نقد فیلم زن شوهردار A Married Woman ژان لوک گدار؛ سه ضلعی زن، قدرت و هنر
- توضیحات
- نوشته شده توسط کورش عارفین
- دسته: یادداشت سینمای اروپا
- منتشر شده در 1398-11-14 23:57
فیلم «زنِ شوهردار» محصول 1964 ساخته ژان لوک گدار بر پایه سه عنصر قدرت و حکومت (که نقش آن را مردی خلبان با روحیه خشک و سرد ارتشی به عهده دارد)، جامعه عصیانگر و خسته از وضع موجود (که زنی زیبا و سرکش نماینده آن است) و در نهایت عنصر سوم هنرِ نمایشی و تاثیر و نقش آن (که هنرپیشه تئاتر نقش آن را پذیرفته) بنا شده است که در نوشته پیش رو قصد تحلیل همین سه ضلعی را داریم. در فیلم «زنِ شوهردار» که نام آن نیز دستخوش ممیزی قرار گرفت تا نتوان فرد را به جمع تعمیم داد و به «یک زنِ شوهردار» تغییر یافت؛ سه عنصر مورد اشاره درقالب یک مثلث متساوی الاضلاع با رویکرد زیباییشناسیِ وسواسگونهای از طریق اندازهگیری فاصله بین اندام شارلوت هنرپیشه زن فیلم خودنمایی میکند. تاکید گدار بر این مثلث که اصرار بر تساوی اضلاعِ آن مشاهده میشود به نوعی بیانگر دیدگاه فیلمساز بر نقش رقابتی و همسان عناصر یاد شده در دهه 60 میلادی اجتماع فرانسه با همراهی موج نوی آن روزگار است.
هر چند در این فیلم به اندازه آثار دیگر گدار از شهر پاریس و خیابانهای آن گذر نمیکنیم و فیلمساز هوشمندانه ما را پیش از حضور ضلعِ قدرت به برج ایفل و خیابان شانزلیزه پر زرق و برق میبرد؛ اما پس از آن گویی شهر پاریس محو میشود و قرار است داستان را در لابهلای دیوارهای سپید خانه دنبال کنیم و تنها خیابانهای شهر پاریس و تاکسیهای آن محلی برای موش و گربه بازیهای شارلوت نگران از لو رفتن خیانتش میشوند هرچند در پس چهره هیجان زده و در عین حال سرخوش او اثری از پشیمانی نمیبینیم. گویا عصیان دختر در عدم حضور عنصر قدرت به شکلی عریان بر پشت بام خانهای در شهر پاریس شکل میگیرد، جایی که اصرار معشوق او هم اثری در سرکشی او ندارد و کم کم هر چه جلو میرویم او بیپرواتر میشود و در سکانس درخشان تعقیب و گریز شارلوت و شوهرش در خانه که بر سر یک صفحه موسیقی نقش میبندد، گدار هوشمندانه دوربین را ثابت نگه میدارد تا بیننده در حالی که شارلوت -ضلع سوم مثلث را در دستش گرفته- شاهد سر شاخ شدن دو عنصر قدرت و جامعه عصیانگر باشد. جایی که ضلع حکومت با همه تلاش خود موفق نمیشود مانع گسترش هنر شود و در نهایت صدای خندههای یک دختر که توامان مایههای طنز و هیستری دارد در صفحه گرامِ موسیقی شنیده میشود. در حقیقت گدار این حس را به بیننده القا میکند که قدرت آن روز یارای مقابله با اجتماعِ پویا و هنر را ندارد و اجتماع و هنر چون رودی خروشان قرار است راه خود را بیابند.
تصاویر برهنه و تقطیع شده شارلوت زیر عنوان نماینده اجتماع گویا طعنهای سنگین به سینما و نقش موثر آن بر استفاده ابزاری از بدن زن و جامعه مدرن است جایی که هنرپیشه زن فیلم به وضوح هالیوود و هنرپیشههایش را به هنر اروپا ترجیح میدهد. در سکانس طولانی ابتدایی فیلم مرد در حال نوازش دستان زن است و زن در ادامه دستان خود را میکشد نمای پایانی و کوتاهتر همین کار تکرار میشود با این تفاوت که مرد که نماینده هنر است دستان خود را از دستان نوازشگر جامعه جدا میکند و میرود .
