زیباییشناسی گروتسک در اسب حیوان نجیبی است
- توضیحات
- نوشته شده توسط دکتر مجید رحیمی جعفری
- دسته: تحلیل سینمای ایران
- منتشر شده در 1390-09-23 01:10
اسب حیوان نجیبی است ترسیمگر دنیای امروزمان، جامعهمان، تهرانمان و از همه نزدیکتر یک شب از پیرامونمان است که در دل پایتخت میگذرد. اتفاقاتی که به دلیل جمع شدن و به توان رسیدن آنها –فیلم و کارگردان را- محکوم به سیاهنمایی کردهاند.
محکوم کردهاند که ترویجگر فساد است و قصد مخالفت دارد اما مشخص نیست تا کی و کجا هنر باید قربانی شود! شاید تنها چیزی که برای تمام کسانی که بدون فکر و درنگی دست به قلم میشوند مهم نیست، هنر و مطالعات هنری باشد. معلوم نیست تا چه هنگام رسانههای قد و نیمقد باید سر دربیاورند و افرادی با دست داشتن موقعیتی بر هر اثر هنری بتازند و هر اثر پیشپا افتادهای را ارج نهند.
خوشبختانه هنوز رسانههایی -همچون ماهنامه صنعت سینما- هستند که به جای نشر عکسهای پر زرق و برق، اختصاص نیمی از نشریه به عکس و نظر بازیگران و نقدهای سفارشی، به متن و بافت آن اهمیت بدهد. این فضای دلزده و پر اغتشاش مطبوعاتی سینمای ایران زمانی تسکینم میدهد که سردبیر ماهنامه «صنعت سینما» در تماسی تحلیل علمی در مورد یک محصول خوب سینمایی را پیشنهاد میدهند. اگر تحلیلهایم را دنبال کرده باشید میدانید اصولا عادت به نوشتن چنین نوشتههایی ژورنالیستی ندارم و توهینها و بیحرمتیهایی که به هر طریقی به فیلم اسب حیوان نجیبی است به بهانه نقد (!) شده بود نگارنده را مجبور به نوشتن چنین پیشدرآمدی کرد. در ادامه شما را به خواندن تحلیل دعوت میکنم و خیلی از آن افرادی که انتقاداتی نظیر احمقبودن شخصیتها، آشفته بودن فضای فیلم، دیالوگهای بیربط، اغراق در فسادی که به تصویر کشیده شده؛ میگیرند شاید در خلوتشان بدانند که برای نوشتن نقد بهتر است تأمل کنند و حرمت قائل شوند.
تمام لحظات فیلم طی ساعاتی در یک شب از شبهای تهران میگذرد که هر لحظه آن برای کمال خسروجردی (رضا عطاران)، که از زندان مرخصی گرفته، حکم طلا دارد تا با لباسی مبدل –لباس نیروی انتظامی که البته در انتهای فیلم مشخص میشود او زندانی بوده نه پلیس- به فکر باج گرفتن از متخلفین باشد. شخصیتها هر یک خود بر سر راه شخصیت اصلی قرار میگیرند. منطقی که اصلش بر بیمنطقی استوار است تا مضحکهای خلق شود. مضحکهای که هر یک تا انتهای آن پیش روند. خسروجردی که میتواند دست از سر یکی از آنها بردارد و سراغ مورد دیگری برود اما پابهپای آنها پیش میرود موقعیتی ایجاد میشود و از دل آن موقعیت، شخصیتها و موقعیتهای جدیدی به وجود میآیند که مضحکه را پیش ببرند. لوکیشن از خیابانهای تهران آن هم در شب انتخاب شده است که کارکرد خاصی در قصه دارد. قصهای که شخصیتهایش هیچکدام سیاه نیستند و تنها فضایی که گرفتارش شدهاند تیره است و باید کشف و شهودی داشته باشند تا تلنگری به خود بزنند.
ولفگانگ کیزر منتقد آلمانی که بیشترین تلاشش را در بیان ماهیت گروتسک انجام داده است در تعریف آن چنین میآورد: «گروتسک تجلی این دنیای پریشان و از خود بیگانه است، یعنی دنیای آشنا از چشماندازی که آن را عجیب مینماید و این عجیب بودن ممکن است آن را مضحک یا ترسناک جلوه دهد و یا هر دو کیفیت را به صورت همزمان پدید آورد.»
