از سنپطرزبورگ تا اورشلیم: نگاهی به دو فیلم سن پطرزبورگ و ملک سلیمان
- توضیحات
- دسته: یادداشت سینمای ایران
- منتشر شده در 1389-07-28 14:42
مقدمتا:
در یک روز، هم فیلم بهروز افخمی و هم فیلم شهریار بحرانی را دیدم. هر دو فیلمسازی که متعلق به نسل بعد از انقلاباند و به دو شکل مختلف، دغدغههای خود را در فیلمهایشان بروز میدهند. یکی با ساخت حملهبه اچسه و مریم مقدس و دیگری با میرزاکوچکخان و فرزند صبح.
اولا:
بعد از دیدار این دو فیلم، نخستین تصوری که در من شکل گرفت، آیندهی استانداردهای کیفی فیلمسازی در سینمای ایران بود. هر دو فیلم، در زمینههای متفاوتی راههای جدیدی پیش روی سینمای ایران باز کردهاند. استاندارد قصه و کارگردانی برای یک داستانِ جذاب و مخاطبپسند و شبهتارانتینویی در کار افخمی یا ورود عرصههای بینالمللی در موسیقی و جلوههای صوتی و بصری به آثار ایرانی در کار بحرانی، تأمل برانگیز بود.
ثانیا:
دو بازی خیلی خوب در این دو فیلم به چشم میخورد: پیمان قاسمخانی و امین زندگانی. پیمان قاسمخانی طوری آن نقش را بازی کرد که (به استثنای چند لحظهی گذرا) انگار یک بازیگر کارکشته و حرفهای است. در واقع بازی قاسمخانی دقیقا همان چیزی است که باید باشد. شاید قسمتی از آن مرهون شناخت او از نقشی است که خودش خالقش بوده. ولی شناخت کافی نیست. او اجرای خوبی هم از این شناخت داشته. کلمهی خوب تا حدودی ناکافی است. باید گفت اجرای دلچسبی از نقشی که میشناخته به دست داده و این برای فیلمی مخاطبپسند و در عین حال وفادار به زیباییشناسی سینمایی، مغتنم است.
اما امین زندگانی در ملک سلیمان، تقریبا خود سلیمان است. جالب اینجاست که هیچ وقت یاد بازیهای بد یا ضعیف او و یا شمایل مجریگری او در برنامههای تلویزیونی نمیافتیم. این بار امین زندگانی نقشی را زنده کرده که جز او و جز با بازی او، از هیچ بازیگر دیگری متصور نبود. لحظهی نگاه او به شای را وقتی که قصد کشتنش را داشت به یاد بیاوریم؛ این نگاه ما را هم متقاعد میکندکه شای تحت تأثیر یک روح پیغامبرانه قرار گرفته است.
ثالثا:
علیرغم تصورم از ضعف فیلمنامهها در کارهای مشهور به «قرآنی» مثل آثار سلحشور یا طالبزاده یا بحرانی، این بار فیلمنامه یک سر و گردن خودش را بالا کشیده. هر چند هنوز پاشنهی آشیل اثر است. با این حال، بحرانی دریافته که فیلمنامه صرفا یک پندنامه نیست بلکه باید فراز و فرود دراماتیک داشته باشد. کشش داشته باشد. جذابیت خلق کند. با این حال یاد سخن طالبزاده در برنامهی راز میافتم که ازامکان استخدام فیلمنامهنویسان هالیوود حرف میزد. اگر هدف صرفا یک تولید دولتی است (و نه لزوما ملی) چه باک؟ کاش از فیلمنامهنویسان متبحر (که در داخل هم کم نیستند) استفاده میشد تا قصه سر و شکل درستتری مییافت. با این حال ملک سلیمان در زمینهی فیلمنامه هم یک پیشرفت است. البته نه در سطح سینمای ایران بلکه در مقیاس آثار تولیدی از این دست در پیش از این.
بر خلاف آن، در سنپطرزبورگ، فیلمنامه پا به پای کارگردانی افخمی یکی از نقاط قوت فیلمنامه است. فیلمی که جلوههای بصری و صوتی آنچنانی ندارد و از موسیقی خارجی هم بهره نمیگیرد و یک تولید عظیم پشت آن نیست، با این حال در قد و قوارهی خودش کار پرخرج و بزرگی است و ارزشش را هم دارد؛ این فیلمنامه است که در وهلهی اول راه را برای این کار باز کرده است. غافلگیری عنصری مألوف از قاسمخانی که قبلا در نقاب هم آن را دیده بودیم. چیدمان دادهها در فیلمنامهی سنپطرزبورگ و نحوهای که به شکلگیری فرم فیلم کمک کرده قابل تأمل است. اگر ملک سلیمان هم فیلمنامهی پیشرفتهتری داشت، به فیلم خیلی خیلی مهمتری تبدیل میشد.
رابعا:
در ملک سلیمان، فیلمبرداری خضوعی ابیانه هیچ از جلوههای ویژه و موسیقی کم نمیآورد و خود را در حد استانداردهای جهانی نشان میدهد. در عوض، تدوین خیلیجاها باز میماند. کاش تدوینگر یا کارگردان دل از نماهای جذاب اسبسواری میکند به نفع ریتم.
در سنپطرزبورگ، دکوپاژ هوشمندانه حتا در نماهای طولانی و حتا در نماهای طولانی صرفا گفتگو، ریتم را نگه داشته. این هنرکارگردانی بوده که تدوینگر هم با درایت آن را دریافته و در فیلم نگه داشته. دربارهی بحث کارگردان دربارهی تدوین فیلمش چیزهایی شنیدهام اما نمیدانم چه قدر به این موضوع ارتباط پیدا میکند.
و در آخر:
بعد از دیدن این دو فیلم، احساس کردم سینمای ایران ناگهان جهش بزرگی کرده. میتواند داستانهای عامهپسند را به شکلی تعریف کند که قابل ستایش باشد. یا آثار بزرگی تولید کند که لااقل در بازارهای جهانی و در کنار آن همه رقیب قدر، دستکم قابل ارائه باشد. اما وقتی از سینما بیرون آمدم و دوباره چششم به جمال پوسترهای فیلمهای آینده روشن شد، یادم آمد که در سینمای ایران گاهی اتفاقهایی میافتد. زیاد نباید هیجانزده شد. خیلی دلم میخواست ببینم آن دو تا کلاهبردار شیاد توی سنپطرزبورگ و دنبال کلیسای روز قیامت چه ماجرایی را پشت سر میگذرانند یا سلیمان نبی با آن همه جن و شبح چه میکند. البته حواسم هست که تا اینجا حرفی از جایگاه معنویت یا مفهومِ «دینی بودن» در فیلم ملک سلیمان نکردهام. اینها باشد برای بعد و شاید فرصتی گشادهتر.