مصاحبه اصغر فرهادی با awardsdaily در باب اهمیت حضور «مرگ فروشنده» در تمِ فیلم اخیرش
- توضیحات
awardsdaily - من رویکرد شما در جهت بازنمایی نیمهی تاریک تجاوز در فیلم اخیرتان را خیلی پسندیدم. همچنین نگاه شما به اختلافات طبقاتی در تهران معاصر را. می توانید بیشتر در این مورد توضیح بدهید؟
اصغر فرهادی- شبیه همهی جوامع دیگر، تهران نیز دو طبقهی بسیار متفاوت از یکدیگر دارد. طبقهی متوسط بزرگترین بخش این جامعهای است که شما در فیلم میبینید. که این البته چیز خوبیست. طبقهی متوسطی که ما در ایران میشناسیم یک طبقهی بسار جوان است. از نقطه نظر تاریخی ما هرگز چنین پدیدهای را در جامعهامان آنگونه که طی دههی اخیر به وجود امده است، مشاهده نکردهایم. وقتی که من از طبقهی متوسط حرف میزنم منظورم مشخصاً آن طبقهای است که در جامعهی من مسئولیت پیوند دادن مدرنیته با سنت را دارد. آن طبقهای که شما در فیلمهای اخیر من تشخیص میدهید، همین طبقه است.
-زمانی که نمایش بر روی صحنه اجرا میشود ما میبینیم که پلیس میخواهد جاهایی از آن را سانسور کند.
--چیزی که در فیلم میبینید گاهاً اتفاق میافتد. در ایران نمایشنامهی «مرگ یک فروشنده» بارها اجرا شده است و البته بخشهایی از آن که با قوانین سازگار نبوده سانسور شده است. مخصوصاً آنجایی که ویلی با زن بدکاره به هتل میرود. اینجا مشخصترین جایی است که قوانین با نمایش داده شدن آن مخالفت میکنند. البته قصد من از گذاشتن چنین صحنهای در فیلم ابداً اشاره به سانسورهای دولتی نیست بلاکه آن ارجاعی است به تم اصلی خود فیلم. یکی از جنبههای سانسور ادعای مراقبت از اخلاقیات امعه است. در داستانی که ما میبینیم به دلیل کمدوامی این محدودیتها، نوعی از اغتشاش اخلاقی وجود دارد. این شاید دارد نشان میدهد که این محدودیتها ممکن است چندان کارآمد نباشند.
-بازیگران اصلی فیلمتان را چگونه پیدا کردید؟
--من زمانی که دارم فیلمنامه مینویسم به بازیگرانی که قرار است به جای کاراکترهایم بازی کنند، فکر میکنم. من توانایی کسانی که به آنها فکر میکنم را میدانم. میدانم که آنها میتوانند از پس مختصات کاراکتری که برایشان نوشتهام بربیایند. همیشه سعی میکنم که در فیلمهایم جمعی از بازیگران جدید را در کنار بازیگرانی که قبلاً با آنها همکاری کردهام، بگذارم. این به نظر شیوهی مناسبی برای ترکیب کردن تجربیات این دو است. بازیگران قدیمی به بازیگران جدید کمک میکنند که تا آمادهی ایفای نقش در فیلمی از من باشند. بهرحال کسانی که قبلاً با من کار کردهاند با شیوهی کاری من آشناتر هستند. برای همین مشخصاً زمانی که در ایران کار میکنم ترجیح میدهم که از چند هکار قدیمی در تیم بازیگریام استفاده کنم.
-زمانی که در حال نوشتن کاراکترهای منسوب به طبقه مرفهترتان هستید، آیا برای آنها گذشتهای را متصور میشوید یا در کل اجازه میدهید این پیشینه را بازیگرانتان ردیابی کنند؟
--خب طبیعی است که پیشینهای از زندگانی کاراکترهایم در ذهن داشته باشم. اما این دلیل نمیشود که اجازهی خیالپردازی در مورد آنها را به بازیگرهایم ندهم. اتفاقاً با آنها بسیار در مورد زندگانی گذشتهی کاراکترهایی که میخواهند بازی کنند حرف میزنم و نظراتشان را میشنوم. به نظرم در نهایت این بازیگر است که با نحوهی نقشآفرینیاش پیشینهی کاراکترش را میسازد و البته برای مخاطب میشناساند.
به یاد دارم سر همین فیلم ترانه علیدوستی از من پرسید چرا خانوادهی کاراکتری که او بازی میکند موضوع را با خانوادهی خود در میان نمیگذارد یا پیش آنها نمیرود تا بهتر پرستاری شود؟ من به او گفتم که خانوادهی او در شهرستان زندگی میکنند و از او دور هستند. ترانه وقتی این راشنید به من گفت اکنون لازم است که دوباره بر روی مختصات رفتاری کاراکترم کار کنم. چون اون ازیک استان دیگر به پایتخت آمده است.
