نگاهی به فیلم زندگی خصوصی آقا و خانم میم / یک زن، یک مرد
- توضیحات
- نوشته شده توسط دامون قنبرزاده
- دسته: یادداشت سینمای ایران
- منتشر شده در 1391-09-20 01:23
خلاصهی داستان: محسن (حمید فرخنژاد) به همراه همسرش آوا (مهتاب کرامتی) و پسرش، به تهران آمده تا با رئسای شرکتی که در آنجا مشغول به کار است، جلسه بگذارد. آوا زنی است –به طور مشخص- از طبقات پایین اجتماع و محسن سعی می کند او را با حال و هوای محیط اطرافش تغییر بدهد ...
یادداشت: زندگی خصوصی آقا و خانم میم دومین ساختهی صدرالدین حجازی وارد زیر و بمهای یک رابطهی زناشویی میشود و به حیطهی حساسی قدم میگذارد که آدمی، البته با درجات مختلف، با آن دست به گریبان هستند. حال وقتی پای جامعهی خودِ ما به میان میآید، این بحث، جنبهی حساستری هم به خود میگیرد. فیلم هر چند گاهی در پرداخت، چندان ظریف عمل نمیکند -به طور مثال دقت کنید به لحظهای که آوا با نگاه به کفشهای محسن، به کفشهای اسپورت و نخراشیدهی خودش نگاه میکند و گویی خجالت میکِشد و این قرار است نشانهای بر عقب بودن او نسبت به مرد باشد که نشانهای که گل درشت به نظرم میرسد-، اما ایدهی ظریفی دارد.
شوهری که میخواهد همسرش را مطابقِ مُد روز جلوه بدهد تا جلوی رئسایش، امروزیتر جلوه کند؛ اما وقتی زن، کمکم چهره عوض میکند -و با اینکه از نگاه های هیزِ مردانِ دور و برش عذاب میکشد و همچنان سعی دارد همان کار را انجام دهد که مرد میخواهد- ناگهان مرد شروع به بهانهگیری میکند. بهانهگیریهایی دیوانهوار که از تعصبات و افکار جنونآمیز مردان، به خصوص در جوامع مردسالار، خبر میدهد. در نتیجه وقتی افکار شکاکانهی مرد بروز پیدا میکند و هر حرکت زن را به نشانهی خیانت میانگارد، باید اینطور فکر کنیم که آن تشویقهای اولیه و اصرارهای مرد برای اینکه زن تغییر کند، بیشتر از آنکه علاقه به پیشرفتِ زن در نزد مرد را نشان بدهد، استفادهی ابزاری مرد از زن را نشان میدهد. محسن، آوا را در حد یک جنس زیبا تنزل میدهد تا جلوی رئسایش خوب جلوه کند و ترفیع بگیرد. اما وقتی زن با مدیران او قراردادی ناگهانی امضا میکند و نشانههایی از پیشرفت را از خود نشان میدهد، مرد بنای مخالفت میگذارد تا جایی که بعد از برگشت زن از جلسه با مدیرش (ابراهیم حاتمیکیا)، او را زیر رگبار سؤالات دیوانهواری دربارهی نوع لباس پوشیدن رئیس، حرفهایی که بینشان رد و بدل شده و حتی نوع ساعتی که رئیس بسته بوده، میگیرد.
فیلمساز البته گاهی وارد جزئیات ظریفتری از رابطهی محسن و آوا هم میشود. حرکتی، حرفِ نیمه کارهای، نگاهِ خاصی و یک چشم و ابرو بالا انداختن، این ارتباط را وارد لایههای پیچیدهتری هم میکند. یکی از این لحظات، جایی است که زن بعد از جلسهی شام با رئیس مرد، داخل دستشویی آرایش خود را پاک میکند و ناگهان مرد که میخواهد سؤالی از او بپرسد، بدونِ در زدن، وارد دستشویی میشود و با دیدنِ زن که مشغول پاک کردن آرایش است، مکث میکند. این لحظه، لحظهی به یاد ماندنیای است که برای خیلی از زن و شوهرها حتماً پیش آمده؛ جایی که با زبانِ بیزبانی، خیلی حرفها زده میشود. این مکث، این تعجب مرد، انگار فروریختن خیالهای او را نشان میدهد. انگار مرد انتظار داشت زن برای او هم به قول معروف، "خوشگل" کرده باشد و همانطور بماند. انگار اینجا آن حسادت، آن تعصبِ مردانه، بروز کرده و همچنان زن را به مثابه یک "جنس" نگاه می کند؛ البته این میان شاید کسی هم پیدا شود و بگوید که مردِ بیچارهی داستان، دوست دارد، برای یک بار هم که شده، زن را آرایش کرده و زیبا ببیند و این حقش است! البته این هم یک دیدگاه است اما با توجه به مفهومِ کلی داستان و دیدگاهِ تقریباً ضدِّ مردِ فیلم (مردهای داستان همگی هیزند و قصدهایی دارند. از مأمور آسانسور بگیرید تا رئسای شرکتِ مرد که نگاههای خاصی به زن میاندازند)، ظاهراً معنایی که نقل شد، احتمال بیشتری دارد. از لحظاتِ پیچیدهی دیگری که در لایههای فیلم جریان دارد، لحظاتی است که محسن و آوا دربارهی افکار یکدیگر، کلنجار میروند. آوا به محسن شک دارد که آیا تا حالا به زنهای دیگر فکر کرده و محسن هم به همین شکل، به زن، گیر میدهد که حتماً تا به حال به مردهای دیگر هم فکر میکرده است. انگار آنها میخواهند اطمینان حاصل کنند که دیگری، حتی در افکارش هم به او خیانت نکرده و نخواهد کرد. این فکر، از ابتدا تا انتها، مثل خوره، زن و مردِ داستان و به خصوص مردِ داستان را میخورد.
این لحظات من را یاد چشمان باز بسته ساختهی استنلی کوبریکِ فقید میاندازد. لحظاتی که انگار آدمهای داستان، میخواهند از افکار یکدیگر هم انتقام بگیرند. به هرحال فیلم لحظاتی میتواند به لایههای زیرین رفتار آدمهایش نفوذ کند و بررسی رفتارشناسانه و جامعه شناسانهای به موضوعش داشته باشد اما نکاتی هم در فیلمنامه وجود دارد که بسیار پایینتر از حد انتظار است و باعث میشود در قسمتهایی، کار، سطحی جلوه کند. یکی از این موارد، شک ما به زن است که با تلفن ابتدایی او به یک نفر، در ما برانگیخته میشود و قرار است به این فکر کنیم که او با کسی رابطه دارد. این شک ابتدایی، در نهایت گره گشایی میشود و ما متوجه میشویم که زن در واقع با یکی از اقوامش حرف میزده است. این موضوع در ادامهی همان مضمونِ ضد مرد فیلم عمل میکند تا زن را کاملاً معصوم و بری از خیانت نشان بدهد. این منحرف کردنِ ذهنِ بیننده، بسیار ابتدایی و نپخته است ضمن اینکه گرهگشایی بسیار سطحیای هم دارد. مورد دیگر، به قضیهی آبستن بودن زن مربوط میشود که به هیچ عنوان در داستان جا نمیافتد و تا پایان هم ـ لااقل برای من ـ گنگ و نامفهوم باقی میماند. حجازی که با اولین فیلمش در میان ابرها، نشان داده بود فیلمسازی آیندهدار است، در دومین ساخته اش هم ثابت می کند که موفقیتِ فیلمِ اول، تصادفی نبوده. به نظرم او فیلمساز خوبی خواهد شد.