دربند دوگانگی / نگاهی به فیلم «دربند» ساخته پرویز شهبازی
- توضیحات
- دسته: یادداشت سینمای ایران
- منتشر شده در 1392-08-08 10:13
در نگاه اول، دربند فیلمی است که اجرایی مناسب به لحاظ چیدمان دارد و این مهم در سایه نگاهی تیزبین در کارگردانی، فیلمبرداری، طراحی صحنه و نقش آفرینی بازیگران اصلی آن روی داده است، اما با طی شدن تدریجی فیلم و با رسیدن به شالودة روایت داستان با نقصانهایی گاه پر رنگ روبهرو میشویم که انگاره مثبت و خلاقیتهای نهفتة اثر را به زیر سوال میکشاند.
پیکره فیلم، برخورد دو کاراکتری است که هر یک نگرهای متفاوت از زیستن را در ورای بافت هویتی و تمایز شخصیتی در بر دارند، اما فیلمساز جهت نمایش نقطه تلاقی آنها که بازتابی از کلیت دو قطب متضاد از انسانهایی است که یک
گونه رنگ تجدد به سیمای سکنتاش زده و دیگری ریشه در اصالت به سنت دارد، اقدام به ترسیم بتمنی سیاه در برابر قهرمانی واصله از دنیای فرشتگان مینماید و این نقاشی ساختگی به دور از واقعیت عریانی است که در محدوده مکانی و مقطع زمانی رخداد فیلم در حال تماشاست .
ایده کنشگر فیلم در راستای عدم تناسب روح اخلاقگرای آدمی است که در تعریف دوبارهای از تکاپوی پدیدههای جهانِ مدرن روبهرو گردیده که گاه به بیگانگی انسان در منحنی زندگی منتهی میگردد. تقابل سنت و مدرنیته که لایهای نامرئی در زنجیرة فکری فیلمهای متشخصِ چند سال اخیر ایرانی از جمله در آثار فرهادی است، در فیلم دربند به درستی به تلاطم نرسیده است.
بروز احساسات آنی و به دور از منطق ساخت درام که معضلی اساسی در پیکره فیلمهای ایرانی است در این ساخته نیز حضوری فعال دارد که نمونههایی منحصر به فرد از مواجهاتی خلق الساعه و تحولی ناگهانی در قامت روانی کاراکترها و انباشت ابهام در پس گفتوگوهایی خارج از ساحت پیش برندة فیلم و نیز وجود شخصیتهایی زاید که گویی تنها برای پرکردن فضای خالی میزانسن! قرار گرفتهاند، نکتههایی است که جای تردید بر وجود اثری درخور تقدیرساخته است.
به راستی فیلمی که با شروعی هوشمند میتوانست در ادامه ما را به قلب رخدادی قابل بحث از تصادف ناگوار ماشین تجدد برای رهایی از دگردیسی باورهای اخلاقی در دل بافت مدرن شهری سوق دهد، چرا در متن فیلمنامه به نماهایی خنثی به لحاظ شخصیتپردازی پرسوناژها و باسمهای بودن رخدادها میغلتد؟ پایان فیلم نيز به بدترین رویه ممکن و تنها با تبصره سرهم بندی! به نمایش در میآید و صحنه و شخصیت هیچ نشانهای از ذهنيت ممکن برای فرجام داستان را هویدا نمیسازند. آیا به زعم کارگردان، فرید که به همراه چند کاراکتر دیگر وجودی محو در پیشروی داستان دارند، درانتهای فیلم و با حضوری ناگهانی و حرکتی ادیسهوار که از پی عشقی آتشین!
برملا شده به ما رو دست میزند؟ در این میان نازنین، دختری که بنیانی متفاوت از اخلاقگرایی را در ذهنیت ساخته، در وادی ناملایمات زندگی پرتشنج شهری سعی دارد که همچنان برمدار مهرورزی گام بردارد و دربندِ زنجیره پرتلاطم رسوایی گرفتار نگردد. او که هیچ شناختی از دغل بازی روزگارِ نو ندارد و حتی سعی بر تطبیقی همساز با آنها مینهد، در ادامه با هر امضای جدید، ناخواسته پای به محدودة پیچیده زندگی مدرن مینهد و این تاییدها گاه گریزنده و از روی اجبار رسمیت مییابد تا در انتها به تماشای حسرت بار انسانی معصوم درآییم که به بهای از دست دادن اصالت وجود به شناختی جدید از تحول آدمی رسیده است.
دیدگاهها