تعریف گروتسک از قول کیزر راه دریافت سبک هنری فیلم اسب حیوان نجیبی است را پیش روی ما قرار میدهد. در ادامه تحلیل هدفمان بررسی خصوصیات سبکی گروتسک فیلم مذکور در تعامل با منطق فیلمیک میباشد. فضای نامتعارف از همان تیتراژ فیلم که در یک پارتی میگذرد آغاز میگردد. یکی از مواردی که کارگردان باهوشمندی به آن توجه کرده است فضای خارج از قاب است که قصهپردازی میکند و درام را پیش میبرد. یکی از منطقهای تئاتری و هنری توجه به نشانهها در خارج از حد و مرزهای آن رسانه است و گروتسک هنری آن را به شیوه نامتعارفی میطلبد. حتی در یک درام رادیویی خلق صدای خارج از داستان به پرسپکتیو ذهنی مخاطب کمک میکند. به همین ترتیب در تیتراژ آغازین، نباید انتظار دیدن نمایی از پارتی آن هم به طور واضح داشته باشیم –نه به این خاطر که فیلم از خط قرمزها عبور نکند- زیرا فیلمساز به دنبال خلق فضایی است که در ادامه در دل درامش شکل میگیرد. این تمهیدِ استفاده از مؤلفههای خارج از قاب که خود به روایت داستان کمک میکند در ادامه فیلم در مورد همسر برزو (پانتهآ بهرام) استفاده میشود. برزو به دلیل قرضهایش با همسرش مشکلاتی دارد که شخصیت همسرش کاملا خارج از قاب است و ما با صدای خارج از قاب او همراه میشویم. همین صدا هویت لازم برای این شخصیت را میآفریند.
گروتسک میتواند با مضحکه و هراس درآمیزد که اغلب آثار کمدی سیاه از این جنس و به نوعی شبیه بارلسکها هستند یا اینکه به ویژگی وحشت و تنفر در یک فضای خوفناک رو میآورند که اسب حیوان نجیبی است را میتوانیم از جنس اول بدانیم. در هر مواجههی خسروجردی در نقش مأمور قلابی با یک جرم یک میدان تنشی خلق میشود که در درون این میدان برای ایجاد کشمکش نیاز به حضور پدیداری داریم. حضور پدیداری از دل یک ناهمعرفی صورت شکل میگیرد. پارتی و بالاگرفتن صدای موسیقی آن مأمور تقلبی را بر این میدارد تا زنگ خانه را بزند و موقعیت اول خلق شود. تمام موقعیتها لحنی طنز دارند و ابتدا ما را با یک کمدی موقعیت مواجه میسازند تا همان مضحکه شکل گیرد. مضحکهای که دکوپاژ پرجزئیاتش حتی در خیابان هم جواب داده است. از سنگریزه لابهلای سیمانها و آوردن ملات برای بازگرداندن نما به شکل قبلی خود گرفته تا جزئیات برخورد پیمان (کارن همایونفر) با منشی خود نسترن (باران کوثری) و از تکهکلامها و ظاهری که برای رامین طراحی شده تا بازی با تسبیح راننده (احمد مهرانفر) همهوهمه توانستهاند به پرداخت درام و شکل دادن یک کمدی سیاه کمک کنند که علاوه بر گوشزدهایی به مشکلات اجتماعی، بتوانند سبکی هنری بیافریند. یکی از این ابزارها دوربینی است که گاه تنها حکم نظارهگر را به خود میگیرد و گاه به سمت مأمور تقلبی میآید و جانب او را میگیرد که به دیگر کاراکترها مینگرد که مشکلاتشان دستکمی از خودش ندارد. سبک گروتسک از دل این مضحکههایی بیرون میآید که موقعیتی را به موقعیتی دیگر پیوند میدهند. حضور یک عنصر هر چند کوچک در میدان تنشی که در موقعیتهای گوناگون شکل میگیرد تنش را بالا میبرد و عنصر فروکاهنده این میدان شخصیت اصلی فیلم یعنی کمال خسروجردی است.
