نقد فیلم قانون مورفی ساخته رامبد جوان؛ قانون جیگساو
- توضیحات
- دسته: یادداشت سینمای ایران
- منتشر شده در 1397-10-18 18:55
رامبد جوان با یک کمدی فانتزی نشان داد بهتر از کمدیهای روز سطحی و لوده این روزها جنس مخاطب خود را در شوخی کردن میشناسد ولی همچنان به دلیل داشتن یک ذهن بیش از حد پویا آنقدر دوست دارد همه چیز را به هم ببافد که برخی از سکانسها و لحظات از دستش در برود و نتوان به عنوان یک کمدی موفق آن را در ذهن نگه داشت. شیفتگی به برخی لحظات اکشن و تکرار این لحظات از حوصله سربر ترین و خارج شدن از جنس فانتزی در فیلم است.
یکی از موفقیتهای فیلم بر خلاف کمدیهای دیگر این است که قصهی درست و حسابی با تعلیقهای به جا دارد و از موقعیتهای پاره پاره وصله پینه شده تشکیل نشده است. فیلم از زوج کمدی وام میبرد که من را یاد زوج ژان رنو و کریستین کلویر در کمدیهای فرانسوی میاندازد. یکی فرخ (با بازی امیر جدیدی) افسر پلیسی پخمه است که فکر میکند بر اساس قانون مورفی بدشانسیها برایش قطار میشود و دیگری بهمن (با بازی امیر جعفری) فردی قوی هیکل که زود عصبانی میشود و باید خشمش را کنترل کند. همان ابتدای فیلم سارا دختر بهمن ربوده میشود و بهمن از همکار سابقش فرخ درخواست میکند به شمال کشور برود و در پیدا کردن آنها کمک کند بدون اطلاع از اینکه فرخ خلع درجه شده است.
سکانسهای همراهی فرخ و بهمن برای یافتن سارا پر است از لحظات جذاب، از گشت و گذار در شهر تا برخورد با برادر و خواهری گرافیتیست و از کیک حشیش تا خانه سیروس گرجستانی همه خوب از آب درآمدهاند به خصوص سکانس شوخیهای سیروس گرجستانی که تلفیقی از شوخیهای جنسی -به موقع و بدون تاکید که بخواهد وارد لودگی و خارج از عرف شود- و کمدی موقعیت است. در میان همین سکانسها فرخ دل به گرافیتیست میبندند و لحظات خوبی در کنار توهمهایش به وجود آمده است. اگر به دنبال یافتن معنای خاصی از لحظات مختلف فیلم باشد سخت در اشتباه هستید زیرا وجه فانتزی فیلم بر وجه کمدی آن غالب است و دو سکانس خوب خوردن کیک حشیش و تماشای ویدیو شلیک به مهناز افشار و دیگری رقص با سیروس گرجستانی هر دو در همان ابعاد گرسنگی و مشنگ زدن فرخ میگنجند و تمام میشوند. پیش تر رفتن برای یافتن معناهای ضمنی برای یک اثر خوش ساخت تجاری اشتباه است. زیرا قانون مورفی یک فیلم تجاری است که نه در روایت و نه در مفهوم ادعایی ندارد و خیلی صریح قصه خود را همراه با بازیهای اغراق شده، جفنگیات و ضرب آهنگ تند روایت میکند.
کلاف قصه جایی گره میخورد و متوجه میشویم که چرا تمام این اتفاقات رقم خورده که آنها به خانه فرشید میروند. اینجا دیگر قوانین مورفی حاکم نیست زیرا فرخ به قول خودش یاد گرفته که به همه چیز طور دیگری بنگرد. رامبد جوان شیفتگیهای خودش را وارد قصه کرده و درست از همین جاست که ضربه سختی به فیلمش وارد میشود و فیلم افت بسیار محسوسی میکند. در خانه فرشید قانون جیگساو شخصیت مشهور سری «اره» حاکم میشود. همه جا بسته و خانه تبدیل به نوعی بازی فرار از زندان میشود اما همچون جیگساو (با لحن و صحنهسازی مشابه)، فرشید از بهمن میخواهد به دلیل کشتن دوستش در ده سال پیش، حالا باید شاهد جان دادن فرخ باشد و این کار هم به دست خود بهمن باید انجام شود. این خواسته همان بازی مشهوری است که جیگساو با شخصیتهای سری اسلشر اره راه میانداخت و شخصیتها یا به خود یا به دیگری آسیب میزدند.
این ارجاع مستقیم به اره و سکانسهای بعد از آن به یکباره فیلم را تا سکانس تعقیب و گریز روی آب میاندازد و در لحظات پایانی شوخیهای خوبی را مجدد روی قایق شاهد هستیم. رامبد جوان در مقام کارگردان ارجاع خوب هم دارد یکی گریم مورفی است که نزدیک به گریم پولی یکی از شخصیتهای مشهور سریال «سوپرانو»ست که مداوم فکر میکرد تمام بدبیاریها برایش پیش میآید و جوان که خود نقشاش را بازی کرده توانسته کاراکتر بامزهای بسازد، اما نقش فرشید که باز هم جوان آن را بازی میکند کاملا از فانتزی و کمدی خارج است و سکانسهای تیراندازی هم بسیار حوصله سر و بر و بد درآمده است. برخی از این شیفتگیها به فیلم نمیآید کاراکتر عصبانی بهمن سر برادر گرافیتیسیت را همچون جکی بوی «شهر گناه» داخل توالت فرنگی میکند و نماهای مشابهی همچون شهرگناه داریم که به سکانس مرتبط نمیآید یا سکانس فرار دختر گرافیتیست که حرکات پارکور میکند و هر حرکتش که برای کارگردان جذاب بوده تا چهار پنج بار تکرار میشود بی مفهوم است. از این ادا و اصولها فیلم زیاد دارد که فیلم را از منطق فانتزی خود هم دور میکند.
در کل فیلم با توجه به محاسنی که از آن یاد شد، یکدست نیست و یک سوم پایینی درست بعد از قانون جیگساو از آن فرم دو سوم خود خارج میشود؛ همچون بازی امیر جدیدی که در قسمتهایی بسیار خوب درآمده و از پوسته نقشهای جدیاش خارجش کرده، اما در برخی سکانسها همچون آه و نالهها و بیرون ریختن بدبختیهایش بسیار بد است و یکدست نیست. به هر حال با توجه به مشاهده فیلمهای دیگر کمدی این روزها، قانون مورفی قابل دیدن است، ریتم خوبی دارد و جسارت رامبد جوان برای ساختن یک کمدی فانتزی قابل ستایش است.
دیدگاهها