جف کونز استاد انحراف؛ نقد نمایشگاه تازهاش در موزه اشمولین
- توضیحات
- نوشته شده توسط لارا کامینگ
- دسته: تحلیل سایر هنرها
- منتشر شده در 1398-01-31 13:32
آثاری از جف کونز در موزه اشمولین به نمایش درآمده است. ابرستارهای از اجناس رده خارج که گزاف و بسیار گران بهاست در یکی از قدیمیتری گالری ها در نزد عامه به نمایش در آمده و مخاطبان را با قیمت 12.25 میلیون پوندی خود شوکه میکند. اینجا آثار او که ابژههای غول آسا هستند ردیف شدهاند. اغلب آنها از استیل آینهای شکل بسیار براق تشکیل شدهاند که میتوان به بانیها و بالرینها، بچه خوک و بالنها در جنس طلا و نقره یا فلزات گرانبهای درخشان اشاره کرد که آن ها چشمان شما را به خود معطوف خواهند کرد. بازتاب این نمایشگاه محلی برای سرگرمی و تفریح است که چشمان شما را سیر خواهد کرد اما در مورد ذهنتان چی؟ حرفی برای گفتن دارند؟
کونز به طور خودخواستهای آثارش را به طور بی معنی ارائه کرده، زمان چیزی را در این مورد تغییری نداده تنها این قیمت آثارش است که افزایش یافته. این نمایشگاه به نوعی بررسی اجمالی از دوره کاری هنرمند از دهه 1980 به این سو است برای نمونه مجموعههایی از آثار حجمی، آنتیک و پیش پا افتادهها و آثار اخیرش تحت عنوان گیزینگ بال به صورت کرههای بسیار براق که مانند توپ فوتبال متصل شدهاند به نسخه کپی نقاشیها و مجسمههای مشهور.
آثار دیگری نیز اینجا ردیف شدهاند که متفاوت از دیگران هستند و میتوان به «ساخت بهشت» اشاره کرد به طرز عجیبی خودنگارهای از جف کونز است که با تصاویری از رابطه مقعدی و پورنوگرافی خودستایانهای گره خورده است. نمونه دیگر مجسمهای از جنس چینی «مایکل جکسون و حبابها»ست که میمون دست آموزی روی پاهای او نشسته است. با این اوصاف به نظر میرسد برای هنرمندی متولد 1955 در پنسیلوانیا که قریب به 4 دهه فعالیت هنری دارد نمایش 17 اثر پرتره کاملی از او نیست و به نوعی نادیده گرفتن دورههای کاریاش است.
نمایشگاه با یک نمایش فوق العاده شروع شد. قبل از اینکه چیزی جلب نظر کند در پیشگاه شما به طور معلق توپ بسکتبال مشهور جف کونز قرار دارد که در ویترین متشکل از آب معلق است. ایجاد این امکان -که چنین تعادلی بدون فرورفتن یا روی آب آمدن- بسیار پیچیده بود و هنرمند برای چنین اثر فوق العادهای از ریچارد فینمن فیزیکدان نوبل برده کمک گرفته است. این نقطه دید بسیار ناگهانی است و هر بار که به آن مینگرید یک شگفتی بیانتهاست. یک شاهکار در نوع خود چیزی مابین لذت و خنده.
کونز یخ شکن خود را در سال 1985 ساخت. یک ایده ارجینال مدتها پیش از آنکه دیمین هرست کوسه خود را به درون مخزن ببرد. سال بعد از آن دوره کاری کونز عوض میشود و نمونه آن خرگوش مشهورش است که اینجا نیز حضور دارد. بانی جاویدان او از جنس استیل نقرهای –مجسمهای بادکنکی معصوم که به صورت یک عروسک افسون گر تغییر شکل داده شده- نوعی ترسناکی و پوچی را به ذهن میرساند. نرم اما سخت، بامزه و همچنان خشن، سبک مثل یک بالن و سنگین همچون فلز، اینها تضادهای اصلی هستند که خرگوشِ کونز را غیرقابل انکار و در این مسیر طولانی جاویدان کردهاند.
مجسمه بالرین نشسته بر روی صندلی –که در سال 2015 تکمیل شده است- که لباس باله آبی رنگی بر تن دارد خم شده تا بند ظریف کفش باله خود را محکم کند به هیچ وجه شباهتی با طراحیهای کارتونهای دیزنی ندارد توجه شما را بسیار جلب خواهد کرد و شیفتهاش میشوید. بسیار زیبا، شفاف و عمیق چشمهای شما را میکشاند و از این حجم سنگین استیل که گویی یک تن وزن دارد شگفت زده میشوید.
کونز همواره یکی از محبوب ترین آثارش را نیز همه جا قرار میدهد که در کاتالوگ نیز اشاره کرده است. "من چیزی را قرار دادهام که هیچ کس نمیتواند دوستش نداشته باشد". چه کسی میتواند از زیبایی خیره کننده گیزینگ بال -کره شیشهای شکل درخشان که در استیل آبی کبالت ریخته شده است و به طور عجیبی بیعیب و نقص و بینظیر به نظر میرسد- بگذرد؟
در این راه نورمن روزنتال کیوریتور او برای انتخاب آثار و آوردن برخی از آکادمی سلطنتی همراه بوده است. کارها را هر دو نفر طوری مرتب کردهاند که مخاطب بدون آنکه از عقبه آنها چیزی بداند فقط گذری بر آثار کونز داشته باشد. یکی از آثار در وهله اول به نظر میرسد یکی دیگر از مجسمههای غول آسای بادکنکی هنرمند است که با رنگی ناهمخوان نسبت به دیگر آثار گسیختگی ایجاد کرده و به نوعی گویی به نمایشگاه سنجاق شده و باز هم از همان ابژههای بیضه شکل مردانه است، اما جلوتر که میروید و آن را بیش از پیش کشف میکنید. آن مجسمه یک زن است. ونوس ویلندروف (برگرفته و مشابه مجسمه ونوس ویلندروف یا زن ویلندروف، مجسمهای 11 سانتیمتری مشهور که به بیست تا سی هزار سال پیش نسبت داده میشود) با سربندی همچون مجسمه آزادی که ارجاعی به سه نسل در یک فیگور است. قرار نیست کونز تقلیدی کورکورانه از یکی از الهههای باستانی داشته باشد و آن را ارزان قیمت بفروشد، او با درخشندگی مبالغه آمیز ونوس ویلندروف کاری میکند که گویی شما درخشانتری چیزی را که دیدهاید، ببینید و سپس همان کار فوق العاده با استیل یکبار دیگر در اینجا تکرار شده است. به هر حال شما در منابع درخشان آن همراه با هر کس دیگری مینگرید.
صداقت جف کونز به من ثابت شده است و شکی به آن ندارم؛ اما انتخاب نام انحراف (یا ابتذال) برای مجموعه جدیدش صادقانه نیست. نقاشیهای متوسط چهارلته در نمایشگاه، مونتاژ چهرههای کلاسیک با مناظر مدرن و طراحیهای انتزاعی بیمزه و پوچ به نظر میرسند. با این حال مشخص است که کونز با قرار دادن گویهای خود در کنار آنها احساس لذت احمقانهای میکند و شانهای بالا میاندازد! چرا این بحث انحراف و انعکاس بی عیبِ لذت با توپهای جادویی، عروسکهای غول آسا به بحث کشیده میشود؟ اگر این فرمول درست کار میکند آیا او نمیخواهد مقاومتی در برابر اسباب بازیهای ساده کودکانه داشته باشد؟