دربارهی یک عکس محبوب از استن لورل و الیور هاردی
- توضیحات
- دسته: یادداشت سایر هنرها
- منتشر شده در 1395-11-04 17:30
تصویر ظاهرا مربوط به فیلم آزادی (Liberty) دومین همکاری لورل و هاردی با لئو مک کاری است. تصویری که در فیلم نمیبینیم. در فیلم، لورل و هاردی به دنبال فرار از زندان در ماشینی که با آن میگریزند در هنگام تعویض لباسهایشان در ماشین به اشتباه شلوار یکدیگر را میپوشند به دنبال حل این مشکل برای تعویض شلوار به مکانهای مختلف میروند اما اتفاقاتی در مکانهای مختلف مانع حل این مشکل میشود، تا اینکه ناگهان خود را روی اسکلت فلزی ساختمانی بلند میبینند.
در تصویر اما نشانی از حماقت و نادانیهای همیشگی این زوج نیست. لورل و هاردی نشسته بر تیرآهنی از این اسکلتِ ساختمانیِِ بلند به تماشای شهر نشستهاند. هاردی دست چپش را بر شانه لورل گذاشته؛ لورل دست راست بر پای هاردی. آیا لحظهٔ را در ذهن داریم که این زوج این چنین آرام در قابی کنار هم باشند، خبری از حِرص خوردنهای هاردی از دستِ لورل نباشد تا آن نگاههای خیره به دوربین را نکند. در تصویر چهر هٔ لورل و هاردی را نمیبینیم ولی انگار غمگین در کنار هم نشستهاند، آهی میکشند و شهر را تماشا میکنند. نگاه به شهر و جامعهٔ که این دو را جدی نمیگیرند، هاردی همیشه در آرزوی کسبِ احترام اجتماع نسبت به اوست در راه رسیدن به این آرزو به لورل نیازمند است اما وقتی همه چیز انگار برای رسیدن به این آرزو مُحیاست، باید منتظر بود تا لورل بیایید و خرابکاری کند و هاردی در پی ِ درست کردن خرابکاری لورل، همه چیز را بدتر کند و دوباره هاردی حرص بخورد و لورل کلاه از سر بر دارد و با خونسردی موهایش را بخاراند و کلاه را روی سرش بگذارد. اما این لحظه در تصویر لحظهٔ ناب از زندگی این زوج است، لورل شاید ناامیدانه به هاردی از مبارزه بیفرجامشان برای کسب موقعیتی بهتر شکایت میکند و هاردی شاید در این لحظه، او را دلداری میدهد و لحظههای خوب گذشته، آرزوهایی که تا رسیدن به آن یک قدم فاصله بود را یاد آوری میکند و از لورل میخواهد با همهٔ نادانیهایش، همیشه همراهش باشد مثل لحظهٔ که هاردی شکستِ عشقی خورده بود و طنابی هم به کمر لورل میبست تا باهم خود را در آب غرق کنند.
لورل: چرا طناب رو میبندی به من؟
هاردی: وقتی تا سه شمردم، دوتایی میپریم توی آب.
لورل: چرا من بپرم؟ منکه عاشق نیستم.
هاردی با عصبانیت: تو چه جور آدمی هستی. بعد از این همه کارهایی که به خاطرت انجام دادم، میذاری تنها بپرم تو آب؟ فکر کردی وقتی من بمیرم باید تنها زندگی کنی و مردم بهت زل میزنند و با خودشون فکر میکنند تو چه جور آدمی هستی. من هم اونجا نیستم که راستش رو به اونا بگم و کسی هم نیست که ازت حمایت کنه.
لورل شروع به گریه کردن میکند همان گریههای معروف معصومانه ش و هاردی ادامه میدهد:
هاردی: میخوای این بلا سرت بیاد؟
لورل: نه، به اینش فکر نکرده بودم، متاسفم که ناراحتت کردم الیور نمیخواستم اینقدر بیادب باشم.
هاردی: اشکال نداره استن. گذشتهها گذشته. از اون چیزی که فکرش رو هم کنی آسون تره.
هردو آماده پریدن میشوند.
لورل: خداحافظ الیور.
هاردی: خداحافظ استن.