نگاهی به فیلم ضد جنگ «ملکه»
- توضیحات
- دسته: یادداشت سینمای ایران
- منتشر شده در 1392-03-12 01:13
خلاصة داستان: سیاوش، که در اواخر جنگ، در مناطق جنگی، به کار دیدهبانی و گرا دادن مشغول است، از محل پست خود راضی نیست و علاقة شدیدی دارد که کاری مثبت انجام دهد. او به شکلی اتفاقی بویلری بلند را پیدا میکند که مکان دیدهبانیِ رزمندهای بوده که شهید شده و جنازهاش همانجا مانده است.
سیاوش که از بالای بویلر، دیدِ خوبی به منطقه دارد، شروع میکند به لو دادنِ مکان عراقیها به نیروهای خودی؛ اما ناگهان جنازة دیدهبان قبلی، در مقابلِ سیاوش ظاهر میشود و به او میگوید که این جنگ، نتیجهای در بر ندارد و دشمنانِ ما هم به اندازة ما انسانند ...
یادداشت: در نگاه انسانی و خوبِ فیلم هیچ شکی نیست. شاید برای اولین بار است که در سینمای ایران، آن هم در ژانر جنگی (یا به قولی دیگر، ژانر دفاع مقدس) با مضمونی طرف هستیم که در آن دو طرفِ جنگ را به نوعی بازنده میداند (البته فیلم خوبِ "طبل بزرگ زیرِ پای چپ" کاظم معصومی را نیز نمیتوان فراموش کرد). فیلم تنها سایهای از عراقیها را نشانمان میدهد که عملاً کاری نمیکنند و این خودِ ایرانی ها هستند که با بی دقتیها، کینههایی از کشتار هموطنان خودشان، باعث مرگِ همرزمانشان میشوند. کارگردان فضایی خلق میکند که با فضای همیشگیِ اینگونه فیلمها در سینمای ما، متفاوت است. فضایی که بیشتر از آن که به مدح و ثنای سربازان بپردازد، لحنی جهان شمول (ضد جنگ) به خود میگیرد و میگوید همة ما انسانیم. صحنهای که روحِ دیدهبان قبلی، به سیاوش میگوید اجازه بدهد، مجروحِ عراقی، از مهلکه جانِ سالم به در ببرد، این پیام، آشکارتر میشود. از صحنههای زیبای فیلم آنجاست که افسر ارشد عراقی ـ که با گراهایی که سیاوش داده، همة سربازانش مُردهاند و حالا مجنون شده ـ میخواهد خودکشی کند، اما سیاوش که با حرفهای روحِ دیدهبان قبلی، به خود آمده، سعی میکند با گرا دادن به همرزمانش، میدانِ انفجاری دور و برِ افسر ایجاد کند که او را از خودکشی بازدارد.
متأسفانه فیلم برای گفتنِ این حرفِ زیبا -همین مضمونِ بازنده بودنِ دو طرف، همین مضمونِ پوچ بودنِ جنگ و کشتار- اول اینکه بسیار پر لکنت عمل میکند؛ یعنی جدا از حرفهای شعارزدة شخصیتها و به خصوص روحِ دیدهبان قبلی، تا رسیدن به دیدگاهِ متفاوتِ سیاوش از جنگ و نجات جانِ عراقیها به جای نابودکردنشان، مسیری نامیزان را طی میکند. ما دقیقاً نمیفهمیم سیاوش چه زمانی بهاین نکته پی بُرده که نجات دادن مهمتر از کُشتن است. دوم اینکه ریتم فیلم، تا یک جاهایی، بر خلاف نظر خیلی از منتقدان، بیمورد کُند است و از آن مهمتر هیچ پیشرویای در داستان صورت نمیگیرد. سوم اینکه کسی مثل من به عنوان یک مخاطب بیاطلاع از مسائل جنگی و اصطلاحات آن، در مواجه با خیل عظیم واژههای نامأنوس جنگی که به طبع از واقعیت الهام گرفته شدهاند، دچار نوعی سردرگمی میشوم. حتی در صحنههایی، موضوع از دست مخاطب بیرون میآید و فهمیدنِ اینکه اینها دربارة چه چیز صحبت میکنند، مشکل میشود که همین عاملی است بر قطع ارتباط بیننده با فیلم، در مقاطعی از داستان و در نتیجه از دست رفتنِ قسمت اعظمی از حس و حالِ آن. چهارم و از همه مهمتر اینکه پایانِ فیلم، با توجه به مضمونی که برای خودش انتخاب کرده، به شدت نامآنوس است؛ تا یک جایی، قرار بر این است که گفته شود جنگ خوب نیست. ما همه انسانیم؛ خیلی هم خوب، اما چرا ناگهان دوباره در پایان همه چیز عوض میشود، سیاوش مثل فیلمهای جنگی دهة شصت خودمان میمیرد و انگار حرف فیلم تغییر میکند؟
به حتم در واقعیت، عراقیها، در حالیکه صلح برقرار شده بود، دوباره حمله را آغاز کردند؛ اما چرا فیلم بهاین قسمت انتهایی میپردازد و مضمونِ ضدجنگِ خود را به سمتِ دفاع از میهن و شهادت و این حرفهای همیشگی میکشاند؟ چرا تا قبل از اینکه به جنگ انتهایی برسد، کار را تمام نمیکند؟ چرا در مضمون خود دچار پراکندگی میشود؟ این درست که ممکن است نویسندگان خواسته باشند حرفشان را اینگونه بیان کنند که: «جنگ چیز بدی است و ما نباید همدیگر را بکشیم؛ اما اگر ناجوانمردانه به ما حمله شد، باید از خود دفاع کنیم.» اما آیا گفتن این حرف، در حالیکه نزدیک به صد دقیقه از فیلم میخواهد تماشاگر را دربارة قسمتِ اول جملة بالا مجاب کند «جنگ چیز بدی است و ما نباید همدیگر را بکشیم» و تمامِ کشمکشها و رفتار و حرفهای آدمهای داستان هم بر مبنای همین جمله پایهریزی شده، چیز جالبی میتواند باشد؟ فیلم در پایان به شدت سقوط میکند و حرف خودش را هم به خاطر پرداختن به واقعیت و ادای دین به سربازانی که جان خود را از دست دادند و اسامیشان را هم در تیتراژ پایانی میبینیم، نقض میکند و از آن مفهوم اولیه فاصله میگیرد. مفهومی که با پرداخت قدرتمندِ کارگردان از فضای آخرالزمانی منطقة جنگی پیوند خورده بود. از یاد بردنِ آن نمای دور از اتوبوسی که روی پل، معلق مانده، کارِ غیرممکنی است.