یک عذر نابخشودنی / نگاهی به فیلم چه خوبه که بر گشتی
- توضیحات
- دسته: یادداشت سینمای ایران
- منتشر شده در 1392-06-17 03:24
داریوش مهرجویی نامی است که همهی ما میشناسیم. مهرجویی بعد از حدود چهار دهه خلق آثار ماندگار و به یاد ماندنی در سینمای ایران اکنون به چه خوبه که برگشتی رسیده است و حال نقدهایی در پیِ این پرسش شکل میگیرد که این فیلم چه جایگاهی در سینمای ایران و از همه مهمتر چه جایگاهی در پرونده سینمایی مهرجویی دارد؟ اما شاید بهتر است پیش از پرداختن به این نکته، نگاه مجملی به چهار دهه آثار او بیندازیم.
مهرجویی با گاو وارد سینما شد. فیلمی منحصر به فرد با یک گروه ماندگار. این شروع برای نوید یک موج نوی تازه در سینمای ایران کافی بود. او در تراکم و ازدحام آثار بسیار ضعیف (سطح کیفی نازل) آن زمان، گاو را وارد سینما کرد. این موج با آقای هالو و اجاره نشینها ادامه یافت. سویههایی از طنز مهرجویی را میتوان در این آثار دید. این روند به هامون رسید. با هامون فصل جدیدی در پرونده کاری مهرجویی آغاز شد و با بانو، پری، لیلا و سارا ادامه پیدا کرد. این آثار داستانهایی شخصیت محور بودند که حول یک شخصیت و در برخوردش با دیگران شکل میگرفت. شخصیتهایی سرگشته و عصیانگر که به نوعی از مولفههای سینمای مهرجویی به حساب میآمد؛ اما فصل بعدی در سینمای مهرجویی با فیلم مهمان مامان آغاز شد. در اینجا دیگر خبری از آن کاراکترهای منحصر به فرد مهرجویی نبود. روایت، تنها حول داستان سادهای در گردش بود. این روند همچنین با سنتوری، طهران تهران، آسمان محبوب و نارنجی پوش ادامه پیدا کرد و مخاطب در بین این آثار همچنان به دنبال مهرجویی سالهای پیش بود، اما متاسفانه چیزی از او نمیدید. گویی این روند نوعی سرگشتگی کاری در پروندهی سینمایی مهرجویی بود و حالا چه خوبه که برگشتی! یک شوک بزرگ برای مخاطب است. شاید اگر نام مهرجویی در تیتراژ فیلم نوشته نمیشد، هیچ وقت قادر به قانع کردن خود نبودیم که این فیلم را مهرجویی ساخته است و مدام در پی کتمان این مسئله بودیم.
چه خوبه که برگشتی داستان دکتر فرزاد متین است که پس از سالها به ایران بازگشته تا دور از مسائل آشفته زندگیاش نفسی تازه کند. اما ورود او همزمان میشود با پیدا شدن یک شیء قدیمی و شبه فضایی. به طور کلی، فرآیند آفرینش داستان با ایدهای که نویسنده را به خلق داستان برمیانگیزد، آغاز میشود؛ اما این ایده در فیلم چه خوبه که برگشتی چیست؟ آیا اصلا ایدهای هم وجود دارد؟ پیدا شدن یک شیء قیمتی! که اصلا مشخص نیست برای چه وجود دارد، ارزش آن چیست و به چه دردی میخورد؟ و جالب است که هیچ تلاشی هم برای کشف این موضوع صورت نمیگیرد. مهندس و دکتر، دوستان چندین ساله هستند، اما دوستی آنها با پیدا شدن این شی قیمتی بهم میخورد. حالا آنها در دو جبههی مقابل هم قرار گرفتهاند و شروع به تخریب یکدیگر میکنند.
