بعضی ها نوستالژیکشو دوس دارن/ نگاهی دوباره به نهنگ عنبر
- توضیحات
- نوشته شده توسط خشایار سنجری
- دسته: یادداشت سینمای ایران
- منتشر شده در 1394-08-13 12:31
سامان مقدم کارگردان گزیده کاری است که کمدی سیاسی– انتقادی و جریان ساز «مکس» و عاشقانه ی بدیع و ساختارشکن «کافه ستاره» را در کارنامهی سینمایی خود دارد. مقدم پس از فیلم «یک عاشقانهی ساده» که با ضعف های متعددی در پردازش شخصیت ها و حیات بخشی به انگیزههای فردی آنها در متن فیلم نامه مواجه بود، بار دیگر سراغ کمدی انتقادی دیگری رفته که فیلم نامهاش را مانی باغبانی و مونا زاهد نوشته اند.
مقدم توانسته با انتخاب داستانی ساده و به دور از تکلفهای مرسوم در طنزهای پست مدرن معاصر، شوخیهای کلامی، بیان هجوآمیز، کمدی موقعیت، کمدی اسلب استیک و کمدی رمانتیک را در دل فیلم نامهای منسجم و بومی قرار دهد و با وجود تکثر در زمینه های طنز به کار رفته در قصه، وجوه کمدی رمانتیک داستان را همچنان نافذ و پرکشش پرداخت کند. برخلاف بسیاری از کمدی رمانتیکهای سالهای اخیر سینمای ایران، که نسخههای کپی برداری شده از نمونههای موفق خارجی هستد ، «نهنگ عنبر»، قصهی تلخ-شوخ عاشقانهی خود را در فضایی سهل ممتنع و کاملا ایرانی، مطابق با ذهنیتهای بینندگان جامعهی امروزی ایران نقل میکند و دردمندیها و خاطرات نسلهای متعددی را عامدانه نشانه می رود. نسل هایی که روزگارشان را با مهاجرت و تب زندگی در بهشتی به نام خارج ،گذراندند و هر یک سرنوشتی غریب را برای خود رقم زدند.
بهره گیری از تم رابطهی عاشقانه و کندوکاو در زوایای مختلف آن، در بستری از تاریخ یک ملت، سابقه ای طولانی در سینمای جهان دارد. سینماگران بسیاری با استفاده از قصههای عاشقانهی اشک انگیز یا مفرح، به آسیب شناسی اجتماعی در سالهایی از روزشمار یک کشور پرداخته اند و مخاطب را در جریان برداشت های خود از سیر تحولات جامعه در گذر زمان قرار داده اند. به عنوان مثال ، بیلی وایلدر در «یک، دو، سه» به واکاوی تاریخ در برههی جنگ جهانی در قالب عاشقانهی زوجی از دو جبههی درگیر جنگ پرداخته و عقاید ضدجنگ خود را در بستری طنز به مخاطب خود ارائه کرده است. مقدم نیز با استفاده از شخصیتی به نام ارژنگ ، سفر خود را دل زمان آغار می کند و با تم عشق ناکام و روزگار فراق ، قصه ی خود را به پیش می برد. تمی که برای بیننده ، جذابیت لازم و کشش دراماتیک را دارد و هنوز هم می تواند مخاطب را پا به پای خود به پیش ببرد.
ارژنگ (با بازی رضا عطاران) به سنین جوانی رسیده و شغل مناسب و درآمد کافی ندارد و حتی در اغلب فعالیتهای روزمره اش نیز ناموفق است. او در فرار از کشور نیز با بدشانسی مواجه می شود و باردیگر، ناکام و درمانده به اجتماع باز می گردد. جامعه ای که برای او نه حوزهای برای عمل تعریف کرده و نه خود او توانایی برون رفت از شرایط رخوت بارش را دارد. در نهنگ عنبر، خانواده نیز به شکل اغراق آمیزی، ازهم پاشیده است و مقدم با شوخی بکر و متمایزش با مفهوم خانواده و بار حمایتی مرسوم اش، پدر را شخصیتی کارتونی و منفعل تصویرسازی می کند که نمی تواند دردی از ارژنگ دوا کند. مادر نیز از همان ابتدا با رها کردن بنیان خانواده ، زمینه ساز فروپاشی فردی از نسل آینده را آگاهانه و خودخواهانه ، فراهم می کند. مقدم ، موقعیتی مبالغه آمیز و شخصیتی بحران زده را برای نقل قصه ی کم فراز و نشیب اش برگزیده تا سرانجام نسلی را به تصویر بکشد که بارها با ناملایمات حیات اجتماعی مواجه شده اندو موانع بی شماری در انتظار آنها بوده است.ارژنگ بارها برای رسیدن به ثبات روحی و فراهم آوردن زندگی آرام و بی دغدغه ، دست به اقدامات عجولانه و کمیکی میزند (ازدواج ، کار روزنامه نگاری و ...) اما به دلیل فقدان هویت و تضادهای درونی متعدد که واکنشی ست به آشفتگی اجتماع پیرامونش ، همواره در پیدا کردن راه درست از نادرست پراشتباه ظاهر می شود و نمی تواند به ذهنیتی پایدار دست یابد.
اما مشکلی که در« نهنگ عنبر» خود نمایی می کند، حالت کولاژگونهی فیلم است. خرده داستانهای فیلم که باید همچون زنجیرهایی درهم تنیده، به قوام خط اصلی داستان بیافزایند، بارها از مسیر اصلی خارج میشوند و حلقه ی ارتباطی خود را با داستان گم میکنند. ساختار کولاژ را می توان در آثار سینماگرانی چون علی حاتمی نیز یافت ، کارکرد این سبک در آثار او برای نمایش خرده فرهنگ های دوره های تاریخی ایران و ارائه ی شمایلی دقیق و موشکافانه از دوران معاصر است ، اما مقدم ، خام دستانه صرفا به چینش وقایعی کمیک و تصویرهایی خوش رنگ و لعاب قناعت کرده و نمی تواند از دام شلختگی ساختار قصه اش بگریزد.
اتکای بیش از حد به توانایی های کمدین، موضوعی است که در بسیاری از آثار کمیک تاریخ سینما مشهود است و بسیاری از مخاطبان فیلمهای این ژانر گسترده ، فیلم کمدی را حاصل از کوشش های مجدانه ی کمدین های محبوب شان می دانند و نه فیلم نامه نویس و کارگردان. (نمونههایی چون جری لوییس ) اما این موضوع در سینمای متن محور امروز چندان نمیتواند مقبول تماشاگران و کارشناسان باشد. این نقطهی ضعف در پاره ای از مقاطع به ساختار «نهنگ عنبر» ضربه می زند و وابستگی بیش از حد به طنازیهای عطاران و نامحدود بودن حیطهی اختیارات او ، فیلم را مسیر اصلی خود خارج کرده و کارگردانی نپذیر شدن برخی نماها ، حتی بعضا به کمدی های دوران صامت پهلو می زند.