دیوانهوار، احمقانه و عاشقانه
- توضیحات
- نوشته شده توسط مهدی میرقادی
- دسته: یادداشت سینمای آمریکا
- منتشر شده در 1390-07-26 01:20
استیو کارل در ادامه کمدیهای موقعیت موفقش که در این چند سال اخیر به طور خاصی بحرانهای میانسالی یک زوج را مطرح میکند در کمدی دیگری از این جنس ظاهر شده
که با یک سکانس افتتاحیه درخشان بسیار کوتاه همه چیز را معرفی میکند. کال (استیو کارل) که نگاهی عاشقانه به همسرش امیلی (جولین مور) دارد منتظر است او غذای مورد علاقهاش را انتخاب کند. امیلی برای انتخاب غذا مردد است و درست در لحظهای که کال از او میخواهد با یکدیگر اعلام کنند که چه میخواهند؛ امیلی میگوید: «من طلاق میخوام». همین جمله کافی است تا عنوان فیلم دیوانهوار، احمقانه و عاشقانه Crazy, Stupid, Love بر روی چنین صحنهای نقش بندد. نگاهی عاشقانه، گفتاری دیوانهوار که بسیار احمقانه جلوه میکند. همه چیز کامل است تا مخاطب به صحنه پرستار و بچهها برود و متوجه بشود منتظر یک کمدی موقعیت از جنس کارهای استیو کارل باشد که شباهت بسیاری در آغازش به کمدی قبلی او وقت شام Date Night دارد.
چنین بحرانی سبب میشود روایتی کلاسیک شکل گیرد تا هر دو جدا از یکدیگر دنیای دیگری را تجربه کنند و فقدان یکدیگر برایشان معنا پیدا کند. امیلی با شخص دیگری (کوین باکان) رابطه داشته و همین امر برای کال قابل هضم نیست و هر طور هست به دنبال کنار آمدن با این قضیه است. کال در بارهای شهر سعی میکند وقت بگذراند و مست کند تا همسرش را فراموش کند. در مقابل داستانِ کال، داستان مرد زنبارهای به نام جیکوب (رایان گاسلینگ) حضور دارد که تا به حال دست روی هر زنی گذاشته جز هانا (اما استون) جواب رد نشنیده است. جیکوب از هال و هوای کال در کافهای که خود وقت میگذراند شاکی میشود و به او کمک میکند تا مشکلش حل شود. کال را در طی مدتی سعی میکند شبیه خود کند تا بتواند به قول جیکوب مردانه شود یا اینکه امیلی را فراموش کند. کال تا انتهای ماجرا پیش میرود تا جایی که به او هم لقب زنباره دهند.
اگر با جنس کمدیهای استیو کارل که اغلب خود در مقام تهیه کننده قرار دارد آشنا باشید متوجه خواهید شد که در یک شکل کلاسیک پیش آمدن بحران و گره خوردن داستان اصلی در چند داستان فرعی بحران به شکل نتیجهگیری اخلاقی حل میشود. در این بین موقعیتهای کمدی به وجود میآید و شوخی از دل این موقعیتها بیرون آمده که به هیچ وجه در درام به صورت زائدی دیده نمیشوند. این ساختار اصلی اغلبِ فیلمهایی است که استیو کارل در مرکز قصه آنها قرار دارد. در این قصه هم کال کارهایش از طریق معلم مدرسه پسرش (ماریسا تومی) که با او رابطه برقرار کرده رو میشود تا درست این لحظهای باشد که شخصیتهای اصلی به هم برسند اما برای بامزه شدن درام داستانی دیگر در آن پیچ خورده است.
پرستار بچههای کال به او دل بسته و پسر 13 سالهاش هم پرستار 17 ساله را دوست دارد تا پدر این پرستار فکر میکند کال یک سوءاستفادهگر جنسی است تا همه این ماجراها سبب شوند کال و امیلی برای رسیدن مجدد به یکدیگر لحظاتی دیگر را در انتظار به سر ببرند. (به همه اینها اضافه کنید) هانا از رئیسش برای پیشنهاد ازدواج ناامید میشود و تصمیم میگیرد سراغ جیکوب به همان کافه همیشگیش برود. هانا و جیکوب به هم دل میبندند و درست کال و جیکوب مسیر عکس را طی میکنند تا فیلم به این پیام اخلاقی –هالیوودی- برسد که خانواده میتواند مشکلات را حل کند و اصل کال است نه جیکوب. هانا میخواهد جیکوب را به خانوادهاش معرفی کند و در آن روز کذایی متوجه میشویم هانا دختر کال است و کال هم مخالف رسیدن این دو نفر به هم که در اخر همه چیز ختم به خیر میشود.
یکی از مشکلات اصلی دیوانهوار، احمقانه و عاشقانه جیکوب است که تیپش خیلی بی سر و شکل جلو میرود تا هانا وارد ماجرا شود و بدترین شکل این است که هانا هم از یک کلیشه به جیکوب میرسد البته این جمله خودم را نقض کنم که همین کلیشهها موقعیتهای بامزهای را در چنین ژانری ایجاد میکنند و سبب مفرح شدن فیلم میشوند. مسئله اصلی بنده و شاید شما هانا است که هیچ کدی در فیلم از او به ما داده نمیشود. هانا کیست؟ یکی از همان دخترهای بار؟ یا اینکه همان دختری که باید جیکوب را به راه بیاورد! در بدترین شکل در پایان فیلم متوجه میشویم هانا دختر امیلی و کال است. این بدترین شکل از کجا میآید؟ از آنجایی که کال بسیار در مورد خانوادهاش و خاطرات فرزندانش پرحرف است و از همه چیز میگوید جز هانا. جیکوب بارها به کال تیکه میاندازد که همه زندگیت رو همه حفظ شدند ولی پس هانا چی؟
در این کمدی که مایههای رومنس هم کم ندارد از هر کدام از این شخصیتهای مهربان و دوستداشتنی حرکات احمقانهای سر میزند که منجر به رفتاری دیوانهوار میشود اما در نهایت هر کدام عاشق یکدیگر هستند و بد هم را نمیخواهند. با این وجود اشکالات فیلم آنقدر بزرگ نیست که نتوان از آن لذت برد. فیلم با هجو برخی روابط و ایجاد موقعیتهای کمیک باز هم یک کمدی موفق دیگر از استیو کارل است. عوامل فیلم هم افراد موفقی در سینمای امریکا محسوب میشوند. نویسنده آن دان فوگلمن انیمیشنهای موفقی چون ماشینها 1و 2 Cars، در هم تنیده Tangled و بولت Bolt را در کارنامه دارد. تمام ستارههای آن جولین مور، اما استون، رایان گاسلینگ و ماریسا تومی حتی اگر نقششان کوتاهتر به نسبت کارل بوده بسیار درخشان ظاهر شدند و تنها حضور کوین باکان کمی عجیب است که نقشش هیچ جای کاری نداشته و هر کسی میتوانست در آن نقش حاضر شود.
نمره از 10 (6.8)
دیدگاهها