گروتسک بر مبنای ناهماهنگیها استوار است. بارزترین خصیصه گروتسک، عنصر ناهماهنگی است که میتواند از کشمکش، برخورد، درآمیختگی ناهمگونها یا مؤلفههای نامتشابه نشأت گرفته باشد. ناهماهنگیهای در خدمت منطق سبک، مهمترین ویژگی فیلم اسب حیوان نجیبی است میباشد، از عنوان گرفته تا جایگاه شخصیتها و دیالوگهای کوتاه و بلند آنها. عنوان فیلم در دلالت صریح مخاطب را به فکر فرو میرود تا به دنبال دلالت پیمایش ورزد، اما شاید هیچ نصیبش نشود جز دیالوگی از مسعود (حبیب رضایی) که از مستی بر زبان میآورد (همان عنوان فیلم) مخاطب به همین دلالت صریح شاید دل خوش کند که با یک فیلم انتقادی و اجتماعی روبهرو است در صورتی که در وجه استعاری ما با خصوصیات پدیده شناسی باید پیش برویم. اگر اسب را به مثابه یک نماد بپذیریم باید کمی از این خصوصیات را با یکدیگر مرور کنیم. سری به یکی از کتب برای بارزترین ویژگیهای اسبها انداختم: «اسب حیوانی است اجتماعی، نه تنها نیاز مبرمی به زندگی گروهی دارد؛ بلکه دارای سیستم دقیق ارتباطی است. اسب موجودی بسیار حساس و زودرنج است که در احترام گذاشتن به آن میتوان رفتار بهتری از او مشاهده کرد.»
با توجه به چنین ویژگیهای میتوانیم این نماد اجتماعی و ارتباطی بودن آن را انسان فرض کنیم. انسانها و جامعه و از همه مهمتر جامعهای که فیلمساز در آن میزید در لایههای اجتماعی نیاز به بازنگری دارد. فیلمساز از بیمهری اجتماعی دم میزند از اینکه رنجشهایی در دل جامعه صورت گرفته و میتوان خود او را مثال زد که فیلمهایش با وقفه مجوز اکران میگیرند یا پروانه نمایش خارج از کشور دریافت نمیکنند. صحبت از یک احترام مشترک میکند که این احترام اگر بین جامعه و مسئولینش کاملا و دوطرفه برقرار باشد خیلی از مشکلات حل میشود. مأمور تقلبی با اینکه قصد اخاذی دارد در انتها شخصیتهای جامعه را به هم نزدیک میکند خود متنبه میشود و کمکی به همین انسانها میکند. عناصر ناهماهنگ بر منطق بیمنطقی درام، اثری را خلق کردهاند که ضمن انتقادهایی –نه آنچنان که آنها را بزرگ جلوه میدهند و لقب سیاهنمایی و از این قبیل حرفها که دوست ندارم در نقد نقلشان کنم به کار میبرند- راهکار نشان میدهد و آن همدلی و احترام است. نجابتی که از جامعه در انتهای فیلم که شب رو به اتمام است دیده میشود همان نجابتی است که از دل عنوان بیرون میآید.