تلاش مهرجویی شاید در به وجود آوردن یک فانتزی به سبک کمدی اسلپ استیک (کمدی بزن و بکوب) است و سعی کرده این موضوع را با نمایش بیدلیل و دم دستی فیلمی از لورل و هاردی (که مثالی از این سبک کمدی است) نشان دهد. دو جبهه به طرف هم پرتقال پرتاب میکنند، فلکه آب را باز میکنند تا خانه زیر آب برود، برق و آنتن را قطع میکنند. تمام این کارها و عملکردها برای چیست؟ میدانیم داستان دلیل زندهای است بر صحت یک اندیشه و سپس تبدیل اندیشه است به کنش. درواقع ساختار حوادث داستان ابزاری است برای بیان اندیشه خود و سپس اثبات آن؛ اما آیا در چه خوبه که برگشتی میتوان به دنبال این اندیشه بود؟ شاید این شیء قیمتی و شبه فضایی را بتوان به عنوان یک مک گافین در داستان در نظر گرفت. مک گافین به سرنخ یا ابزاری گفته میشود که بدون اهمیت ذاتی به پیشبرد داستان کمک کند، درواقع ابژهای است که همه به دنبال آن میگردند و این گونه ماجرا پیش میرود؛ اما سرانجام معلوم میشود که اهمیت چندانی نداشته است. بعد از این تعریف کوتاه باید دید که این استفاده تا چه حد مفید بوده است. با نگاهی اجمالی به تمام ماجراهایی که به دنبال پیدا شدن شیء قیمتی بین دو دوست قدیمی اتفاق میافتد، به نظر میآید که گویی تمام این کنش و واکنشها تنها برای این است که دو فرد عاقل و بالغ که خود ادعا میکنند نیم قرن از عمرشان گذشته است، به قدمت دوستی خود و ارزش آن پی ببرند. مخاطب دو ساعت در مقابل این پرده عظیم نشسته تا همین پند و اندرز به او داده شود؟ و اینگونه است که فیلم وارد عرصهی بیمعنایی میشود.
همانطور که در تیتراژ فیلم نیز میبینیم، چه خوبه که برگشتی ترکیبی است از یک گروه حرفهای با پیشینهای قابل قبول. نام رضا درمیشیان را به عنوان دستیار کارگردان در کنار مهرجویی میبینیم که فیلم راضی کننده بغض را در پرونده کاری خود دارد و همچنین گروه بازیگرانی چون حامد بهداد، رضا عطاران، مهناز افشار، رویا تیموریان، همایون ارشادی و حسن پورشیرازی. یک تیم کاری مسحورکننده که برای کشاندن مخاطب به سالن سینما کافی است؛ اما نتیجه چه چیز از آب در آمده است؟ شخصیتهایی پا در هوا و معلق که حتی خودشان هم نمیدانند برای چه در داستان حضور دارند. رابرت مک کی در کتاب داستان اظهار میکند که بهترین داستان، داستانی است که نه تنها عمق شخصیت را میکاود بلکه این سرشت عمیق را در طی روایت، در جهت مثبت یا منفی به پیش میبرد، یا به عبارتی تغییر میدهد و حالا در چه خوبه که برگشتی: دکتر فرزاد متین (حامد بهداد) شخصیتی فرنگ دیده که برای دیدن دوستان و خانوادهاش به ایران بازگشته است. یک شخصیت تیپیکال با شکمی باد کرده و موهایی سفید است که اداهای مضحک او بیشتر متناسب با کودکی ده ساله است تا مردی پنجاه ساله. حوریه یاسمین (مهناز افشار) دکتر سنگ درمانی است که دغدغههای چند سال اخیر مهرجویی را اینبار او به پرده سینما آورده است. تلاش پوچ و بیمعنای او برای لاغر کردن دکتر در میان همهمه و هیاهوی سایرین زیاد به مذاق مخاطب خوش نمیآید. همایون ارشادی که طعم گیلاس او هنوز از یادها نرفته است، شخصیتی است بلاتکلیف که بیشتر نقش محافظ خانم دکتر را بازی میکند و در پایان هم معلوم نیست چطور دل او را میدزدد، به طوری که خانم دکتر مطمئن است میتواند به او تکیه کند. عبدی پسر جوانی که بیدلیل وارد داستان میشود و به یکباره یار و همراه مهندس میشود و در خرابکاریها او را همراهی میکند. خاله خانم و آقا نجیب هم به همین ترتیب جایی در داستان ندارند. درواقع اگر همه این کاراکترها را از داستان حذف کنیم هیچ خللی به کل داستان وارد نمیشود، چون در اصل داستانی وجود ندارد
در آخر چه خوبه که برگشتی حتی در میان فیلمهای سالهای اخیر مهرجویی نیز جایی ندارد و حتی کارگردانی مهرجویی هم باعث نمیشود که این فیلم را یک فیلم بد ندانیم. چه خوبه که برگشتی یک عذر نابخشودنی برای مهرجویی است که هیچ راهی برای قابل قبول بودن آن وجود ندارد.