله ميتوان به جوان بودن آن اشاره كرد.
نكته ديگري كه بايد مورد توجه قرار بگيرد اين واقعيت است كه آثار عرضه شده منحصربهفرد هستند و از ملزومات توليد انبوه تبعيت نميكنند. در حقيقت هر يك از محصولات عرضه شده مانند تمبري است كه فقط يك عدد از آن در جهان وجود دارد و ديگر هم توليد نخواهد شد.
با نگاهي به آمار تعداد افراد مشغول به بخش تجسمي و تعداد آثار به وجود آمده در اين حوزه خودبهخود اين سوال ميتواند شكل بگيرد كه آيا وضعيت اقتصادي در داخل ميتواند به قدر كافي جوابگوي بازار خريد اين تعداد محصول توليدشده باشد؟ ١٠ سال پيش كه برگزاركنندگان حراج فعلي اقدام به شركت در يك حراج منطقهاي كردند مطمئنا اين واقعيت را در نظر داشتند كه همچون حضور سينماي ما در فستيوالهاي جهاني چه به لحاظ جنبه فرهنگي آن يا از زاويه اقتصادي راه پيشرفت و معرفي شدن در سطح جهاني و ضمنا كسب موفقيتهاي اقتصادي مطمئنتر راهي جز حضور در عرصههاي جهاني و رقابت تنگاتنگ با ديگر محصولات سينمايي جهان نيست، ولي براي قدم گذاشتن در آن عرصه لازم بود كه در داخل هم اتفاقاتي از همين دست بيفتد و اين جاي پاي داخلي هم به قدر كافي محكم باشد تا بتواند توجه بيرون از مرزها را به خود جلب كند.
بايد بهگونهاي علمي و دقيق به اين سوال پاسخ داده شود كه آيا فروشهاي حراجها و ارقام ردوبدل شده در آنها همان اقتصاد هنر است يا حداقل بخشي از آن است؟ امروزه موضوع اقتصاد هنر خود رشتهاي علمي و آكادميك است كه خوشبختانه در كشور ما نيز در تعدادي از مراكز آموزش عالي به همت استادان جوان و با انگيزه اين رشته شروع به كار كرده است و بجاست كه اين افراد بيشتر در اين مورد اظهارنظر كنند ولي آنچه بنده ميتوانم تشخيص دهم در وهله اول بستگي به تعريف ما از اقتصاد هنر دارد و در مرحله بعد اينكه اين گونه اقتصادها با متلاطم كردن قيمتها هميشه نميتواند باعث رونق اقتصاد هنر شود، چرا كه اقتصاد هنر آن چيزي است كه در گالريها يا در خريدهاي داخل كارگاهها اتفاق ميافتد و در شرايط فعلي چندان مطلوب نيست.
من لازم ميدانم كه مسوولان فرهنگي به اين نكته حساس توجه كنند. در غير اين صورت با ملاك قرار دادن ارقام فروش حراجها باعث سرخوردگي ساير هنرمندان بيرون از اين دايره خواهند شد چرا كه به قول استادمحمداحصايي اين يك اقتصاد محدود است براي عدهاي محدود. همچنان كه بودن تعدادي ماشين پورشه در خيابان را نميتوان ملاك مرفه بودن همه اقشارجامعه دانست. ولي از اين نكته هم نميتوان غافل بود كه اين گونه اتفاقات ميتواند هم فرهنگ خريد آثار هنري را در جامعه اشاعه دهد و هم بخشي از سرمايههاي سرگردان را به سمت خود جلب و جذب كند. آنچه ميتواند از آسيبهاي اين نوع الزامات گريزناپذير بكاهد، گفتوگو درباره اين موضوع و مورد بحث و اظهارنظر كردن در مورد ابعاد حراجهاست. اين كار را بايد در دانشگاهها و رسانهها براي بالابردن سطح آگاهيها انجام داد تا هم هنرمندان بهتر و بيشتر تكليف خود را بدانند و هم جامعه در ارزيابي خود از اين مساله دچار اشتباه و افراط و تفريط نشود.