فارغ از عنوان که به طور کامل به آن پرداخته شد خسروجردی در لباس مبدل شکیبا که دست به اخاذی میزند گاه به اعمالی اهتمام میورزد که شاید برای مخاطب ناآشنا با سبک، احمقانه به نظر برسد؛ اما بروز این رفتارها چه از سوی کاراکتر او و چه دیگر کاراکترها همه در خدمت آفریدن مضحکه هستند که هر کدام نقش خود را ایفا کنند. خنده در گروتسک جنبهای ضروری دارد. یک اثر گروتسک معمولا خنده را نیز به همراه میآورد، اما مخاطب این اثر نمیتواند از ته دل بخندد چرا که این عنصر با ادراکی مغایر و ناسازگار ارایه گشته است. به همین خاطر ما نباید انتظار حرکات عاقلانه از کاراکترهای یک اثر گروتسک داشته باشیم که در دل موقعیتهای آن قرار میگیرند. اوج این شگفتی و گروتسکوارگی در دیالوگ نسترن در اوج بحران است. درست زمانی که همه از فرط مشکلات درماندهاند و خسروجردی هم برای طلب رشوه آنها را رها نمیکند یکی از آنها میپرسد: «حالا کجا بریم» نسترن پاسخ میدهد: «بریم شمال» این دیالوگ فضای این مضحکه را از فراشگفت هم پیش میبرد. شاید خصوصیات سبکی این فیلم به فراشگفت هم نزدیک باشد اما انتهای فیلم و این عناصر ناهماهنگ که در یک منطق درست استفاده شدهاند آن را در گروتسک آغشته کرده است. در تعریف فراشگفت اینطور باید یادآور شد که در عین عجیب و غریب بودن ناراحتی و افراط گروتسک را ندارد. این همه دغدغههای اجتماعی در کنار هم چیده شدهاند تا مخاطب و جامعه را به یک تأمل فرو برند نه اینکه تنها ما را با یک فضای آکنده از مؤلفههای ناهماهنگ مواجه سازد. رفتارها، تنشها، مشاجرههای پیمان و حکیمه (مهتاب کرامتی) که بر سر مهریه صورت میگیرد همه از این قبیل هستند. هر شخصیت داستانی را –که پر از اتفاقات عجیب است- به خط اصلی اضافه میکند تا داستان گروتسک در اوج ناهماهنگی بر منطق سبکی پیش رود.
بازی بازیگران در خلق کاراکترهایی که هر کدام در مشکلاتشان غرق شدهاند و به مأمور تقلبی شک نمیکنند یا به خانهای برای قرض پول میروند و در آنجا تنها تسلیت گفته و باز میگردند کمک شایانی کرده است. عناصر ممکن است در یک فضای آشناییزدایی شده و پراعوجاج در سبک هنری گروتسک قرار گیرند تا ما را با برخی عجایب مواجه سازند. اختلافات طبقاتی و ناهمخوانیهای اجتماعی شهرنشینی خصوصا در پایتخت یکی از این موارد است که در طول راه پیمان، مسعود، رامین و نسترن مشاهده میکنیم. پیمان برای رسیدن به پول همراه رامین میشود تا به خانه شخصی بروند که عزادار همسرش است. پیمان را نسترن (منشی او) با شلوار گرمکن و مسعود در اوج مستی همراهی میکنند. در انتها به صاحب عزا میگویند قصدشان تسلیت گفتن، بوده است!
شخصیتهای فیلم قبلی فیلمساز در رگههایی از یأس به سر میبردند، اما اینبار در اوج مشکلات لبخند بر لب دارند، با یکدیگر شوخی میکنند و اگر پول برای کمک به یکدیگر ندارند لبخند خود را هدیه میدهند. خسروجردی کفشها را به نسترن پابرهنه میدهد و پولها را برای کمک به مسعود میبخشد تا چند روز بعد به او بازگرداند. یک سوم پایانی فیلم عامدانه دست نویسنده رو میشود زیرا مسئله اگر حل شود معنایی شکل نمیگیرد پس مسئله باید باقی بماند تا در دل صمیمیت خسروجردی پول را به مسعود ببخشد. هیچ مسئلهای با اینکه واقعا مسئله است عمیق نمیشود چون فضای فیلم طوری ترسیم شده که جزئی از کل باشند. تمام عجایبی که در فیلم با آن مواجه میشویم همان دنیای آشنای ماست و از خیال پردازی بسیار دور است. نه آنقدر طبیعی که بگوییم فیلمساز انتقادات گزندهای داشته نه آنقدر باید آنها را بیاهمیت جلوه دهیم که هیچ مشکلی وجود ندارد. فیلمساز برای رسیدن به سبکی هنری و انتقاداتی که در اثرش به طور معقول جاری ساخته برخی را به اشتباه انداخته که با بزرگکردن وقایع آن هم در یک شب قصد سیاهنمایی داشته است. بیپردگی در گروتسک به آن قدرت میبخشد. گروتسک دارای طبعی افراطی است و عنصر اغراق و زیادهروی از خصایص بارز آن است.
منبع: ماهنامه صنعت سینما
quot;helvetica
دیدگاهها
9 بار از کلمه مضحکه و.....
استفاده شد در این متن ،
و این رنجش آور بود !...
در کل ممنون که از این فیلم حمایت کردید.
ممنون