دربارهی مجموعهی «از-خود-گذشتگی» اثر گلبرگ شعبانی در گالری رج
- توضیحات
- نوشته شده توسط تحریریه آکادمی هنر
- دسته: یادداشت نقاشی
- منتشر شده در 1393-11-21 17:34
نقاشی کردن به روایت کابوسها
سنت آگوستین فیلسوف مسیحی قرون وسطی ، نقاش را خالقی میدانست که با پذیرش سویهی کاذب هنرش امکان بازگویی حقیقت را به دست میآورد. در واقع نقاش همواره میداند آنچه را که بر روی بوم بازنمایی میکند دروغی بیش نیست. دروغی که البته ادعای حقیقی بودن هم ندارد اما همزمان میتواند ظرفیت حقیقت را به نمایش بگذارد. ذات دروغین هنر نیز در واقع همان امکان هویدا کردن حقیقت است .امکانی که نقاش آن را با بهره بردن از ابزار رنگ و خط بالفعل میسازد. از این نظر هر نقاشی ابتدا یک وانمودگر است. او وانمود می کند آنچه را که میبیند حقیقت دارد. حال خواه این حقیقت میتواند تماماً وابسته به یک ضرورت بیرونی باشد خواه تماماً یک ضرورت درونی و البته شاید توامان ترکیبی از این دو. در هر دو صورتِ اصلی نیز کار نقاش اعطای نوعی بیان بیرونی به این ضرورتها است. در اینجا نتیجهی کار او نیز بدیهی هم هست که هرگز از میدان دو حالت مفروض خارج نباشد . او در واقع سرانجام بر روی جهان بوماش، یا به امری متعین و ملموس رنگ فعلیت زده است یا به امری نامتعین و غیر ملموس.
در هر صورت در اینجا و در مورد نقاشیهای «گلبرگ شعبانی» گزارهی دوم میتواند محتملتر از دیگری باشد. اینگونه که نقاشیهای او در مواجههی اول با آنها بیشتر حاصل اوهام و تخیلاند تا امور انضمامی و هر روزه. در واقع آنها لااقل از نقطه نظر مضمونی سراسیمه ردی از کابوسهای شخص او را بر چهره دارند. گو اینکه نقاش خواسته باشد نهایتاً و به دور از آغشته شدن به تکنیکهایی پیچیده در کاربرد رنگ و خط، طبیعت بدوی افکارش را بازنمایی کند. تصاویری که اوی خالق را در درون وضعیتهایی نامربوط و ناملموس از نقطه نظر عقلانی نشان میدهند. البته وضعیتهایی که میتوانند همچنین تماماً در ارتباط با زندگی روانی فرد در هنگام بیداری نیز فهم شوند. اویی که در هنگام بیداری مداوماً متناقض، عجیب و غیرعادی میاندیشد تا در هنگام خواب مجموعِ درهم تنیده شدهی آنها را در درون تصویری واحد ببیند. حالتی که بیشتر به تداعی معانی میماند. افکاری از زندگی روزانه که در وضعیتی خاص و با محوریت شخص خالق بر روی یکدیگر انباشته شدهاند. افکاری که به عبارتی دیگر سراسر در وضعیتی پس رانده شده معلق هستند پس از این رو برای ظاهر شدن نیز حالتی کولاژگونه به خود گرفتهاند. با این اوصاف بدیهی هم هست که چنین تصاویری نهایتاً نمیتوانند که برای منتقل کردن معناهایشان مستمسک زبانی منثور و آشنا برای بیداران باشند. آنها در واقع از این رو شکلی نمادین و تمثیلی به خود گرفتهاند تا اینگونه همچون شعری دفع شده از درونیات یک شاعر فهم شوند.