گویی هنر و تئاتر و سینما به تأسی از هالیوود بیرحم ضربه خود را بر پیکره نحیف جامعه که خود با ترفندی خاص به استقبالش رفته بود وارد میکند. اتفاقا در همان سکانس پایانی مرد راهی سفر با تحکم به زن میگوید "پول را آوردی" و وقتی پاسخ مثبت را میشنود با بیاعتنایی و بیرحمی پول را میگیرد و در جیب خود میگذارد. به باور فیلمساز ظاهرا وظیفه تئاتر و هنر وابسته به سرمایه داری این بوده که جیب خود را از اجتماع درمانده پر کند، کودکی در دامان او قرار دهد که باز هم مشخص نیست این کودک حاصل کار حکومت است یا تلاش هنر بیرحم و پر مدعا و در نهایت او را با سرخوشیهایش تنها بگذارد و برود. تاکید گدار بر تصاویر اغوا کننده زنان هالیوودی چون مارلین دیتریش که سمبل جاذبه آن روزگار هستند و هیچکاک بزرگ استاد بی بدیل تعلیق و نماینده تکنیک و فن سینما در حقیقت کلاف درهم تنیده سکس و هنر مدرن آن روز را نشان میدهد به شکلی که بیانگر تاثیر گذاری شگرف فن هنر و ابزار قدرتمند آن برای سیطره بر جامعه آن روز باشد که تا الان ادامه پیدا کرده و جامعه را گریزی از این زیبای دردسرساز نیست پدیده ای به نام "سینما".
گدار در این فیلمش به جای قطع جامپ کات که امضای اوست از فید اوت استفاده میکند تا ظاهری ملایم و شاعرگونه به فیلم بدهد. وابستگی شارلوت به شوهر خلبانش که عاشقانه زنش را دوست دارد در کنار عشق زن به معشوقش ویکتور مثلث درهم تنیده ای میسازد که ظاهرا رهایی از آن ممکن نیست؛ همانطور که ماندنش هم بی دردسر نخواهد بود. تمایل هر دو مرد به بچه دار شدن از این زن زیبا و عدم تمایل او به داشتن کودکی از آنها با این توجیه که او خودش یک بچه دارد در حقیقت بیانگر دو دیدگاه موازی و در عین حال متفاوت از سوی دو قدرت مذکر فیلم و یک دیدگاه واحد و تدافعی از سمت و سوی جامعه فمینیست فرانسه است. ضلع حکومت ظاهرا در فکر کاشتن بذر قدرت و به اسارت گرفتن اجتماع و ضلع اغواگر -آن که اتفاقا موفق به جلب نظر جامعه شده- به دنبال تثبیت موقعیت خود در برداشت منافع مادیاش و در عین حال عدم پذیرش مسئولیت مدنی و عواقب مخرب ان است. از سوی دیگر شارلوت که نماینده جامعه است در جای جای فیلم رو به سطحی نگری مفرط می آورد از وسواس او در استانداردهای تعریف شده اندامش تا انتخاب بهترین لباس زیر جایی که شاید بیننده از او به عنوان مادر توقع بیشتری برای تربیت فرزندش دارد تا موضوع های سطحی هرچند به نظر میرسد گدار از عمد به هیچ عنوان اصراری بر مهم و بزرگ نشان دادن کودک فیلم نشان نمیدهد و البته در سکانس صحبتهای پزشک متخصص زنان تاکید بر معنویت آمیزش جنسی با هدف ازدیاد نسل به وضوح دیده میشود.
شاید هم فیلمساز بین تامین معاش از جانب حکومت و عشق و هوس از جانب هنر تعادلی ایجاد کرده تا هر دو را حریصانه هم زمان در چنگ خودش نگاه دارد هرچند گدار هوشمندانه تصمیمی برای نتیجه گیری ندارد و آن را به عهده مخاطب گذاشته است. سکانس مکالمه بین دو دختر نوجوان در رستوران که شارلوت صحبتهایشان را استراق سمع میکند شاید به نوعی از نسل آینده آن روزگار خبر میدهد که قرار است پیش درامدی باشد برای فرزندی که او به زودی به دنیا خواهد اورد. نسلی که دغدغهاش زیباییهای سطحی و گرفتاریهای امروز اوست، گویا قرار است در روی همان پاشنه بچرخد.