-من کار فیلمبردار و طراح صحنهی شما در فیلم را بسیار میپسندم. مخصوصاً ابتدای فیلم که شما چگونگی تخریب خانهی اول این زوج را به ما نشان میدهید.
--خب این هم بازمیگردد به همان نکتهای که قبلاً گفتم. همان بحثی که در مورد همکاران قدیمی با هم داشتیم. ایدهال من این است که در مشخصاً در مورد فیلمبرداری و طراحی صحنه به همکاران قدیمیام اعتماد داشته باشم. این کار من را برای گرفتن صحنههایی که مختصات آن را اول از همه در ذهنم دارم آسودهتر میکند. در مورد سکانس اول چون یک برداشت بلند است و در ان کات نداریم، ما بارها تمرین کردیم. هر چه بیشتر ضبط میکردیم کیفیت کارمان بهتر و دقیقتر از قبل میشد.
-به نظرم چندان دوست ندارید بازیگرانتان مطابق فیلمنامهای که نوشتهاید دیالوگ بگویند، این درست است؟
--خب، اصولاً من زمانی که فیلمنامه را مینویسم تلاش میکنم تا آنجایی که میتوانم از دیالوگ نوشتن پرهیز کنم. منظورم این است که تلاش میکنم صحبتهای کاراکترهایم بیشتر شبیه به بداهه سخن گفتن به نظر برسد تا چیز دیگر. این البته به این معنا نیست که اجازه بدهم بداهه به صورت افراطی وارد دهان کاراکترهایم بشود. تا جایی که منطق رفتاری کاراکتری که نوشتهام اجازه بدهد، من هم مشکلی با بداههپردازی ندارم. ولی زمانی که این مورد از حدودش فراتر برود، جلوی آن را میگیرم.
-یکی از صحنههایی که بیرون از نمایش است اما در کنار آن قرار میگرد، صحنهی تجاوز است. آیا این واسازی آن چیزی است که ما در تئاتر دیدهایم؟ [منظور مصاحبهکننده در اینجا اشاره به برقرار کردن رابطهی جنسی بین ویلی لومان و خانم فرانسیس در نمایشنامهی مرگ یک فروشندهی آرتور میلر است]
--اول باید بگویم که من ابتدا خلاصه ای از داستان دو کاراکتری را که میخواستم بهشان بپردازم را نوشتم. بعد بازیگر تئاتر بودن را به پیشهی آنها افزودم. سپس دنبال نمایشنامهای گشتم که بتوانم حادثهای که برای زندگی این دو اتفاق میافتد را بر روی آن بار کنم. کلی نمایشنامه خواندم. بسیاری را دوباره و دوباره. و دست آخر به نمایشنامه ی آرتور میلر رسیدم. این را قبلاً و در زمان دانشجویی خوانده بودم. یقین کردم که این همان چیزی است که میخواهم. تم اصلی چیزی که من داشتم می نوشتم دقیقا همانند نمایشنامهای بود که میلر نوشته بود؛ تحقیر. تحقیر شدن. در پایان فیلم متجاوز با همسرش وارد فیلم میشوند. آنها همان ویلی لومن و لیندا در زندگانی واقعی هستند. زوجی که 35 سال با همدیگر زندگی کردهاند. تمامی برخوردهای بین ویلی و پسرش در طول نمایشنامه اینجا گنجانده شده است. در نمایشنامه یکی از پسرهای ویلی مدام تلاش میکند که تا به مادرش بفهماند، پدرش یک آدم فریب خورده و شکست خورده است. در فیلم هم این عماد است که چنین نقشی دارد. او قصد دارد که به پیرزن بفهماند شوهرش به او خیانت کرده است.
-فیلم شما برای من مثل خواندن دوبارهی نمایشنامهی میلر بود. من هم مثل شما آن را در زمان دانشجویی خواندهام.
--آنچه برای من جالب بود این است که چطور امکان دارد مردی که هر شب بر روی صحنهی تئاتر دارد نقش ویلی لومن را بازی میکند و دیگران را به همذات پنداری کردن با آن فرامیخواند، چطور در زندگانی واقعیاش نمیتواند یک مرد شبیه ویلی لومن را ببخشد.
-آیا ترجیح میدهید که فیلمهایتان همیشه پایان مبهمی داشته باشند؟
--این به نظرم آغاز یک داستان دیگر است. فیلمی تمام میشود و فیلمی دیگر آغاز میگردد. این گونه از ابهام برای من چنین معنایی دارد.
-آیا در حال حاضر بر روی فیلم دیگری کار میکنید؟
--بله. دارم مینویسم. آن را در اسپانیا خواهم ساخت.
-چرا اسپانیا؟
-خب این برای من یک توفیق اجباری است. دوست دارم هر چه بیشتر فیلمسازی در کشورهای دیگر را تجربه کنم. اسپانیا مشخصاً از نظر فرهنگی خیلی شبیه به کشور من، ایران است.